eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
635 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
که یهو ..فکری به سرم زد _:ابراهیم ؟؟ _جانم؟؟ ..دستمالی که توش مواد رو گذاشته بودمو برداشتم و گرفتم سمتش _:اینا مال حبیبه ! تن صدامو پایین آوردم . _:هر...وی...ینه ! با اینا مردمو بدبخت میکنن ..ببر یه جایی نیست و نابودش کن ابراهیم نگاهی به من و نگاهی به دستمال توی دستم انداخت و گفت _:راست میگی ؟؟ _:بگیرش! من وقت ندارم باید برگردم ابرهیم دستمال رو ازم گرفت ..با عجله درو باز کردم..چادرمو رو صورتم انداختم و پاتند کردم سمت قبرستون ...تا اونجارو فقط دویدم ..گلوم میسوخت ..درحالی که نفس نفس میزدم رسیدم سر خاک مادربزرگم ..خودم رو رها کردم رو قبرش ..بغلش کردم و زار زدم. دلم خیلی براش تنگ شده بود. کاش الان بود و دست مهربونشو میکشید رو سرمو میگفت برات صلوات نذر کردم مشکلت حل بشه. .با صدای بلندی داشتم گریه میکردم وبا مادر بزرگم درو دل میکردم که یهو لگد محکمی از پشت به کمرم خورد. نفسم برید..حس کردم کمرم شکست. . هراسون چرخیدم. حبیب با چشمهای پر از،کاسه خو.ن پشت سرم وایساده بود. مادرم التم.اسش کرد _:توروخدا ببخشش پسرم ! نادونی کرده ...لابد نمیدونسته نباید بی اذن شوهر از خونه بره بیرون ..توروخدا ببخشش ..به پات میافتم .. حبیب ولی بدون توجه به گریه های مادرم..دست برد سمت گیس هام ...محکم موهامو چن.گ زد و منوپشت سرش کشید. _:پسر پدرم نیستم اگه امشب ادبت نکنم ...کاری میکنم مرغای آسمون به حالت زار بزنن ..کاری میکنم آرزوی مر.گ کنی تنه لش داد زدم . از مادرم کمک خواستم. . _:مامان. توروخدا ...مامان. ..مامان مگه تو نگفتی این از ابراهیم بهتره پس چی شد. . تا اسم ابراهیم از دهنم پرید ..یهو موهامو ول کرد .. محکم افتادم رو زمین ...از نگاهش فهمیدم گورم کندس ... نگاهی به مادرم و به من کرد و گفت _:ابراهیممم ؟؟ چشمم روشن. .دخترت معشوقه داره و قالبش کردی به من هااا؟نگاهی به اطراف چرخوند اصلا ازکجا معلوم الان معشوقش اینجا نباشه ؟؟ مادرم مستاصل گفت _:نهه. نهه ..فقط خواستگارش بود حبیب رو دو زانو خم شد. از جیبش چا..ق..و.شو دراورد رو گونم فشار داد و گفت _:حالا میگی این ابراهیم کیه یا صورت خوشگلتو نقاشی کنم .. مادرم با داد گفت .. _:میگم ..میگم ..ولش کن ..بگم ....ابراهیم ...
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام دخترم ۱۶ سالمه راستش من خانوادم خیلی باهم مشکل دارن مادر پدرم همیشه دعوا دارن باهم مادرم میخواد طلاق بگیره و میدونم اگه بعد طلاق پیش هر کدوم بمونم شرایط سختی دارم و از طرفی یه پسری هست که ۲۸ سالشه رفیق همسر دوستمه و ما یه ماهی هست باهم چت میکنیم و این آقا از نظر مالی نه خوبه نه و نه بد کار اینا هم داره من ولی احساس زیادی بهش ندارم ولی میخوام باهاش ازدواج کنم چون میدونم مادر و پدرم شرایط نگهداری از من رو ندارن خودمم عاشق پسر خالمم ولی هم نمیدونم دوسم داره یانه هم سنش خیلی زیاده😔 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
‌‍‌‌⊱⋅─━─━──🌾⋅⊰‌‍‌‌‌‍‌‌🌸⊱⋅🌾━─━──⋅⊰
سلام وقتتون بخیر بانو در مورد چالش گمشده دوران نامزدی مادرشوهرم یه انگشتر خیییلی نازک آورد واسم ک نه قیافه داشت نه قیمت سال 86.دوران عقد یه روز متوجه شدم نیست یادش بخیر با زنداداشم همه خونه و زندگیمون و ریختیم به هم ولی پیداش نکردیم من بودم و بابام و زنداداشم اینا هم پیش ما زندگی میکردن خلاصه دیگه نا امید شدم نشسته بودم ناراحت ک اگه بفهمن انگشترشون گم شده دماراز روزگارم درمیارن یه لحظه دیدم گوشه خونمون یه موش 🐁از کنار نون خشکا اومد رد شد خلاصه دیگه گذاشتمش پای آقا موش بیچاره🤭اومدیم با همفکری زنداداشم دوتا انگشترام ک سر عقد داداشم بهم داده بودن رو فروختم دادام یه انگشتر سنگین خوشگل به اونا هم گفتیم انگشترام شکست عوضش کردم خلاصه .بعد چند وقت رفتم خونشون طبقه بالا بودن اشپزخونشون پایین بود یه لحظه یادم افتاد واس وضو گرفتن رفته بودم پایین آخرین بار انگشترامو درآوردم گذاشتم تو کیفم کیفم هم طبقه بالا بود فهمیدم خواهرشوهرای بزرگوار از تو کیفم برداشته بودن البته اینو بعد از چند باری ک ازم لباس و وسایل آرایش و دستبندمو دزدیدن دیگه مطمعن شدم خودشون هم تو دعوا همدیگه رو لو داده بودن .من یه تهمت هم به آقا موش بدبخت زدم 🤭 همچین خواهرشوهرای خفنی داشتم من جوری وسیله و پول و طلا بلند میکردن من متوجه نمی‌شدم بعد از چند وقت می‌فهمیدم آخرشم با کمال پرویی میگفتن از داداشمون . 😕.من بدبخت چقدر نذر و نیاز میکردم ک پیدا بشن😕 چقدم اونا به ریش من میخندیدن یبار هم تکپوش طلامو از تو خونمون برداشتن کلید زاپاس داشتن آخیی من حامله بودم سر بچه اولم چقدر گریه کردم چقدر غصه خوردم سرمایمون بود جالب اینجاست خودشون هم میومدن با من همدردی میکردن میگفتن الهی خیر نبینن الهی خوشی نبینن🤭 مادرشوهر هم می‌گفت شاید نصفه شب یکی اومده بالاسرتون برده 😯.خونه پرجمعیت همه تو یه حیاط بودیم شوهرم تو خونه آخه دزد چطوری میومده🤭 خلاصه ک واگذارشون کردم به خدای بالاسر 🍃🌹 آیدی من و لینک کانالمون برای ارسال به دیگران 👇 @H_noorsa https://eitaa.com/joinchat/1811742879C92738a29c6 🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
‌‍‌دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii دوتا کافی نیست
۱۰۲۰ من در سال ۸۶، تو سن ۲۰ سالگی ازدواج کردم و بعد از دوسال عقد، رفتیم سر خونه زندگی خودمون. از اونجایی که اون موقع تازه شاغل شده بودم تصمیم گرفتیم که تا دوسال بچه دار نشیم، دو ماه بعد از عروسی به پزشک زنان مراجعه کردم تا تحت نظرش باشم و این دوسال مشکلی پیش نیاد که بهم گفت بدلیل تخمدان پلی کیستیک احتمال بارداریت فقط ۳۰ درصد هستش و خیال منو راحت کرد که براحتی باردار نمیشی و ماه بعد من با جواب آزمایش مثبت تو مطبش نشسته بودم😁 ۲۳ ساله بودم که پسر اولم رو با سزارین اختیاری😔 بدنیا آوردم. ولی سر بارداری دومم حرفاش عملی شد و بعد از دوسال دوا و درمون بالاخره باردار شدم و پسر دومم رو بدنیا آوردم. تو اتاق عمل دکتر بهم گفت بخاطر سزارین دیواری رحمت نازک شده، حواست باشه دیگه باردار نشی، همونجا زدم زیر گریه که من بازم بچه می‌خوام، دوست دارم دختر دار شم😢 پسر دومم ۲/۵ ساله بود که فهمیدم دچار بیماری MS شدم. سه چهار سالی گذشت تا به شرایط مناسب برسم و بیماریم تقریبا سرکوب بشه... دوباره فیل م یاد هندوستان کردو بعد از فرمایشات رهبری مبنی بر جهاد فرزندآوری حس کردم باید هم آرزوی چندساله ام رو عملی کنم و هم به فرمان رهبرم لبیک بگم. خیلی به همسرم اصرار کردم تا بالاخره پذیرفت و وقتی پسر دومم ۷ ساله بود در سن ۳۷ سالگی باردار شدم. وقتی فهمیدم تو راهی من دختره، انگار دنیا رو بهم دادن و وقتی پزشکم در هفته ۱۸ بارداری بهم گفت بدلیل نازک شدن محل سزارین قبلی و احتمال پارگی رحم باید ختم بارداری بدیم دنیا رو سرم خرااااب شد.😭 یاد حرف دکتر سر سزارین دومم افتادم که بهم گفت دیگه باردار نشو. ولی من دخترمو میخواستم، کلی آرزوی داشتنش رو داشتم، زنده بود و من حرکاتش رو حس میکردم. 😔 اون شب تو بیمارستان بستری شدم تا صبح برام تو کمیسیون پزشکی تصمیم گیری کنند. چه شب سختی بود من و مادرم یه لحظه چشم رو هم نذاشتیم و کار من شده بود گریه و کار مادرم دعا و توسل، دست به دامن حضرت زهرا س شدم و دخترمو از ایشون خواستم. تا صبح نذر و نیاز و دعا و درخواست معجزه... و بالاخره صبح بعد از انجام سونو گرافی مجدد معجزه ای که منتظرش بودیم رخ داد و پزشک کمیسیون گفت یه مقدار ضخامت دیواره رحمم از چیری که پزشکم گفته (۱میلی متر) بالاتره (۳میلی متره) و با این حساب بارداری رو میشه تا هفته ۲۴-۲۶ ادامه داد. انگار دنیا رو بهم داده بودن، از هفته ۱۸تا هفته ۲۴ لحظه شماری کردم و دستم رو از دامن اهل بیت و شهدا نکشیدم و مطمئن بودم حضرت زهرا هدیه ش رو از من پس نمیگیره😌 هفته ها گذشت و در کمال ناباوریِ پزشکان، با رحمی که بافتش از بین رفته و محدود به لایه نازک سروز شده بود من به هفته ۳۱ بارداری رسیدم و دخترم ۳۱ هفته، یعنی ۷ماهه بدنیا اومد. ریحانه زهرای من معجزه ی حضرت زهرا ست... خدا رو شکر که لطفش رو شامل حالم کردو این لیاقت رو بهم داد تا بار دیگه مادر شدن رو تجربه کنم و یه نفر رو به شیعیان امیرالمومنین اضافه کنم دخترم و دو تا پسرام فدایی صاحب الزمان ان شاالله ❤️ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii "لوئیز هی" درکتاب "شفای درون" می گوید:
"لوئیز هی" درکتاب "شفای درون" می گوید: تمام بیماریهای انسان، از افکار او سرچشمه میگیرند؛ یعنی افکار ما هستند که بیماریها را در وجودمان تولید میکنند: 🔺تيروئيد: وجود بغضي در گلو، كه تركيده نميشود 🔺سرطان: ناشی از نبخشیدن خود و دیگران است 🔺ام اس: به دلیل عصبانیت طولانی مدت و کینه ورزی است 🔺بیماری قند: بخاطر افسوس گذشته ها را خوردن است 🔺سر درد: به دلیل انتقاد از خود و دیگران است 🔺زکام: بخاطر وجود آشفتگی های ذهنی است 🔺درد مفاصل: به دلیل نیاز به محبت و آغوش گرم است 🔺فشار خون: به خاطر مشکل عاطفی درازمدتی است که حل نشده باقی مانده پس بیائید ذهن هایمان را پاک کرده و شستشو دهیم: دیگران را ببخشیم... خودمان را ببخشیم... بیشتر محبت کنیم... کمتر گله و شکایت کنیم... فراوانتر بخندیم و شاد باشیم... و بدانیم افکار ما بسیار قدرتمند و اثرگذار هستند و تاثیرات بسیار شگفت انگیزی از خود باقی می گذارد...! خیلی به دلم نشست که هر مریضی درمانش دست خودمونه اول خدا بعدم خودمون "سعیده بانو" مامان محمد😊 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
‌‍‌دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام برای چالش گمشده ایه ۸ سوره طارق رو مرتب با خودتون تکرار کنید هر چی گم شده باشه پیدا میشه. واینکه یک مبلغ پول لای قران توی سوره یوسف بگذارید برای گمشده جوابه هردو این کارها شک نکنید. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام یک چالش چ مارکی برا پوستشون استفاده کردن خوب بوده وبگن برا پوست چرب یا خشک إبرسانی صابون ضدآفتاب کرم پودر وبادی اسپلش وعطر وشسشویی صورت وخوش بو کننده هوا واگ کانال آرایش خوب عالی دارن هم بفرستین @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii برای خانمی که گفتن گردنشون جوش میزنه