eitaa logo
بهشتیان 🌱
31.4هزار دنبال‌کننده
137 عکس
46 ویدیو
0 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها زبان‌عشق اوج نفرت یگانه منتهای عشق تمام تو، سهم من روزهای تاریک سپیده کنار تو بودن زیباست تبلیغات👈🏻    @behestiyan2
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 با صدای زنگ گوشی بیدار شدم. انقدر غرق در خوشی حرف های موسوی شدم که نفهمیدم کی خوابم رفت. سر بلند کردم و نگاهی به صفحه‌ی گوشیم انداختم. مرتضی‌ست. سرم رو دوباره روی زمین گذاشتم و گوشی رو برداشتم تماس رو وصل کردم چشمم رو بستم و گوشی رو روی صورتم گذاشتم و با صدای خواب آلود و گرفته گفتم _بله _سلام. خواب بودی! _دیگه بیدارم. چی شده؟ _با مامان برگشتیم نمیتونه از ماشین بیاد پایین. هر چی زنگ میزنم پایین اشغاله برو به مریم و مهدیه بگو بیان کمک _باشه الان میگم.‌ _زود باش که مامان معطل نشه نفس سنگینی کشیدم و گوشی رو توی دستم گرفتم و سرجام نشستم _الان میرم _عه! ماشین مهدیه نیست! فکر کنم رفته. خودتم با مریم بیا.‌ این با کی حرف میزنه این همه ِاشغاله _باشه الان میایم ایستادم تماس رو قطع کردم‌ روسریم رو روی سرم انداختم و بدون اینکه جلوش رو ببندم از خونه بیرون رفتم. احتمالا مهدیه رفته مریم هم از فرصت استفاده کرده و داره با امیرعلی حرف میزنه. پله ها رو پایین رفتن و صدام رو بالا بردم _مریم قطع کن مرتضی اومد. بیا کمک خاله رو بیاریم صدای گریه‌ی نرگس از حیاط بلند شد و مرتضی با غیظ گفت _روسریت کو! بیجا میکنی اینجوری میای بیرون با عجله از پله ها پایین رفتم. نرگس وسط حیاط ایستاده بود و مرتضی روبروش با اخم نگاهش میکرد _مگه مامان به تو نگفته اینجوری بیرون نری! روسریت کو!؟ الان بچه رو میزنه. دمپایی های مریم رو پوشیدم و با عجله جلو رفتم _چی شده! مرتضی با دیدنم فوری نگاهش رو ازم گرفت نرگس سمتم اومد و پشتم ایستاد. نگاهی به چشم‌های اشکیش انداختم _چی شده؟ قبل از نرگس مرتضی گفت _گفتم بیای کمک مامان! یه مانتو تنت کن اون روسریت رو هم درست کن بیا دستی به روسریم کشیدم. انقدر هول شدم که یادم رفت جلوش رو ببندم و مرتضی برای همین نگاه ازم گرفت.‌ خجالت زده و ناخواسته گفتم _ببخشید، حواسم نبود‌، الان میام دست نرگس رو گرفتم و سمت خونه بردم و همزمان مریم بیرون اومد. _اومدن؟ انقدر خجالت کشیدم که تمرکزم رو از دست دادم _نمیدونم. برو کنار نرگس بره داخل خودش رو کنار کشید و رو به نرگس گفت _چرا گریه کردی! نرگس با بغض گفت _داداش جلوی دوستام باهام بد حرف زد. بعدم سرم داد زد همه شنیدن . چطور من بی روسری برم بیرون بده ولی خودش غزال رو بی روسری بیینه بد نیست‌ مریم با تعجب نگاهم کرد و فوری اخم‌هام توی هم رفت و آروم زدم پشت گردن نرگس _ من کی بی روسری بودم! به خاطر تو هول شدم جلوش رو گره نزده بودم. برو تو ببینم! اندازه‌ی صد تا آدم گنده حرف مفت میزنه. مریم دلخور خواهرش رو داخل فرستاد _خب حالا! چرا میزنیش! بچه ست دیگه! حرف نرگس عصبیم کرده _تو خودت از کی داری با امیرعلی تلفنی حرف میزنی! مرتضی کلی پشت خط بوده. حالا برو جوابش رو بده ماهرانه خودش رو به اون راه زد _من! حتما گوشی بد افتاده اشغال میزده داشتم ظرف میشستم از کنارم رد شد و برای کمک به مادرش رفت با شنیدن صدای خاله که خودش اومده داخل خوشحال شدم. از اینکه مرتضی توی اون وضع دیدم خیلی خجالت کشیدم. دوست دارم تا چند روز نبینمش‌. دیگه نیازی به کمک من ندارن. بی صدا پله ها رو بالا رفتم و به خونه‌ی خودم برگشتم 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂