دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام خسته نباشید روی صحبتم بااون خانمی هست که پدرشون آدم سرشناسی بود
خدارحمتشون کنه قلبم درد گرفت پدر منم همینطور به خدا به همه خوبی میکنه یه اتفاقی افتاد اصلا خانواده مادرم که همیشه تا ته میخوردن پیداشون نشد به مادرم میگم ببین ولی خدامیببینه بزرگه منم کلی بگم خیلی میشه برای همه ی مشکل دارها دعا کنید منم دختر روستا غمخواری مامان دوتا پسربچه ی شلوغ😍
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام به همگی ..
دوست داشتم در مورد درد دو خانم چیزی بگم
اول دخترخانم اول که از خواستگارش خوشش نیامده..عزیزم خودت میگی خواستگار .پس به راحتی میتونی بگی نه ...بلاخره همه نوع ادمی هست این دیگه غصه نداره ...چرا من که اینقد خوشگلم چرا اون انقد زشته ...
جاری خواهرم ۴تا دختر خوشگل داره .هر۴دامادش زشتن ....میگه دخترام باید از شوهراشو سرتر باشن ...البته همه پولدارن ..همه رو هم طرف خودش کشیده ..اینهم یه جورشه😁😁😁😁
در مورد دوستی که از رابطه خواهر وبردار ی میگه
به نظرم زیاد ی لوس وبی مزه هستن.مادرشوهر من هم اخلاق مادرشوهرشمارو داره ..خواهرش من هم ۳۳سالشه البته ۴سالی هست شوهر کرده به لطف الهی.
خداروشکر هیچ وقت شوهرش نیست
برادرانش اژانسش هستن ...گوش به حرفش هستن ...باید براش سنگ تموم بزارن ..که ننه جونشون ناراحت نشه ..روبوسی هم میکنن ..در حد نورمال...
حالا به شوهرت بگو ..از بغل کردن وماچ وبوست خوش نمیاد ...اون دختر بزرگیه ..محبت میخوای من هستم ...انشالله از پیشون بری ..حداقل این بی مزه گری ها رو کمتر ببینی❤️❤️❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام من مامان آنیتا کوچلوهستم
ک خودم ازشدت غصه داغونم و خانوم هایی ک برای دخترم دعا کردین الهی ک بحق فاطمه زهرا خدا بیمارهاتون روشفابده و دیگه هیچوقت بیمار دارنشین،وعاشقانه از همتون التماس دعا دارم برای دخترم دعا کنید ک بستریش خوبه خوب بشه.
و برای خانومی ک از بی خوابی رنج میبره بگید دم نوش گل گاوزبان عالیه و اینکه سوریه انبیا و سوره نبا رو هرشب بخونن بشدت معجزه میکنه.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#سرگذشت_واقعی_پریا_1 دو قسمتی
💕قسمت اول
سال 88دانشگاهی که دوست داشتم تورشته موردعلاقم قبول شدم .دانشگاه طباطبایی روانشناسی بالینی.تا اون روز سرم تو درس و کتاب بود و البته تو دوران دبیرستانم یه تصادف کردم که باعث شدچندتا جراحی داشته باشم وهمین باعث شده بودکه به
هیچ جنس مخالفی فکر نکنم،وارد دانشگاه شدم ترم اول خیلی خوب گذشت و کم کم داشت ترم دومم شروع میشه بااینکه دور و برم پر از پسر بود حتی نمیدیمشون چه برسه به فکر کردن بهشون خلاصه هر روز داشت میگذشت و من کسی تو زندگیم نبود و دوستام که با عشقشون قرار میزاشتن خندم میگرفت و میگفتم عشق ؟؟؟؟؟همش کشکه
،هوس،بچگی و..... .خلاصه ترم اول سال 90 داشت شروع میشد. اما به خاطر کار بابا مجبور بود بره همدان خوب منم که دختر یکی یه دونه مامان بابا که تا اون روز همه نازم را میکشیدن نمیتونستم باهاشون نرم.خلاصه کارای انتقالیمو گرفتم و رفتم همدان کم کم دیگه ترم داشت تموم میشد وقتی وارد ترم جدید شدم با یه گروهی آشنا شدم که انجمن روانشناسی دانشگاه بودن عضو گروهشون شدم یکی از روزا که رفتیم سر جلسه دلم یه طوری شده بود چی شده بود؟آره دلم پرواز کرده بود پیش فرهاد خیلی وابستش شدم ولی نمیتونستم بهش بگم
چقد دوسش دارم چون من در برابر پسرا کمی مغرورم.هر روز که میگذشت بیشتر عاشقش میشدم و بیشتر دوستش داشتم ولی افسوس که نمیتونستم بگم اون سال گذشت و روزایی که نمیدیدمش برام هزار روز میگذشت و بعضی وقتا که بچه ها قرارمیزاشتن بریم اردویی جایی تاصبح از ذوق دیدنش خوابم نمیبرد.وسطای سال یه کارگاه داشتیم که مدرکاش دست من بود سال جدید که شروع شد فهمیدم فرهاد
درسش تموم شده و دیگه نمیتونم ببینمش .یه روز که جلسه داشتیم بابچه های انجمن وقتی وارد اتاق شدم خشکم زد فرهاد اومده بود به بچه ها سر بزنه اونروز یکی از بهترین روزام بود.وقتی که جلسه تموم شداومدپیشم گفت:نمیخوای مدرک منو بدی گفتم چرا ولی الان همراهم نیست ازم شمارمو خواست و منم بهش دادم. چند روز بعد اس داده بود که فردا اگه میتونم بیاد دنبالم و مدرکشو بدم.فرداش اومد دنبالم و امانتیشو دادم وگفت: اگه مشکلی نباشه برسوندم دانشگاه منم قبول کردم وباهاش رفتم.عصرکه کلاسم تموم شد اومده بود جلو در واستاده بود سلام کردو گفت: کارم داره و برسوندم و تو راه بهم بگه.وقتی داشتیم برمیگشتیم گفت: پریا ببخش ولی میخوام یه چیزی بگم امیدوارم ناراحت نشی.گفت:از روز اولی که دیدمت عاشقت شدم.
و هر روز بدتر از دیروز دیوانه وار دوستت دارم اگه ناراحت نمیشی باهم باشیم ؟من نتونستم چیزی بگم واقعا چی شده بود؟خواب بودم یا بیدار؟
یعنی به عشقم رسیدم/
#ادامه_دارد...
#سرگذشت_واقعی_پریا_2
💕قسمت دوم
_نتونستم دیگه چیزی بگم فقط جلو در ازش خداحافظی کردم و وقتی وارد خونه شدم مستقیما رفتم تو اتاقم تا صبح بهش فکر کردم صبح اس داده بود امیدوارم ازم ناراحت نشده باشی ولی
چیکار کنم که عاشقتم؟چند روز بعد بهش جواب دادم و قبول کردیم که با هم باشیم برا همیشه.. نه یکی دو روز بلکه همه روزای عمرمون.هر روز با هم بودنمون قشنگتر از دیروزش میشد یه سال گذشت
و ما با هم نامزد کردیم همه بهمون میگفتن لیلی و مجنون واقعی. حتی استادا عشقمونو تحسین میکردن چه روزایی باهم داشتیم الان که دارم مینویسم صورتم داره با اشکام شسته مییشه.هر روز بیشتر از دیروز عاشق هم میشدیم من ترم آخرم بود. و قرار بود 25بهمن روز عشق روز دلهای عاشق روز ولنتاین عروسیممونو جشن بگیریم.همه چی خیلی خوب داشت پیش میرفت.20روز مونده بود تا بهم رسیدن و خیلی خوشحال بودیم.5بهمن 91 بود که اومد خونمون گفت: دوستام گفتن آخرین مسافرت مجردیمو باهاشون برم اجازه میدی برم ؟مگه میتونستم بگم نه وقتی جونم براش درمیرفت؟ رفتن شیراز و تو حین مسافرتش روزی 10دوازده بار تلفنی میحرفیدیم .رفت که ای کاش 10سال باهام حرف نمیزد ولی اجازه نمیدادم.روزد هم بهمن بود گفت: فردا برمیگردم و منم از دلتنگی و خوشحالی دوباره دیدنش رو جام بند نبودم در برابرش یه بچه 2ساله بودم که نمیتونستم نه بگم بهش.صبح ازخواب بیدارشدم و کارامو انجام
دادم و خودمو حاضر کردم تا بیاد. تلفنو برداشتم و بهش زنگ زدم ولی جواب نداد ساعت نزدیکه 5عصر بود و هر چی زنگیدم جواب نداد دیگه داشتم از نگرانی میمردم که خواهرش زنگ زد داشت گریه میکرد گفتم: فقط بگو که فرهادخوبه.گفت ببخش زن داداش ولی فرهاد دیگه نمیتونه
با تو باشه پسر بدقولی نبوده ولی این دفه رو حرفش نموند و تومسافرتش عاشق شده و نمیتونه دیگه باهات باشه گفتم: آبجی چی
میگی؟گفت: اگه باورت نمیشه بیا فلان بیمارستان هر دو تاشونو ببین .
.تو راه فقط گريه كردم رسيدم بيمارستان ديدم همه هستن نميدونستم چی شده.
بدو رفتم پیش خواهرش گفتم چی شده ؟گفت فرهاد و حلال کن که نمیتونه دیگه باهات باشه آخه عاشق یکی دیگه شده اسمش فرشتس . البته بهش میگن عزراییل .اینو که شنیدم از حال رفتم وقتی
بهوش اومدم همه سیاه پوش بالا سرم بودن وقتی به خودم اومدم بالا سر فرهاد بودم سفیدپوش آروم خوابیده بود و لبخند قشنگش رو هنوز داشت.آره فرهاد که روزی قرار گذاشت برا همیشه پیشم بمونه زیر حرفش زد تو راه برگشت نزدیکای همدان تصادف کردند وهر 4 نفرشون باهم رفتن پیش خدا رفتن خونه ابدیشون.الان قرار ملاقات منو فرهاد هر روز پنجشنبه توی بهشت محمدیه با یه دسته گل سفید.
و کلی اشکهای من.ولی من نزدم زیر قولم فرهادم تا روزی که بلیط سفرم جوربشه تا بیام پیشت فقط جای تو تو قلبمه و حلقه عشق تو تو دستم.خیلی دوست دارم عشقم.سالگرد جداییمون داره میرسه ولی
یه لحظم از تو فکرم بیرون نیستی.
امیدوارم هیچ عشقی عاقبتش مثل من و فرهاد نشه.
#پايان🖤🥀
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خوشبختی_چیست؟
💕 خوشبختی یعنی پشت در زایشگاه منتظر بمونی تا بچهت سالم بدنیا بیاد و ببینیش
💕یعنی همسرت بهت بگه چقدر بهت افتخار میکنه
💕یعنی وقتی از سرکار برمیگردی خونه صدای شوخی و خنده ،خانوادهت از پشت در شنیده بشه
💕 یعنی مریضت از بیمارستان مرخص بشه
💕 یعنی پدرت با دیدن تو زیر لب بگه الهی شکر برای این اولاد خوب
💕 یعنی یهویی همه رسانه ها اعلام کنند همه مرزهای کره زمین برداشته شد
💕یعنی همه انسانهای روی زمین یک روز کودک بشن وقلکهاشونو بشکنن و تمام
پولها را به طور مساوی بین همه تقسیم کنند
💕یعنی برای مادرت غول چراغ جادو بشی تا صدات کرد حتی تو خیالش
توحاضر بشی بگی جانم مادر
💕یعنی وقتی سرت را میندازی پایین راه بری چشمت به کفش پاره ای نخوره
💕یعنی دست هیچ انسانی بالا نره مگر برای دعا و نوازش
💕یعنی تو همین فضای مجازی صادق باشیم و اخبار دروغ و ساختگی به مردم ندیم که روحیه شون خراب شه.
💕یعنی طوری زندگی کنیم که هرگز نه دروغ بشنویم و نه دروغ بگیم
💕خوشبختی یعنی صلح. یعنی آرزوی مرگ نکنیم برای هیچ ملتی. چون گریبان
خودمونو میگیره و خدا با ما قهر خواهد کرد
💕خوشبختی یعنی انسان بودن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام گلی خانوم
ازدوستان راهنمایی میخاسم درباره سرمایه گذاری با طلا
خواهرم چن ماه پیش فوت شده ولی حدود۲۰گرم طلاداره
همیشه میکفت وقتی فوت شدم طلاهاموخرج خیراتم کن
الان موندم اینکه بفروشم پولشوبذارم بانک باسودش خیرات شب جمعه بدم یا بنظر
دوستان چ کار دیگه ای میشه کرد ک ی سود بیشترداشته باشه ؟؟؟
تشکرازشماوکانال خوبتون ودوستان پاسخگو🙏🙏🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام نازگل جان روزتون بخیر ....ممنون از کانال خوبتون
امروز حالم خیلی بده دیشب قبل از خوابیدن از خدا خواستم صبح بیدار نشم
داداشم ی طلبکار. داشته آمدن درحیاط وامداختند دنبالش داداشم زمین خورده
وطلبکار پاش از عمد گذاشته روی کمرش ازبس حالم بده داداشم همه چیزش خوب بود رفت نامزد کرد با یک دختری از
روستامون ک خیلی همه حسرت میخوردند جشن عقد خیلی خوبی هم گرفت هیچ کدام از فامیل هامون خوشحال نبودند
وهرکدام یه کنایه زدند و بعد ب گوش ما رسید از اون عقد ب این طرف هرروز بد بیاری روی بدبیاری چقدر خفت وخاری
کشید بیست روزم هست ک نامزدش دیگه باهاش قطع رابطه کرده واقعا اینکه میگویند ب مو میرسه از مو هم رد کرده
خیلی دلم ب حال داداش میسوزه ولی متاسفانه کاری از دستم برنماید نماز ام البنین وامام جواد وختم صلوات ختم
یاسین همه چی برداشتیم ولی جواب نمیده خیلی بد گره ای افتاده خواهش
میکنم پیامم را بگذارید داخل گروه اگر کسی ذکر سریع الاجابه ای دارند راهنمایی کنند یا کسی نذر دارند و ازدستشون کاری
برماید ک بتوانند کمک مالی کنند ب دودست بریده ابوالفضل واقعا داداشم توی بدمخمصه ای افتاده خواهش میکنم پیامم
بگذارید گروه بخدا داداشم امید ب هیچی دیگه نداره هرکس بتواند ک کاری براش انجام بده ی مکه برای خودش خریده چون
میبینم حالش میترسم امیدش ب خدا از دست بده وبلایی سرخودش بیا ره😭😭😭😭
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
(بُن بست زندگی)
+ دخترم : وقتایی که من سرکارم مامانت توخونه با کیا تلفنی حرف میزنه؟ یا وقتی بیرون میره چقدر طول میکشه برگرده خونه؟
- بابا جونم : اینجا چقدر آقا پلیس داره، کجا آوردی منو؟ وقتی تومیری سرکار مامان همش باگوشی حرف میزنه و بگو بخند میکنه، بعضی موقع ها انقد حرفاشونو طول میکشه که ناهارم یادش میره بزاره، بعضی وقتا هم از تومیگن که آدم خوبی نیستی و تورو دوست ندارن مامان، منم بهش میگم بابا جونم خیلیم خوبه حق نداری به بابام بگی بده.
+ فدای تو بشه بابایی منم دوست دارم فرشته کوچولو ،قند و عسلم، اینجا دادگاهه دخترم نگران نباش،مادرت با کی بگو بخند میکنه بابا جون؟ صدای کسی که باهاش حرف میزنه رو شنیدی تا حالا که بدونی آقاست یا خانم؟
- چند بار دیدم مامانی داره بهش میگه: کاش منو تو به همدیگه رسیده بودیم تا من انقدر عذاب دوریتو نمیکشیدم، پشت گوشیم چنتا بوسیدش گفت دوست دارم عشقم میبینمت مراقب خودت باش، بعد به من گفت که ، گفت که...
+ گفت چی دخترم؟ به بابا نمیگی؟ من که انقدر تورو دوست دارم و میمیرم برات، ارزش اینو ندارم بدونم مادرت چیکار میکنه؟ بگو دختر گلم بگو، خودت میدونی من به خاطر رفاه شماست که صبح تا شب دارم جون میکنم خوشگلم.
- بابایی راستش مامانی گفته من اینارو به هیچکسی نگم ، ولی یادم نبود الان یادم اومد، توام بهش نگی که من گفتما اونوقت منو دعوا میکنه قاشق داغم میکنه، اونوقت من دردم میاد گریه میکنم اشکام میادا.
+ دختر گلم مگه من بمیرم که کسی به تو دست بزنه یا تنبیهت کنه من نمیزارم یه خار تودست تو بره ، چه برسه اشکای خوشگلت بیاد ، بگو بابا جون بگودورت بگردم ، اونی ک بهش میگفت دوستت دارم روتو تا حالا دیدی؟
- منم دوست دارم بابایی جونم ، اره بابا جون دیدمش ، چندبار منو مامانی رو با ماشینش برد بیرون ، خرید، پارک، بستنی فروشی، کلی پیاده میرفتن دستای همو میگرفتن به منم محل نمیدادن، یه روز منو تو پارک گم کردن، منم کلی گریه کردم ، یخورده بعد پیدام کردن منو دعوا کرد مامانی که کجا بودم گفتم شما دوتا اصلا حواستون به من نیست،آخرشم میرفتیم باغش ، من میرفتم با تامی و سلین بازی میکردم اونام میرفتن تو خونه تا گرمشون بشه.
+دختر گلم، الهی که بابا فدات بشه ، باغش رو بلدی منو ببری اونجا؟ تامی و سلین کیا بودن دخترم؟ مگه به جز شما خانواده اونجا بود؟
ن
-تامی و سلین دوتا سگه پاکوتاه خیلی خیلی خیلی خوشگلن بابا جون اگه ببینی عاشقشون میشی، نه بابایی فقط خودمون بودیم اونجا باغشم خیلی بزرگه، من بلد نیستم ببرمت بابایی مامانی گفته به کسی نگم با عمو میریم بیرون این یه رازه، اگه بفهمه به توگفتم دعوام میکنه، ولی من همهٔ همهٔ رازامو به تو میگم .
+ خوب دختر گلم همینایی که الان واسه بابایی تعریف کردی رو الان که باهم رفتیم تو این اتاق برای یه عموی دیگه هم تعریف میکنی؟ اون باید بدونه که مامانی با یه آقایی میرفتن بیرون و بابایی هم اطلاعی نداشته ، باشه دختر گلم؟
_ بابا جون : من فقط به توگفتم مامانی گفته به هیشکی نگم ، من میترسم ازش بابا منو میزنه ، قاشق داغم میکنه ، تازه قرار شده اونعموعه برام گوشی بخره و کلی چیزای دیگه من نمیگم به کسی.
+اون عموعه که داری میگی دخترم زندگی من و مادرت رو خراب کرده، من و مادرت داریم از هم جدا میشیم چون به بابایی خیانت کرده، دیگه همو دوست نداریم بابا جون ، العانم به کمک تو احتیاج دارم.
- میخواین از هم طلاق بگیرین؟ پس من چی! میخوای برا من مامان قلابی بیاری؟! منو بندازی زیر دست یه مامان جدید و بری برا خودت سرکار؟! من میترسم بابایی ،توروخدا نکن این کارو ، با مامانی آشتی کنین منم قول میدم دیگه شمارو اذیت نکنم به حرفاتونم گوش کنم، تورو خدا بابا جون این کارو نکن.
+دختره گلم گریه نکن بابا ، دستات چرا میلرزه بابایی، نترس من دیگه با کسی ازدواج نمیکنم دورت بگردم برات مامان قلابی هم نمیارم نگران نباش.
-