eitaa logo
بهشتیان 🌱
35.4هزار دنبال‌کننده
603 عکس
304 ویدیو
2 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها👇 https://eitaa.com/joinchat/1016726656C03ad44f3ea تبلیغات👈🏻    https://eitaa.com/joinchat/3465609338C403c4bc61a
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 دایی ایستاد و مرتضی به احترامش دنبالش رفت.دوباره خواستم بایستم که خاله دستم رو گرفت و گفت _الان به مرتضی میگم نرگس چرت و پرت گفت یه کتک بخوره که بعد تا عمر داره فراموش نکنه دروغی رو که خاله به دایی گفت قطعاً مرتضی باور نمی‌کنه خودم رو به دلسوزی زدم و گفتم _نه خاله ولش کن به مرتضی نگو خسته و مونده از راه رسیده حالا یه چی بهش بگی اعصابش خورد میشه نمی‌خواد بهش بگی نرگسم بچگی کرد یه چرت و پرتی گفت. خاله از اینکه برای مرتضی دلسوزی کردم لبخند روی لب‌هاش نشست و گفت _پاشو برو بدرقه دایی‌ت. ایستادم سمت در رفتم و بازش کردم و خواستم دنبال دایی برم که دیگه دیر شده بود و مرتضی در حال برگشتن به خونه بود. خاله که تقریباً تمام مدت برای راه رفتن توی خونه چهار دست و پا میشه، چهار دست و پا سمت اتاقی رفت که نرگس بعد از اینکه مرتضی اومد، داخلش رفته. همزمان در خونه باز شد و مرتضی داخل اومد نگاهی به من انداخت و جلوتر اومد _ چی شده بود؟! نفس راحتی کشیدم. _ دستت درد نکنه که اومدی‌ هیچی اومده بود بگه که دو هفته دیگه بساط خواستگاری و عقد و عروسی را راه می‌ندازه اخم‌های مرتضی توی هم رفته طلبکار گفت _ خوب بهش می‌گفتی که نمی‌خوای! _ ترسیدم مرتضی. توپش خیلی پر بود. کلافه نگاهش رو گرفت و دلخور کمی عصبی گفت _ کوتاه نیا دیگه! تو کوتاه میای که اون هی اوج می‌گیره ‌ الان که امیرعلی گفته نه تو هم بگو نه بزار بیخیال بشه نیم نگاهی به من انداخت. کلافه دستش رو سمتم تکون داد و از خونه بیرون رفت. خدا رو شکر که همین چند لحظه هم بود آرامش و قوت قلب از حضورش گرفتم. نگاه پر از حرصم رو به مریم دادم که اشک توی چشم‌هاش جمع شده بود _مریم تو چته! می‌خوای خودت رو به امیرعلی برسونی به هر نحوی که شده؟! اصلاً حواست هست داری چیکار می‌کنی! برای چی به نرگس اومدی گفتی بگه؟! مثل همیشه ننه من غریبم بازیش رو شروع کرده گوشه‌ای نشست سرش رو زانوش گذاشت و تقریباً با صدای بلند شروع به گریه کرده صدای جیغ نرگس از اتاق بلند شد. همزمان خاله طوری که انگار حرصش رو خالی می‌کنه گفت _ چند بار بهت گفتم فضولی نکن. چند بار بهت گفتم فال گوش واینستا. کی می‌خوای تو آدم بشی. صدای گریه و التماس و ببخشید گفتن نرگس هم بلند بود. اگر تو موقعیت دیگه بود می‌رفتم نرگس را از زیر دست خاله بیرون می‌کشیدم. اما الان حقشه که کتک بخوره کاش یکی هم پیدا می‌شد مریم رو می‌زد تا دلم خنک بشه کمی جلوتر رفتم صدام رو پایین آوردم و گفتم _ مریم خانم دیگه فکر زنگ زدن با گوشی من به امیرعلی رو از سرت دور کن من مار توی آستینم پرورش نمیدم. از اینور من کاری بکنم که راحت‌تر با امیرعلی حرف بزنی و به هدفتون برسید از اون ور تو میای کاری می‌کنی که دایی خواستگار من رو بفهمه! که کارهای من رو خراب کنی! آخه بدبخت اگر دایی بفهمه و من رو سر سفره عقد با امیرعلی بشونه اون وقت چی به تو می‌رسه جز حسرت از دست دادن امیرعلی؟! قبل از اینکه انقدر احمقانه رفتار کنی یکم فکر کن. با حرص نگاه ازش گرفتم و از خونه بیرون رفتم پله‌ها رو با سرعت بالا رفتم و وارد خونه شدم اگر خاله اون حرف رو نزده بود الان من جای نرگس بودم و زیر دست دایی. پارت زاپاس وی ای پی راه افتاد😍 شرایط👇 الان‌پارت ۴۷۴هستیم😋 https://eitaa.com/joinchat/475201981C8aab07ad4f 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂