بهشتیان 🌱
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 #پارت105 💫کنار تو بودن زیباست💫 بعد از رفتن مرتضی به بهانهی
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂
🍂💫🍂
💫🍂
🍂
#پارت106
💫کنار تو بودن زیباست💫
کتابم رو برداشتم و شروع به خوندن کردم. صدای گوشی همراهم بلند شد.
موسوی دست بردار نیست. گوشی رو برداشتم و با دیدن شمارهی نسیم لبخند رو لب هام نشست و تماس رو وصل کردم
_سلام نسیم جان
_سلام شریک! حالت چطوره؟
_خوبم. داشتم درس میخوندم.
_غزال، جان من یه کاری کن فردا بیای خرید؟ من چه جوری با این نچسب تنها برم. انقدرم دستور داره که نگو. از الان میگه مانکن ها باید همه فضایی باشن. تاج عروس باید اتریشی باشه. ژپون لباس عروس باید محکم باشه و فنراش نزدیک باشه انگار خورش میخواد بپوشه
_عه! فردا میرید؟
_آره دیگه زودتر جمعش کنیم. اون عتیقه هنوز آروم نگرفته؟
_چرا آرومه ولی به خاطر شرایطم مجبورم یکم به حرفش باشم کم بیرون برم رفتم هم زود برگردم. مدامم برم پایین خودم رو نشون بدم که فکر نکنه نیستم
_حالا فردا رو بیا
_نه نسیم نمیتونم. بفهمه کلا باید قید کار کردن رو بزنم. فتحی هم رفته تو کلک انگار دیگه نمیخواد بهم کار بده
نازاحت نفس سنگینی کشید
_باشه. هر طور صلاحته. فتحی به درک که بهت کار نمیده. اون دستمزدهای پایینش. ما هم فردا میریم. چیز خاصی مد نظرت نیست که بخریم؟
شاید اگر منم پول داشتم و میدادم، الان کلی نظر داشتم ولی وقتی هیچ پولی ندادم نظر ندم بهتره
_نه عزیزم. شما چون خودتون میرید هرچی صلاح دونستید بخرید. به حرف بهاره هم گوش کن خوش سلیقهست
_راستی ماشین مشکیه بود دنبالمون بود؟
اسمش که اومد ته دلم خالی شد.
_خب! افتاده دنبال تو؟!
_نه بابا! خواستگار بهار بود. گفت مثلا میخواد تحقیق کنه. اینجوری افتاده دنبال ما که ببینه رفیقای بهاره چه جور آدمایی هستن
از اون همه ترسی که ازش داشتم عصبانی شدم
_چه آدم بیشخصیتی! من جای بهاره باشم قبولش نمیکنم.
_منم بهش گفتم. یه جوزی پُز میداد که گفتم شاید داره خالی میبنده. اصلا این بهار یه طوریه. به دلم نمیشینه
_چرا باید خالی ببنده؟!
با خنده گفت
_چشمش خورده به مدل ماشین مرده، دیده حالا که بی صاحبه گردن بگیرش
آهسته خندیدم
_از دست تو. شاید راست بگه!
_نمیدونم. حالا در آینده معلوم میشه. فعلا کاری نداری؟
_نه عزیزم. ممنون که حواست به منم بود.
خداحافظی گفتم و تماس رو قطع کردم
خدا کنه واقعا خواستگار بهار باشه. حضورش خیلی باعث ترسم میشه.
نگاهم رو به کتاب دادم و شروع به خوندن کردم.
اگر فتخی دیگه بهم کار نده باید چیکار کنم!
با پولی که دایی بهممیده یکهفته هم نمیتونم برم دانشگاه و برگردم. تازه الان مسیر جدید مزون خودمون هم به کرایه دادنم اضافه شده.
نفس سنگینی کشیدن و نگاهم رو به کیفم دادم. بهتره فعلا روی پس اندازم حساب نکنم و نگهدارم برای کرایه هام تا مزون به درآمد بیفته.
قسط هر ماه آقا دانیال و مرتضی هم هست. اونا رو هم میتونم خرج کرایه ی هر ماه کنم.
آه بلندی کشیدم. پولی که برای مامان جمع کرده بودم رو باید خورد خورد کرایه بدم برم دانشگاه.
پارت زاپاس
وی ای پی راه افتاد😍 شرایط👇
الانپارت ۳۸۰ هستیم😋
https://eitaa.com/joinchat/475201981C8aab07ad4f
🖊 : فاطمه علیکرم
🍂 هدیبانو🍂
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
╔═💫🍂════╗
@behestiyan
╚════💫🍂═╝
💫
🍂💫
💫🍂💫
🍂💫🍂💫
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂