eitaa logo
بهشتیان 🌱
29.1هزار دنبال‌کننده
182 عکس
31 ویدیو
0 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها زبان‌عشق اوج نفرت یگانه منتهای عشق تمام تو، سهم من روزهای تاریک سپیده کنار تو بودن زیباست تبلیغات👈🏻    @behestiyan2
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 با اینکه یک روز گذشته اما هنوز نتونستم جلوی مرتضی خودم رو نشون بدم.چون هنوز با اون رفتارم کنار نیومدم و خجالت می‌کشم. چادرم رو روی اپن گذاشتم کیفم رو به خاطر اینکه شک نکنن دانشگاه نمیرم برداشتم خدا کنه مرتضی مثل چهارشنبه به سرش نزنه پایین پله‌ها دوباره من رو به خوردن صبحانه توی خونه دعوت کنه. کمی نون خوردم و چون نه حوصله دارم نه وقت که چای دم کنم کمی آب خوردم چادرم رو برداشتم دستم سمت کیفم رفت که صدای گوشی همراهم بلند شد گوشی رو از کیفم بیرون آوردم. با دیدم‌ شماره نسیم تماس رو وصل کردم. _سلام _سلام کجایی _ دارم میام دیگه! _ وای تو رو خدا غزال دارم از استرس می‌میرم از دیشب هرچی دعا آیه می‌خونم آروم نمی‌گیرم _چرا مگه مزون رو نچیدید؟ _همه چی رو چیدیم همه چی سر جاشه مهمونامونم دعوت کردیم ولی متاسفانه باز استرس دارم مهمون دعوت کردن! _گفتی مهمون! _ آره دیگه هم من هم بهاره کلی مهمون دعوت کردیم تو هم خاله‌ت اینا رو بیار _حواست کجاست! اولاً خاله من با این هیکلی که داره تا دستشویی هم نمی‌تونه برسه چه برسه بلند شه بیاد مزون بعد هم مرتضی بفهمه مگه میزاره دیگه بیام از رفتن منصرف شدم درمونده گفتم _خیلی مهمون دعوت کردید! _نه زیاد نیستن. غزال تو رو خدا بیایی‌ها نگی تنهام نمیام! خانواده من انگار خانواده تو. _ نمی‌دونم چی بگم آخه من تنهام... _خب تنها باشی من قراره تو رو به همه معرفی کنم تو خیاط هنرمند مایی! _آخه من اینجوری خیلی اذیت می‌شم! _ اذیت چرا؟! تنها نیستی خودم پیشتم. _ کیا رو دعوت کردید؟ _ خانواده من و بهاره. بهاره گفت چند تا از دوستاش و دختر عموشم میگه. منم خاله‌م رو گفتم ناراحت نگاهم رو به عکس پدر و مادرم دادم آهی پر حسرتی کشیدم _ باشه خیالت راحت. میام.‌ فقط دیگه زنگ نزن. مرتضی صدای زنگ رو توی راه پله بشنوه میاد بیرون گیر میده خودم می‌رسونمت بعد مجبورم برم دانشگاه از اونور بیام دیر میشه _باشه زنگ نمی‌زنم منتظرتم بیا یه جوری هم بیا که فتحی و زنش نبینتت _ باشه. خداحافظ تماس رو قطع کردم و چشم‌های پر اشکم رو که هیچ کنترلی روشون ندارم به عکس روی دیوار دادم. _ ای سپهر مجد... چی می‌شد بالا سر خانوادت می‌موندی! اگر کنار من ومامان می‌موندی اینطوری نمی‌شد شاید دست روزگار اینطور بود که من مادرم رو توی بچگی از دست بدم اما اگر تو می‌موندی شاید به اون روز دچار نمی‌شدی شاید من الان سایه پدری بالا سرم بود و انقدر بی‌کس و کار نبودم. تمام تحمل این بی کس و کار از اول عمرم تا الان به دوش کشیدم اما الان خیلی دارم اذیت میشم. جلو رفتم و عکس رو از روی دیوار برداشتم _ با اینکه دل خوشی ازت ندارم اما دوست دارم حداقل توی این روز عکس تو با مامان عزیزم توی کیفم باشه اینجوری منم توی اون جمع که همه دور پدر و مادرا و خواهرا و برادراشون ایستادن احساس غریبی نمی‌کنم. آهی کشیدم رو عکس رو توی کیف جا دادم. اشکم‌رو پاک‌کردم.‌چادرم رو روی سرم انداختم و از خونه بیرون رفتم ارت زاپاس وی ای پی راه افتاد😍 شرایط👇 الان‌پارت ۴۱۵ هستیم😋 https://eitaa.com/joinchat/475201981C8aab07ad4f 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂