🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂
🍂💫🍂
💫🍂
🍂
#پارت141
💫کنار تو بودن زیباست💫
_سلام! شما هنوز اینجایید؟!
نگاهش رو به در خونه داد
_علیک سلام. برگشتم که سنگ هام رو با تو وابکنم
ابروهام بالا رفت. زن دایی باز زورش به شوهرش نرسیده اومده سر من خالی کنه
لبخندی که به خاطر احترامش روی لب هام بود رو برداشتم
_چه سنگی زن دایی؟! اصلا مگه من با شما...
_حرف رو نپیچون غزال. هر کس جایگاهی داره. من نه توی جایگاه تو، نه توی جایگاه اون پدر معتاد بی خانوادهت...
حرفش رو قطع کردم
_زن دایی احترام خودتون رو حفظ کنید. پدر من هر چی هم که بوده پدرم بوده. تنها کسی هم که حق داره ازش دلخور باشه منم نه هیچ کس دیگه. که اگر باشه نخود هر آش شده.
اخم هاش توی هم رفت
_دختر تو چرا انقدر بی چاک و دهنی!
_روزگار یادمداده که اینجوری باشم. که اگر نباشم نمیتونم دهنی که به توهین به پدر و مادرم باز شده رو ببندم
_گوش کن دختر جان...
بغض توی گلوم گیر کرد و با صدای لرزون گفتم
_نه شما گوش کن زن دایی! زورت به شوهرت نمیرسه پسرت آواره شده سر من خالی نکن. ماشالله چهار تا پسر داری همه هم گوش به فرمانتن. خودتونم کم مال و اموال ندارید. برید برای پسرتون خونه بگیرید یه مدت از دایی دور باشه شاید دست از لج بازی که هم من رو اذیت کرده هم پسرش رو، برداره. من نه با شما نه پسرتون کار ندارم. سرم به کار خودمه و دارم زندگیم رو میکنم
اشک تو چشم هام جمع شد و بالافاصله پایین ریخت
_اگر یک بار دیگه، فقط یک بار دیگه توی حرف هاتون به کس و کار من بی احترامی کنید چشم رو همه چیز میبندم میام به دایی میگم اونوقت به جای اینکه صدا و چونهی من بلرزه پایه های زندگی خودتون به لرزه درمیاد.
با غیظ از کنارش رد شدم و سمت خونه رفتم. در رو باز کردم و زن دایی گفت
_انقدر تند نرو. حرف من حقه. تلخیش به کام تو خوش نمیاد مقصر خودتی. پدر تو...
داخل رفتم و خواستم از حرص در رو بهم بکوبم که دستی مانع شد. عصبی در رو باز کردم
_چرا دست از سرم برنمیداری دنبال...
در کامل باز شد و با چهرهی متعجب مرتضی روبرو شدم. تو بهت حرف هایی که به زن دایی زدم گفت
_چه خبرته!
با دیدن مرتضی بغضم سر باز کرد و با صدای بلند گریه کردم
_اومده به من میگه پدرم معتاد بی خانواده بوده بدرد پسرش نمیخورم. من به چه زبونی بگم حالم از اون پسر لوس و بچهننهت بهم میخوره. پسری که توی این سن از خودش هیچ نداره و حالا که باباش بیرونش کرده اوارهی کوچه و خیابون شده
مرتضی دلخور به زندایی نگاه کرد و با دلسوزی به من گفت
_خیلی خب! آروم باش. برو تو زشته جلو مردم
پارت زاپاس
وی ای پی راه افتاد😍 شرایط👇
الانپارت ۴۵۵هستیم😋
https://eitaa.com/joinchat/475201981C8aab07ad4f
🖊 : فاطمه علیکرم
🍂 هدیبانو🍂
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
╔═💫🍂════╗
@behestiyan
╚════💫🍂═╝
💫
🍂💫
💫🍂💫
🍂💫🍂💫
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂