#خاطره_عقد
من تا قبل اینکه ازدواج کنم خیلی کم پیش میومد که صحبت کنم اگرم صحبت میکردم خیلی آهسته
جوری که وقتی میخواستم صحبت کنم همه ساکت میشدن که صدای منو بشنون
خلاصه رسید به روز عقد
عاقد بار سوم گفت وکیلم منم آهسته گفتم بااجازه بزرگترا بله
باز عاقد گفت عروس خانم سه بار شدها جواب بده باز من جواب دادم
باز عاقد گفت عروس خانم چرا جواب نمیده
منم عصبانی شدم بلند گفتم بله آقا بله😠😠😠😠
سرم رو گرفتم بالا دیدم کل فامیل این شکلین😳😳😳😳😳😳🙄🙄🙄🙄🙄🙄
بعدا به شوهرم گفتم سه بار گفتم بله عاقد نفهمید
گفت والا منم نفهمیدم که کنارت بودم اون بنده خدا که حق داشته
انقد دختر مظلومی بودم😂😂😂😂😂😂😂
هنوز نگاه های فامیل رو یادم نرفته😆😆
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_شما
🌿🌿🌿🌿🌿
حرف از حواس پرتی های آقایونه منم یه خاطره دارم و دقیقا مثل اون دختر خانم منم مامانو بابام برعکسن
همیشههه بابام یادشه ولی مامانم نه😐
سالگرد ازدواجشون چند ماه پیش بود بابام با یه جعبه شیرینی خامه ای اومد خونه و با مامانم به گرمی سلام و احوال پرسی کرد و جعبه رو داد بهش مامانمم گفت خب حالا مناسبتش چیه؟؟😐😂
بابامم عصبانی شد گفت هیچی رفت
مامانم تا ۱ هفته داشت میپرسید ازش اونم میگفت همینجور خریدم😑بعد یه هفته مامانم یادش اومد گفت وااای هفته پیش سالگرد ازدواجمون بود بابام گفت بَه چه عجب یادت اومد😤😂😂
و هر وقتم مامانم رنگ مو یا هرچی میکنه بابام زود متوجه میشه و ازش تعریف میکنه😌
از این مردا باشین😍😍
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووووون:
تو همان شیشهے عطر گل یاسی
ڪه فقط..
بہ دل حجرهے عطارے من جا داری(:🍃
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقد
تازه عقد کرده بودیم با ماشین رفتیم بیرون جلوی پارک ساعی وایستادیم هنوز پیاده نشده بودیم
(من وهمسرم هردو مذهبی وظاهرالصلاح)
خیلی خلوت بود نمیدونم چرا سر یه شرطبندی بدون فکر به همسرم گفتم اگه راست میگی الان تو ماشین که هیشکی مارو نمیبینه منو ببوس 😁💋
آقا نگو یه ماشین پلیس پشت ما پارک کرده بود😐
یه دفعه دیدیم پلیس اومده میگه پیاده شو آقا شما چه نسبتی باهم دارید آقا هرچی میگیم عقد کرده هستیم میگه مدرک آخر زنگ زدیم برادر شوهرم عقدنامه رو آورد خلاصه همه فامیل فهمیدن چکار کردیم🙈😬
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
حالا خاطره شب خاستگاریم بگم ؛؛؛شب خاستگاریم داشتم پذیرایی میکردم دو تا بشقاب روی سینی مونده بود هول شده بودم ندیدمشون سینیرو برگردوندم جفت بشقابا تررررق افتادن کنار داداشم همه سرا برگشت؛ داداشمم کلا شوخه گفت سنگر بگیریم نکشیمون🤣🤣خیلی خجالت کشیدمهمه خندیدن🤪🤪🤪اما آخرشم باهاش ازدواج کردم🤣🤣
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_شما
سلام به همه خاطراتتون خیلی جالبه تشکر 🙏من سوتی رفیقمو می گم ک الان ۱۷ ساله توی ذهنم مونده
بنده خدا یه کم شیرین میزد
البته پسردوستداشتنی بود
بچه محل بودیم
لکنت زبان هم داشتند
نامزد کرده بود
اوایل نامزدیش بر حسب اتفاق توی بازار محلمون دیدمش
باهاش گرم صحبت شدم ، گف می دونی این کیه( خانمش رو می گفت ) گفتم نههه، گفت زنمه
گفتم مبارکه اینا... از ذوق هول شد گفت قابل نداره 😅
انشالا هرجا ک هست تندرستو سلامت و خوشبخت باشه🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_دانشگاه
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
ترم دوم دانشگاه بودم روز اولی یه استاد اومد کلاس ما جوان بود و از وقتی اومد گیر داده بود به من و دوستم تا یه روز بهم گفت خواهرم حرف نزن منم گفتم استاد من خواهر شما نیستم داداش دارم خودم بسمه🤭😂( خداییش قصد بدی نداشتم فقط ازش بدم میومد که خیلی گیر میداد بهم نمیخاستم حتی داداشم باشه😑)
بعد این جناب استاد شروع کرد به مزاحمت های مجازی از سوال و جواب و زد تو کار عشق و عاشقی آخر بهش گفتم بقران یه بار دیگه مزاحمت کنی میزنم بلاکت میکنم (بلاک هم کردم بلاخره)ادم نشد که نشد الانم دانشگاه از دستش فراریم تا میبینه میگه عههههههه سلام خانم فلانی
خلاصه امان از زبونی که بی موقع باز بشه☹️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
دوستت دارم و این حرفا کیلو چند !
به قول شهریار :
من از جهان به تو دلبسته ام که جان منی:)❤🔓
#دلبریبهسبکادبی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_ازدواج
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
سلام
من ۱۸ سالگی ازدواج کردم و هنوز خام بودم و رفتارای بچگونه داشتم.
یه دختر خواهرشوهر دارم همسن خودمه و اون چندسال بعد من ازدواج کرد.
یه روز خونه جاریم ناهار دعوت بودیم و من زود رفته بودم،جاریم که میزبان باشه یجا کار داشت و نبود که همون موقع خواهرشوهر و به اتفاق دخترش اومدن.
خواهرشوهرم با دخترش کنار هم وایستاده بودن و به من نگاه کرد گفت یه چایی برا خواهرشوهرت میاری؟😕..منم یمقدار زورم اومد که چرا به دخترش نمیگه براش چایی بیاره.
اومدم خیلی مودبانه بهش برسونم ...خواستم بگم ماشالا دخترت مثل گل بسته کنارت وایستاده ...که یهو از دهنم در رفت گفتم پس دخترت چیکارست کنارت وایستاده🤭😬😬😬😬😬😬😬😬😬😬 یعنی هیچ جوره نشد جمعش کنم.خیلی خجالت کشیدم.الانم یادم میاد میخوام آب بشم🤭😞
درضمن چایی هم براش بردم که از دلش دربیارم😅
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
دچار يعنی عاشق ...
و فكر كن كه چه تنهاست اگر ،
ماهیِ كوچك ؛
دچار آبی دريای بيكران باشد🔐✨'!
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_رژیم
من یه مدت رژیم میگرفتم خیر سرم .. بعد یه بار سر شام شوهرم دید من غذارو نخوردم بنده خدا غذای منم خورد که مثلا نمونه چون کلا آدم پرخوری نیست و کم غذاست .. منم گفتم اره بخور عشقم .. بعد یه ساعت که گشنم شده بود دعوا کردم باهاش که چرا غذای منو خوردی گشنمههههههههه😐😐😐 هیچی دیگه الان همونی که قبلا میخورد هم نمیخوره همیشه یخورده از غذاش میمونه که من گشنه نمونم ... بلهههه اینجور آدمی بودم من😂😂😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
تو نهایت عشقی
نهایت دوست داشتن
و در لابلای این بی نهایت ها
چقدر خوشبختم
که تو رو دارم💕(:
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿