🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂
🍂💫🍂
💫🍂
🍂
#پارت130
💫کنار تو بودن زیباست💫
نفس سنگینی کشیدم
_بله
_نمیدونی چقدر نگرانت بودم. کاریت که نداشت؟
یه لحظه از لحنم پشیمون شدم.
_نه. ببخشید اگر تند حرف زدم
_حالت برام قابل درکه. انقدر دلشوره داشتم که تا الانم صبر کردم کلی عذاب کشیدم
به سرم زد بیام جلوی خونتون ولی ترسیدم برات بدتر بشه
_چیزی نگفت. یعنی زنگزدم به دختر خالهبزرگم یکم روش نفوذ داره اومد آرومش کرد.
نفس راحتی کشید
_خب خدا رو شکر.
چند لحظه سکوت کرد با لحن خاص و مهربونی گفت
_غزال خانم
از اینکه انقدر مهربون و صبورِ لبخند رو لبهام نشست
_خیلی دوستت دارم. خیلی بیشتر از چیزی که بخوای فکرش بکنی. امرور خیلی حرف آماده کرده بودم بهت بزنم ولی نشد
گوشهای نشستم.کاش روم میشد بگمخب الانبگو
_میخوای الانبگم؟
چه خوب که خودش پرسید. ناخواسته تن صدام پاییناومد
_اگر دوست دارید بگید
_ خانوادهی من رو ازدواج زود دختر و پسر خیلی تاکید دارن. و من به خاطر درسم یکم دیر کردم. هر کسی رو هم که معرفی میکردن احساس میکردم خیلی ازش فاصله دارم ولی وقـتی تو رو توی دانشگاه دیدم و کمکم باهات آشنا شدم، احساس کردم بعد از چند سال سفر طولانی، بالاخره رسیدم خونه.
وای که چقدر از شنیدن این حرف ها به وجد میام!
_به مادرم گفتم ولی خونهی ما کلا با ازدواج هایی که پسر خودش بپسنده مخالفن و میگن مادرت باید انتخاب کنه.
اما وقتی ایمان داشته باشی که خدا قراره بهترینهارو سر راهت بذاره؛ میذاره. چون بهش ایمان داری.
چند ماهی طول کشید تا راضیش کنم.
بعد از اون تنش و ناراحتی که مرتضی درست کرد با شنیدن این حرف ها انگار بهم آرامبخش زدن
_الو
آهسته گفتم
_میشنوم
_الان خدا رو شکر تمام موانع برداشته شده. فقط مونده دایی تو
_اونم تلاش میکنم تا آخر ماه بهشون بگم
ذوق زده گفت
_واقعا! یعنی به حاجی بگم آخر ماه؟
_نه فعلا نگید. من خبرتون میکنم
_باشه. ولی به همین حرفم خیلی خوشحالم کردی. ببخشید مزاحمت شدم
لبخندم عمیق تر شد
_خواهش میکنم شما مراحمید.
_فعلا خداحافظ
_خدانگهدار
تماس رو قطع کردم و نفس راحتی کشیدم
پارت زاپاس
وی ای پی راه افتاد😍 شرایط👇
الانپارت ۴۳٣هستیم😋
https://eitaa.com/joinchat/475201981C8aab07ad4f
🖊 : فاطمه علیکرم
🍂 هدیبانو🍂
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
╔═💫🍂════╗
@behestiyan
╚════💫🍂═╝
💫
🍂💫
💫🍂💫
🍂💫🍂💫
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂