#دلبرووووون:
.دلی یا دلبرے،
یا جان و یا جانان،
نمیدانم!
همہ هستی تویی،
فیالجمله،
این و آن نمیدانم...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_ازدواج
🌿🌿🌿🌿🌿
مامانم تازه عروسی کرده بوده برای اولین بار میخواسته ماکارانی بپزه برای دونفر دوبسته ریخته😳🤦
بعدش مامان و بابام خواستن کسی نفهمه ریختن برای خر بابابزرگم 《بابای بابام》صبح دیدن خره مرده🥹
از اون موقع هروقت ماکارونی داریم بابام میگه یادته اولین دفعه میخواستی بکشی منو در رفتم😉😌😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووون:
وبہ راستی چشمـانت
آخرین چیزیست که از میراث عـشـق
بـاقـے میمـاند👀💛
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_دانشگاه
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
یه بار دانشگاه امتحان کتبی تربیت بدنی داشتم،خیلی خونده بودم، دوتا پسر و دوتا دختر باهم اومدن نزدیک من نشستن، هی این یکی به اون دیگری میگفت نخوندم برسونید وو دیگری هم میگفت منم نخوندم
اصلا به من محل ندادن، منم حرصم گرفت قشنگ یکیشون کامل روبرگم تسلط داشت، کامل مثل کلاس اول ابتدایی با دست روی برگمو گرفتم😁
الان یادم میاد خیلی کیف داد😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقد
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
باز من اومدم با خاطره
البته مال چندسال پیشه ک عقد بودمو جهاز میخریدم
آقا منو مامانم در حال خرید کردن وسایل برقیام بودیم خواستم سبزی خورد کن بخرم خلاصه آقاهه امتحان کرد گفت سالمه
حالا نمیدونم سبزی خوردکن من اینجوریه یا مال همه.سرش فشاریه با فشار دادن سر شیشه ای سبزی خردکن روشن میشه یعنی هیچ کلیدی نداره 🤔🙄
خلاصه خونه ما تا شهر یه یک ربعی دوره اومدیم خونه دوباره اونو خودم زدم به برق هرکاری میکردیم نمیتونستیم روشن کنیم نه کلیدی ن هیچی 😂
فک میکردیم مال پریزه برقه گفتیم شاید برق نداره خلاصه هی از تو حال تو اتاق تموم پریزارو امتحان کردیم دیدیم جواب نداد😂 گفتم سبزی خردکن خرابه
باز هلک هلک پاشدیم رفتیم شهرک بگیم سبزی خرد کن خرابه رفتیم مغازه به آقاه خیلی شیک باکلاس گفتم آقا این هرکار میکنیم کار نمیکنه سبزی خردکن خرابه 😅
خلاصه آقاهه زد به برق با کمال ناباوری دیدیم روشن شد ☺️
منو مامانم خیلی کنجکاو ک از کجا روشن شد
آقاهه دید کنجکاویم گفت این کلید نداره بافشار دادن درب شیشه ایش روشن میشه 😄
تااینو گفت من اصلا نمیتونم جلو خندم بگیرم نشستم رو صندلی فقط قهقه میزدم فک میکردم ک این سبزی خرد کنو چقد تو خونه چرخوندیم و ب تک تک پریزای خونه زدیم ک روشن شه مامانمم میخندید و بیشگون میگرفت فقط من میکفتم پریزا و میزدیم زیر خنده نمیدونم بعد ۱ساعت از مغازه اومدیم بیرون😅😁😂😝
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
مثلِ تعريف نادر ابراهيمي تو يك
عاشقانه آرام عاشق باشين🌿 :
• نمیشود که تو باشی، من عاشقِ تو
نباشم
نمیشود که تو باشی
درست همینطور که هستی
و من، هزاربار خوبتر از این باشم
و باز، هزار بار عاشق تو نباشم.
نمیشود، میدانم
نمیشود که بهار از تو سبزتر باشد ✨✨✨
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_کلاسی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
اقا من کلاس شنا که میرفتم حدودا 12 سالم بود که باید استارت نشسته میرفتم حالا اون روز مربی نیومده بودو من بهم بیشتر خوش میگذشت چون مربی نمیذاشت همه حرکت هارو برم من خوشحال خندون داشتم استارت میرفتم که تا رفتم تو اب یهو توسط یکی از بچه ها کشیده شدم حالا من هی لگد میزدم اون هی منو میکشید اخر نجات غریق منو کشید بالا همراه من اونم خودش امد بالا من هرچی از دهنم در امد بارش کردم اونم هیچی نمیگفت اخر سرم از پشت سرم یکی گفت ببخشید من تعادلم رو از دست دادم شمارو کشیدم یعنی اون لحظه میخواستم برم زیر اب کلی هم معذرت خواهی کردم ولی از قیافش مشخص بود ازم بدش میاد حالا همه جا هم میدیدمش رو سرسره رختکن بوفه خداروشکر بعد اون کلاسش عوض شد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
جهان از حرکت بیهوده اش میایستد
وقتی تو میخندی(:♥️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
صحبت رستوران و غذای جدید شد 😊
یادمه ۱۹ سال پیش که نامزد بودم با شوهرم رفتیم دربند و یه مقدار که از کوه رفتیم بالا یکسری رستوران بود ، گفتیم برای ناهار بریم اونجا
خلاصه مهماندار منو رو آورد ماهم گفتیم یه غذای جدید سفارش بدیم که به قول اون دوستمون ببینیم چه مزه ایه😂
همسرم گفت جوجه چینی بخوریم گفتم باشه ( جوجه چینی یه چیز شبیه جوجه سوخاری خودمون که الان خیلی باب شده می خورن و غذای خشکی هست و اصلا با پلو نمیشه خورد) ، بعد همسرم گفت من با پلو می خورم 😆 من دیدم قیافه مهمانداره یه جوری شد 😳ولی چیزی نگفت
بعد از یه مدتی که گذشت غذا رو آوردن با یک سس مخصوص که فهمیدیم این جوجه رو با سس مخصوصش می خورن که بشه خورد چون غذای خشکی هست 😂😂😂
قیافه شوهر من دیدن داشت و برای اینکه پول داده بود و از طرفی هم ضایع نشه هر طور بود جوجه رو با پلو خورد ولی با سختی قورت میداد😩😩
بعد از اون جریان هر وقت میرفتیم رستوران به خنده می گفت جوجه چینی با پلو سفارش بدم 😉
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون
+بگو ببینم اصلاً تو چه میخواهی؟
-گفتم: تو را میخواهم
و نمیدانم میتوان به زنی جملهای
زیباتر وخوشایندتر از این گفت یانه!✨
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_شما
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
پسر دومم عاشق تن ماهی هستش
یه روز گفت که نهار تن ماهی بخوریم
منم یه تن ماهی گذاشتم تو قابلمه تا بیست دقیقه ایی بجوشه بعدش رفتم رو کاناپه دراز کشیدم و داشتم فیلم میدیدم
یه چهل دقیقه یا بیشتر گذشته بود که پسرم گفت تن ماهی آماده نشد؟؟
منم یهویی یادم افتاد که واااای تن ماهی رو گازه ، با سرعت نور پریدم تو آشپزخونه
همینکه پامو گذاشتم کنسرو ماهی ترکید و باسرعت تموم خورد به هود و اونو شکوند و قابلمه هم افتاد رو فرش و فرشو سوزوند
منم یهویی پریدم که قابلمه رو بگیرم کمرم رگ به رگ شد و وحشتناک به درد اومد.
خلاصه سرتون رو به درد نیارم یه تن ماهی چندین میلیون ضرر زد بهم
هم هود نو خریدم هم فرش و مهمتر از همه کمردرد شدید که دو ماه افتادم تو بستر و کلی دوا و دکتر و استراحت مطلق
چون اصلا نمیتونستم از جام بلند شم😫😫
دختر داییم که اومد پیشم بهم گفت اگه خاویار میخوردی ارزونتر در میومد😝
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_مشهد
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
چند سال پیش رفته بودیم مشهد بعد زیارت برای نهار رفتیم رستوران. شوهرم کباب بختیاری سفارش داده بود و من سلطانی. حالا منم اصلا تا اون موقع سلطانی نخورده بودم و میخواستم برا اولین بار امتحان کنم ببینم چه مزه ایه.
وقتی غذا رو آوردن نگام که به کباب خودم افتاد دیدم دو تاست اینجوری شدم😳 هی به زور به شوهرم میگفتم پاشو برو یکیشو پس بده اینا اشتباهی دو تا برام آوردن😆پاشو ببرش مدیون میشیما🙁
شوهرمم هی مقاومت میکرد و میگفت نه بابا بخور راحت باش😁
منم با عذاب وجدان قورتش دادم...😐
بعدا فهمیدم سلطانی یعنی دو تا کباب کوبیده و برگ🙄🤣🤣
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿