eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
621 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 تازه عقد کرده بودیم شوهرمم کارش طوریه که اکثرا دکترها و پرستارا واسه هماهنگی بهش زنگ میزنن یه بار اونقدر بهش زنگ زدن حسودیم شد..... با خودم گفتم باشه یه جایی تلافی میکنم ... حالا یه روز رفتیم بازار تبریز و ما دست همو گرفته بودیم و داشتیم میرفتیم که یکی از همکلاسیهای پسر دوران دانشگاه جلوم سبز شد انگار دنیا رو واسم دادن که بالاخره منم میتونم به شوهرم نشون بدم که منم واسه خودم کسی ام ..... به همکلاسیه سلام دادم و شروع کردم به نامزدم معرفی کنم که هر کاری کردم اسمش یادم نیومد که نیومد ... حالا جالبه این همکلاسی هم منو فقط از ظاهر شناخت و سلام و احوالپرسی کرد اسم منم یاد اون نمونده بود طوری شد که نامزدم فهمید ما زیاد هم همدیگه رو نمیشناختیم فقط به خاطر برانگیختن حس حسادت اون باهاش گرم گرفتم در کل من خیلی ضایع شدم😐 و بیچاره پسره مبهوت نگاه میکرد😳🙄 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: یه دیالوگ تو فیلم موقعیت‌مهدی هست که میگه: [ ببین من چقدر به کم داشتنت هم قانعم .! ] همینقدر تلخ و قشنگ :)”☁️” @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 سلام روزی که خانواده شوهرم اومدن برای خواستگاری البته جلسه آخر و برای صحبت مهریه و ..‌. پدر من شرط گذاشت که داماد بیاد و بره ولی شب دیگه باید بره خونشون و همین طور اگه دخترم و بیرون برد ساعت ده برگردونه🙊🙊👍 خلاصه دو روز بعد جشن عقد تو خونه پدرم بود بعد مراسم وقتی مهمونا رفتن همسرم با کت و شلوار جلوی خانواده و سفره عقد رو زمین گرفت خوابید😜😂 و از اونجا که همسرم من هیکلی هست پدرم رو به مادرم گفت ایشون رو که دیگه نمیشه تکون داد خانم جای ما رو بنداز تو اتاق 😂😂😂😂 و این شد که یه شب یه شب راه باز شد برا هر شب 😁😁😁 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: -وقتی‌عاشق‌چشماش‌شدین‌مثل‌مهدی‌فرهادی بهش‌بگین: زلیخا بود چشمت! قلبِ من پیراهن یوسف دلم را پاره کردی و هم اکنون کنج زندانم..✨✨✨ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 خونه ی پدر همسرم بودیم یه ساعت دیگه میخاستیم بریم محضر برای عقد💍 توی اتاق داشتم حاضر میشدم و خواهر شوهرم یه ارایش کمی انجام میداد🧖🏻‍♀💅🏻💄 یهو شوهرم اومد تو دسته گلی ک گرفته بود بده بهم 💐(لازم به ذکره که من روی مسائل محرم نامحرمی حساس بودم و اونا اصلللا) منم جیغ زنان رفتم پشت در که برو بیرون یه ساعت طاقت بیار تا عقد😰😬😥 خواهر شوهرم درحالی که میخندید میگفت کشتی داداشمو از بس خودتو قایم کردی ازش بیا گلو ازش بگیر 😐😒😏 و من هی میگفتم ننن یه ساعت طاقت بیاره👀 طفلک همسرم نمیدونست من تو اون وضعیتم خجالت زده میخندید و گفت بیرون منتظرم زود بیا تا بریم این یه ساعتم تموم بشه🤕🤤 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: ببین‌حکایت‌شیرینِ‌عشق‌با‌دل‌من چه‌کرده‌است‌ که‌فرهاد‌می‌دهد‌پندم!✨✨ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 سلام ممنونم از کانال خوبتون نحوه آشنایی من و همسرم این شکلی بود که خواهر شوهرم با دوستاشون میرفتن پیاده روی یکی از دوستاشون منو معرفی کردن منم که به هیچ وجه قصد ازدواج نداشتم پدرمم اجازه نمی‌داد هیچ خاستگاری بیاد خونمون تا یه روز منو برادر کوچیکم یه بحث کوچولو کردیم مامانم ناراحت شد گفت هر کی بیاد عروست میکنم بری همون موقع خواهرشوهرم زنگ زدن و اجازه خاستگاری گرفتن مامانمم اجازه داد بیان منم به شدت ناراحت 😡😡 گفتم اگه بیان من از خونه میرم بیرون به هر حال هر جور بود منو بزور خونه نگه داشتن تا همسرم و خانوادشون اومدن همسرم میگه من از همون موقع که اولین بار دیدمت عاشقت شدم 😍😍😍 ولی من جواب منفی دادم تا بلاخره بعد کلی اصرار و پافشاری و حرف زدن و مشورت کردن با بزرگترا راضی شدم والان خیلی خیلی خوشبختم و بی نهایت عاشق همسرم هستم🥰🥰 و ممنونم از مامانم که اون روز اجازه داد همسرم و خانوادشون تشریف بیارن @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: [الحب الأول لا یموت بل یأتي الحب الحقیقي لیدفنه حیاً] عشق اول نمی‌میرد بلکه عشق واقعی می‌آید و آن را زنده به گور می‌کند !✨✨ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 عقد بودیم بعد پاگشا دعوتمون کرده بودن خونه عموی شوهرم.. خواهرشوهرم رفته بود بالای منبر هی داشت از خودش دعوت میکرد.. منم نشسته بودم با شوهرم و مادرش روی یه مبل سه نفره.. منم وسط نشسته بودم... بعد خواهرشوهرم گفت من اینقدر خواستگار دکتر مهندس داشتم ولی جواب منفی دادم  منم یه پوزخند زدم و آرنجمو زدم به پهلوی شوهرم دوباره گفت یه بار یه دندونپزشک اومده بود خواستگاریم گفتم نع من از کارتون خوشم نمیاد من باز آرنجمو محکم زدم به پهلوش باز ادامه داد و من هر بار با یه بلوف که اون میزد یه سقلمه با آرنجم میزدم به پهلوی شوهرم آخرش گفت مادر یکی از خواستگاران گریه میکرد میگفت توروخدا ما رو رد نکن منم محکمممم زدم تو پهلوش یه دفعه مادرشوهرم به دخترش گفت مهسا ول کن دیگه ، دروغ نگو این بسکه آرنج کوبید بهم ،کلیه مو سوراخ کرد🤣🤣🤣🤣🤣وای منه احمق از اول بجای شوهرم ، آرنجمو میکوبیدم به پهلوی مادرش🤣🤣🤣🤣 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: +یه دیالوگ تو سریال یاغی بود که میگفت : «+قهر نکن دیگه، حالا که سه روز با ما حرف نزدی! -من کجا با تو سه روز قهر بودم؟ تهش دو ساعته! +همین دو ساعت؛ واسه من سه روزه!✨✨ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 من تا قبل اینکه ازدواج کنم خیلی کم پیش میومد که صحبت کنم اگرم صحبت می‌کردم خیلی آهسته جوری که وقتی میخواستم صحبت کنم همه ساکت میشدن که صدای منو بشنون خلاصه رسید به روز عقد عاقد بار سوم گفت وکیلم منم آهسته گفتم بااجازه بزرگترا بله باز عاقد گفت عروس خانم سه بار شدها جواب بده باز من جواب دادم باز عاقد گفت عروس خانم چرا جواب نمیده منم عصبانی شدم بلند گفتم بله آقا بله😠😠😠😠 سرم رو گرفتم بالا دیدم کل فامیل این شکلین😳😳😳😳😳😳🙄🙄🙄🙄🙄🙄 بعدا به شوهرم گفتم سه بار گفتم بله عاقد نفهمید گفت والا منم نفهمیدم که کنارت بودم اون بنده خدا که حق داشته انقد دختر مظلومی بودم😂😂😂😂😂😂😂 هنوز نگاه های فامیل رو یادم نرفته😆😆 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: کل الحب للذین من فرط احسانهم لنا شعرنا ان الله یحبنا. تمام عشق، تقدیم به کسانی که از شدت خوب بودنشان احساس کردیم خدا دوستمان دارد . .❤️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿