eitaa logo
بهشتیان 🌱
35.5هزار دنبال‌کننده
189 عکس
65 ویدیو
0 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها👇 https://eitaa.com/joinchat/1016726656C03ad44f3ea تبلیغات👈🏻    https://eitaa.com/joinchat/3465609338C403c4bc61a
مشاهده در ایتا
دانلود
بهشتیان 🌱
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 #پارت‌113 💫کنار تو بودن زیباست💫 صدای گوشی همراهم بلند شد.‌نفس
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 در رو باز کردم اول من و بعد مرتضی وارد شدیم. مهدیه از اینکه با هم برگشتیم خوشحال نگاهمون کرد. مرتضی سلامی گفت و رو به مریم با تشر گفت _پس چرا مامان رو حاضر نکردی! مریم نگاه دلخوری به برادرش انداخت _یه جوری میگی انگار بچه‌ کوچیکه! هر چی میگم، میگه من دکتر نمیام مرتضی نگاه درمونده‌ش رو به مادرش داد _مامان... خاله با اخم گفت _مامان و درد! چیه هر روز هر روز منو میبری دکتر اونم میگه هیچی نخور.‌ من نمیتونم نخورم مرتضی کلافه گفت _لا اله‌الا الله! مامان کم مونده دیگه منفجر ... مهدیه حرف برادرش رو قطع کرد _حالا امروز آمادگیش رو نداره بزار یه روز دیگه _من امروزم با کلی حرف نرفتم مغازه. مهرداد تنهایی نمیتونه! خاله با گریه گفت _چرا دست از سر من برنمیدارید! مهدیه خودش رو سمت مادرش کشید _به خدا به خاطر خودته‌. الهی دورت بگردم ان شالله خدا عمر با عزت بهت بده. ما بزرگ شدیم از پس خودمون برمیایم ولی نرگس بهت نیاز داره. به خاطر نرگس پاشو برو دکتر خاله تسلیم شد و گفت _باشه ولی بعدش اذیتم نکنید مهدیه لبخند رضایت بخشی زد و گفت _چشم مریم با عجله لباس های خاله رو جلو آورد _بیا بپوشیم بیچاره میترسه مادرش پشیمون بشه. نرگس با کیف مدرسه‌ش حاضر و آماده بیرون اومد _آجی من حاضرم مرتضی گفت _کجا به سلامتی! _قراره برم خونه‌ی آجی بمونم نگاهم سمت خاله رفت جوری که هیچ کس متوجه نشه رو به مرتضی ابرو هاش رو بالا داد. مرتضی کمی اخم کرد و نگاهش رو به نرگس داد _لازم نکرده.‌ تازه اونجا بودی نرگس ناراحت به مادرش نگاه کرد _مامان... من میخوام برم خاله روسریش رو سرش کرد و گفت _هر چی داداشت میگه بگو چشم مهدیه ناراحت نگاهش بین نرگس و مادرش جابجا شد _من بهش قول دادم مامان! _من نمیدونم مادر مرتضی میگه نه مهدیه نگاه پر از خواهشش روبه مرتضی داد‌. مرتضی اخمش رو پرنگ تر کرد و با لحن تندی به نرگس گفت _نه یعنی چی نرگس! حالیت نمیشه؟! نرگس با بغض سمت اتاق برگشت. خاله دستش رو تکیه‌ی زمین کرد تا بایسته که مرتضی سمتش رفت و رو به مهدیه که دلخور میخواست کمک کنه گفت _تو با این حالت بمون عقب. غزال میاد فوری جلو رفتم. بلند کردن خاله کار سختیه ولی دیگه چاره‌ای نیست. _نمیتونم بلند شم. ماشین رو بیار جلو چهار دست و پا خودم میام سوار میشم مرتضی تچی کرد و بیرون رفت پارت زاپاس وی ای پی راه افتاد😍 شرایط👇 الان‌پارت ۴۰۶ هستیم😋 https://eitaa.com/joinchat/475201981C8aab07ad4f 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂