eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
626 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 یه هم اتاقی تو خوابگاه داشتم خییییلی دروغگو بود.‌یعنی یچیزی میگم یع چیزی میشنوید. آغا این ادعا میکرد نامزد داره و همینجور دروغ بود که درباره دوست پسرش به خورد ما می داد😂 بعد یه روز هم اتاقی دیگه مونو برداشت برد آرایشگاه خواهر دوست پسرش، که مثلا این خواهرشوهرمه و اینا. تو نگو این قرار بوده بره اونجا مامان دوست پسرش بیاد ببینتش. مامانه که میاد دخترش میگه مامان این پریساست. اونم با تعجب میگه ایییینننننههههه بعدم بهونه میاره که چونش باریکه🤣 خلاصه اینم به هرکی میرسید میگفت چونه من باریکه؟؟؟؟ منم خبر نداشتم جریان چیه میگفتم ول کن بابا خیلیم خوبی. تا اینکه دوستان گفتن اینجور شده مادرشوهر اینده ازش ایراد گرفته😅 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: (: توی جبهه اين قدربه خدا می‌رسی، ميای خونه يه خورده ماروببين. شوخی می‌كردم آخر هر وقت می‌آمد، هنوز نرسيده، باهمان لباس هامی‌ايستادبه نماز. ما هم مگرچه قدر پهلوی هم بوديم؟ نصفه شب می‌رسيد. صبح هم نان و پنير به دست، بندهای پوتينش را نبسته، سوار ماشين می شد كه برود. نگاهم كرد و گفت «وقتی تو رو می بينم، احساس می كنم بايد دو ركعت نماز شكر بخونم.» ''به‌روایت‌همسرشهیدمحمدابراهيم‌همت'' @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ۱۷ سالم بود خواستگار اومد برام پدر مادرم میگفتن ادم حسابیه و فلانه و فلانه آبرو داری کن و وووو خلاصه از این حرفا اینا اومدن و منم به اجبار خوانواده چادر به سر کردم صدا زدن شربت بیار منم با کلی فیس و افاده پاشدم شربت به دست اومدم تو پزیرایی به همه تعارف کردم که رسیدیم به اقا داماد هنوز بر نداشته بود شربتشو که چادر از سرم افتاد منم اومدم برش دارم سینی چپ شد شربت و خیلی شیک شربتا ریخت روی اقا داماد منم اومد درستش کنم چادر موند زیرم با سر رفتم توی میوه ها حسابی ابروم رفت قیافه من😭😫 قیافه همسرم😬😬 قیافه جمع😅 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 یه شبی تو کوچه بالاییمون عروسی بود و خیلی داشتن سرو صدا میکردن ولی خب به هوای اینکه عروسیه مردم هیچی نمیگفتن دیگه ماهم گفتیم عیبی نداره و خوابیدیم یه دوساعتی گذشت و اونا همچنان داشتن سر صدا میکردن ساعت نزدیکای ۱۲و نیم ،یک مامانم غرق خواب بود یهو از تو عروسیه شروع کردن به منور زدن و ترقه و فشفشه و فلان ... مامانم از تو خواب پرید انقدر ترسیده بوددد قاطی و عصبی و دستپاچه و تو خواب زنگ زد پلیس پلیسه گفت بله بفرمایید مامانم با صدای لرزون بدون هیچ مقدمه ای گفت بیایین اینا رو جمع کنین بمب زدن دل و روده بچه های من ریخته بیرون 🤣🤣🤣🤣 هیچی دیگه ما از خنده نمیدونستیم سرمون رو به کجا بکوبیم بعد ک تلفن رو قطع کرد و کمی هشیار شد خودش تازه فهمیده بود ک چی میگفت بیشتر از همه میخندید 😅😅😅😅😅😅🤣🤣🤣🤣 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ی عروسی رفتیم داماد ۲۲ سالش بود داشتن وارد تالار میشدن پسر دایی ۱۰ سالش ترقه انداخت زیر پاشون دامادم جلو جمعیت و فیلمبردار و... زد تو گوش پسره گف نکن پدر سگ🤣 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿 ما شب مبعث عقد کردیم فرداش مامانم به شوهرم گفت باهم برین بیرون امروز عید هست منم ۱۴ سالم بود وهیچ جا رو یاد نداشتم وخیلی هم استرس داشتم باشوهرم رفتیم پارک ملت مشهد بعد نشستیم وحرف زدیم دوساعت که گذشت شوهرم گفت من میرم بستنی بخرم وتوهمین جا باش تا بیام منم گفتم باشه یک بیست دقیقه ای که گذشت نیومد منم یکم ایت الکرسی می خوندم تابیاد منو ببره خونمون گفتم شاید این پسره رفته خونشون منویادش شده بعد بلند شدم راه افتادم که برم خونمون که دیدم داره میاد خوشحال شدم بعد گفت کجا داری میری گفتم خونمون 🤔🤔🤔گفتم فکرکردم منویادت شدبعد دیدم داره میخنده 😂😂😂😂وگفت نه من هیچ جا تورو فراموش نمیکنم و این شد که دیگه هرجا میخوام برم باهام هست ومنم باهاش هستم هرجا که بخوادبره حالا که یاداون روز ها میفتم میبینم که واقعا چقدر بچه بودم وچه اشتباهاتی که نکردم توزندگیم توروخدا بچه هاتون رو تا وقتی که بزرگ نشدن عروس نکنین من که زود ازدواج کردم خیلی اذیت شدم وازبچگی هم چیزی نفهمیدم شما این ظلم رودرحق بچه هاتون نکنید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 اوایل عقد رفته بودم خونه مادر شوهر موقع خداحافظی مثلا میخواستم بگم خیلی با ادبم 🤪😜 عقب عقب خداحافظی میکردم که خدایی نکرده پشتم بهشون نباشه 😱😌 آقا... ما هی رفتیم عقب ... مادر شوهر و خواهر شوهر اومدند جلو ... عقب ... جلو ... عقب ... جلو ... . . . . . که یهویی چشمتون روز بد نبینه ... با سر رفتم تو دیوار 🤕 جوری که قاب رو دیوار کج شد ... من 😰😰😰😰😰 مادر شوهر 😌😌😌😌😌 خواهرشوهر 😏😏😏😏😏 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: من نمیتونم بهت بگم دوست دارم! ولی‌ اگه تو یه جمع باشیم موقع خندیدن اول به تو نگاه میکنم💛(: @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 چند ماهی بود که عقد کرده بودم ی دفعه متوجه شدم ابروها وموهام داره ریزش می‌کنه نگران شدم به همسرم گفتم. قرارشد بریم دکتر پوست و مو .وقتی رفتم داخل ومشکلم روگفتم چند تا سوال کرد آخرش پرسید پدرت چطوره من جواب دادم خوبن الحمدلله.بعد دکتر گفت نه منظورم موهاشونه ،کم پشته ،کچله ....من که تازه متوجه منظور دکتر شده بودم ازخجالت آب شدم 😅اومدم بیرون برای همسرم تعریف کردم اونم مرد ازخنده و ی سوژه شد که توخانوادش تعریف میکرد ومیخندیدن به این سوتی من @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: " درست همونجا که داره آستین پیراهنِ چهارخونش رو تا میزنه و زیر لب مداحی میخونه و اَبروهاش توی هم گره خورده .. درست همونجآ دل‌بر نیست که.. جآن میبرد " جآن...✨ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 عاقا من از خز بازیای خواهر شوهرم بگم عقد بود ما میرفتیم دیدنش عید دیدنی اخه همش خونه پدر شوهرش بود بعد یه جوری بامارفتارمیکرد انگار ماهفت پشت باهاش غریبه ایم😐 ذوق داشت طفلک😂 همممممه ی کارارومیکردنمیذاشت مادرشوهرش از جاش جم بخوره بعد میخواست بشینه میرفت دورترین نقطه ی پذیرایی مینشت 😐شاید فاصله مون باهاش 10مترمیشد اصلا حرفم نمیزد باهامون😯 قیافه ی من و مادرشوهرمم😨😠 فک کن من و مادرشوهرم و مادرشوهرش دور هم اون ته پذیرایی😡 خومااومدیم تورو ببینیم انتر خانم😈 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: دچار يعنی عاشق ... و فكر كن كه چه تنهاست اگر ، ماهیِ كوچك ؛ دچار آبی دريای بيكران باشد🔐✨'! @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿