#خاطره_نامزدی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
پسر داییم اومد خاستگاریم و از اون جایی که خیلی دوسش داشتم جواب مثبت دادم😁😅
دو روز بعد خواستگاری منو همسرم رفتیم برای ازمایش
اون موقع هنوز به هم محرم نبودیم من خیلی خجالت میکشیدم
رفتیم داخل ازمایشگاه و نوبت گرفتیم نشستیم
همسرم نشست منم یه صندلی با فاصله از همسرم نشستم
هر کی که اونجا بود وقتی مارو نگاه میکرد میخندید هی همسرم میومد پیش من ، من میرفتم اونورتر
باز اون میومد پیش من میرفتم اونورتر😑
الان ۴ ماهه که عروسی کردیم و شوهرم میگه اون موقع با فاصله ازم میشستی الان نمیزاری از کنارت جم بخورم 😅😅😅😅
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
🌿🌿🌿🌿🌿
یهویی زُل زد تو چشام و گفت:
ولی نباید یادت بره که من هر
جای دنیام باشم کنار هر کسی که باشم،
اصلِ قلبم مالِ توعه؛
رگ و ریشهم تویی چون آدم از
ریشهش نمیتونه جدا شه!
نمیتونه دل بکنه هر چقدر هم که شاخ
و برگ بده بازم ته دلش جونش بسته
به جون ریشهش . .
تو همون ریشهی منی🌿'
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿
یه بار یه خانمی تو مسجدمنو برای پسرش خواستگاری کرد خیلی زن مهربونی بود
خیلی از پسرش تعریف میکرد، مذهبیه و هر هفته هیئت میره و کلی تعریفای دیگه
یه روز قرار شد با پسرش بیان خونمون صحبت کنیم
روز موعود یه پسر چاقالو که ریش و سبیلش را از ته زده و با تیشرت و شلوار لی اومد😳
نشستیم صحبت کردیم، گفت امام خمینی را قبول نداره کلی هم به آقای خامنه ای بد وبیراه گفت
قشنگ نزدیک بودپرتش کنم😏 بیرون دیگه به احترام مادرش هیچی نگفتم
وقتی جواب رد شنیدن آنقدر هم سمج بود، مادرش میگفت گفته دختره رویاهام را پیدا کردم 😕
بعد از اینکه با شوهرم عقد کردم، فهمیدم با پدر شوهرم فامیلند هرشبم میومدن خونه پدر شوهرم یکسره مامانه عباس عباس میکرد
شوهرمم آنقدر بدش میومد
اومدیم یه جاخونه بخریم فهمیدیم خونه مال عباسه🤪
گفتم جواهرم باشه نمیخوام
مار از پونه بدش میاد...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
‹ أنا مجنون بعيونك ... ›
- دیوانهیچشمهایتوهستم🌱💚: )'!
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقد:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
عقد کنون داداش زن داداشم بود همگی دعوت بودیم ی مراسم خوب وبا کلاس 👸🤵
زن داداش منم واسه ی دونه داداشش سنگ تموم گذاشته بود.......☺️😊
چند روز پیش رفته بود به ی اجیل فروشی کلی نقل و شکلات خریده بود واسه عقد
بعد واسه خونشون هم تو چن پاکت دیگه اجیل وخرما خشک خریده بود همشون تو یه جا بودند......
وقتی میخواستن برن خانوم خانوما یادش رفته بود نقل و شکلاتو برداره هول هولکی بر میگرده و خانوم به جای نقلها خرما خشکها رو برمیداره😅😅
چشمتون روز بد نبینه تو مراسم بین اون همه ادم دستشو کرد داخل پاکت و خرماهارو پاشید رو سر عروس دوماد و بقیه 😆😆😂😂
وای انگاری از اسمون سنگ میبارید رو ملت وای منو نگو رفته بودم زیر صندلی نه میتونستم بخندم و نه دیگه هیچی از خجالت داشتم میمردم..........😅😅🤣🤣
حالا خودش و داداشم چه حالی داشت بماند🤨😱
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
پیارسال تابستون یه نفر از من خواستگاری کرده بوده ولی چون سنم کم بود پدر و مادرم بدون اینکه به من بگن ایشونو رد می کنن
دقیقا سال بعدش تابستون صمیمی ترین دوست من با برادر اگ خواستگار پارسال من نامزد میکنن ،بعد ک اینا عقد کردن مامان من به من گفت حیف شدا !!
گفتم چی حیف شد 😟
گفت داشتی جاری دوست صمیمیت میشدی
گفتم :کی ؟ کجا؟
گفت برادر شوهر دوستت اومده بود خواستگاریت بابات ردش کرده بود
بعد منم هم ناراحت از شنیدن این خبر که اولا چه خواستگار خوبی رو از دست دادم (چون کاملا با معیار های من سازگار بود)و دوم خوشحال که یه حرفی یه پزی برای گفتن به دوستم دارم 😎😏
رسیدم به دوستم گفتم میدونستی توی همین تابستان برادر شوهرت اومده بود خواستگاری من ،اما من چون میخواستم درس بخونم ندیده ردش کردم 😌
بعد یهو دوستم گفت 😳مطمئنی زهرا برادر شوهر من اومده خواستگاریت
گفتم اره مگه فلان شخص نیست ،به فلان شغل
گفت چرا چرا خودشه ،ولی برادر شوهر من دی ماه پارسال عقد کرده ها ،بعد شما میگی این تابستان اومده خواستگاریت🧐
منم همون لحظه فهمیدم یادم رفته از مامانم بپرسم این خواستگار کی اومده بود ،نگو ایشون تابستون پارسال اومده بعد جواب منفی ما رفته سراغ یه دختر خانم دیگه و دی عقد کردن
بعد برای اینکه سوتی مو جمع کنم گفتم ،اوا راست میگیا 😚
انقدر خواستگار اومده ،هیچ یادم نبود ایشون کی اومدن
و قیافه دوستم 🤨😏
قیافه من 😗🙂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووون:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
💛✨یه قسمت از کتاب مورد علاقه ام بود که؛ میگفت:
«وقتی جفت روحی خود را
به صورت دوست، عشق، رفیق و
یا هر دوی آنها ملاقات کنی،
خواهی فهمید که چرا همه چیز با
هرکس دیگری درست نشد!»
یه روزی تو یه ورژن از خودت رو درون یه نفر دیگه ملاقات میکنی که
مثل تو فکر میکنه، مثل تو به اتفاقای مسخره ی دنیا میخنده، هم فرکانس توعه، هم فکر توعه، هم عقیده ی توعه و اونوقت حس میکنی که خوشبخت ترین آدم روی زمینی♥️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
🤍🌚مثل مولانا بهش بگید:
که هم اول هم آخر جانِ مایی 👀💛!
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقد:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
من کلا با خواستگار جماعت(مردا ) میونه خوبی نداشتم واسه همین هرکدوم از خواستگارا رو با ترفندای مختلف دک میکردم
دیگه صدای پدرومادرم دراومده بود چون با خواهر کوچیکم یکسال فاصله داشتم میگفتن لگد به بخت خودت که هیچ به خواهرت ضربه میزنی😔
خلاصه واسه خواستگاری آخری کلی میونم باهاشون شکرآب شد وبابام گفت که دیگه کاری بهت ندارم (بااینکه همه میدونستن من چقدر بابایی هستم)
خلاصه خواستگار جدید اومد ومنم جرات دک کردن نداشتم ومامان وبابام واسه اینکه روشونو زمین نزارم همچی روازطریق خواهر کوچیکم بهم میگفتن ،منم هیچی نگفتم فقط یه حرف میزدم حالا بگو باشه
ولی سرعقد منم که باید بگم بله اونجا میگم نه🙈🙈خلاصه همچی خوب پیشرفت بماند که ازهمون جلسه اول خواستگاری عاشقش شدم به هیچکس هیچی نگفتم😅🙈🙈خلاصه موقع عقد خوندن خطبه عقد سرمو بالا کردم و گفتم با اجازه پدرو مادرم وبزرگترها بله 😍😍😍ولی هرچی چشم انداختم مامان وبابام و خواهرامو ندیدم 🧐🧐🧐😢 بعدا ازشون پرسیدم شما کجا بودین آخه؟خواهرم گفت با تهدیدی که کرده بودی ما گفتیم الانه که بگی نهههههه🙈ومراسم بهم بخوره ماهم توی آشپزخونه قایم شدیم
همینکه صدای دست وکللللل اومده گفتیم خطر گذشت واومدیم😅😅😅(نکته:خیلی جدی تهدید نکنید باور میکنن😂😂🙈)
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
تادل بود دلبر تو باشی•😌🌿•
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
رفته بودیم خواستگاری برای داداشم یک ربع که نشستیم مامانش دخترشو صدا زد از اتاقش بیاد
دخترش اومد کنار ما نشست مامانش گفت لیلاخانم چایی میاری برا مهمونا گفت عهه مامان حال ندارم خودت برو بیار 😐😐
ما همینجوری کپ کرده بودیم😳
مامانش خواست جمش کنه گفت لیلا از دانشگاه اومده خستس یکم ☺️
ببخشید
دوباره خانمه چایی اورد گفت لیلا جان بلند شو شیرینی تعارف کن میگفت مامان خیلی دوره به من، دستشون میرسه بر میدارن دیگه 😐😐
من که از شدت خنده چادرمو انداختم سرم میلرزیدم 😂😂😂😂
فقط دلم برا مامانش می سوخت که خجالت میکشید ولی امان از عشق وعاشقی این جوونا مهرش به دل داداشم بدجور نشسته بود وعروس خانواده ما شد 😁😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
غم تو را چنان عزیز داشت
دل که پیش کس . .
دم از شکایتی که نه!
دم از گلایه هم نزد.♥️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿