eitaa logo
بهشتیان 🌱
29.4هزار دنبال‌کننده
167 عکس
41 ویدیو
0 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها زبان‌عشق اوج نفرت یگانه منتهای عشق تمام تو، سهم من روزهای تاریک سپیده کنار تو بودن زیباست تبلیغات👈🏻    @behestiyan2
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 با دیدن دایی پایین پله ها لبخند زدم تا متوجه استرسم نشه. _خوبی دایی؟ لبخندی زد. کم پیش میاد دایی اینجوری به کسی محبت کنه! _خوبم. روی اولین پله نشست. _بیا اینجا بشین دو کلام حرف بزنیم خدا بخیر کنه! دایی هر وقت میگه حرف بزنیم تهش تهدید و دعواست برای به کرسی نشوندن حرف خودش. پایین رفتم و کنارش نشستم. _امیرعلی رفت. _عه! کی؟ _همین الان. زن داییت گفت انگار مرتضی از حضورش ناراحته! کارم به کجا رسیده که باید از مرتضی دفاع کنم. خودم رو به اون راه زدم _نه! فکر نکنم _تو چرا به زن داییت سلام‌نکردی! عجب آدمیه این زن‌دایی! من به اجبار میخواستم سلام کنم، خودش نگاهم نکرد. شاید بهتر باشه منم حرفم رو بزنم _من میخواستم سلام کنم ولی زن دایی از روی عمد نگاهم نکرد. اصلا از من خوشش نمیاد‌‌. به هر طریقی شده بهم فهمونده که دوستم نداره نفس سنگینی کشید _میدونم دایی جان. ولی تو اهمیت نده. این هیچ کس رو نمیخواد. خودشم به زور تحمل میکنه تعجب نگاهم رو کنترل کردم. عجب آدم بی انصافیه! داره در رابطه کسی حرف میزنه که بیشتر از چهل سال باهاش تو خوبی و بدی زندگی کرده _بعد از عید عقدتون میکنم‌ مخالفت و موافقتش توی این سال ها برم مهم نبوده. _دایی اینطوری نگید! بالاخره مادره زحمت بچه‌هاش رو کشیده پوزخندی زد _مثلا چیکار کرده؟ شیر داده که هر ننه‌ای شیرش رو داده. ابروهام‌بالا رفت و دایی ادامه داد _البته نظر اونم رو بد دختری نیست. مریم رو نشون کرده ولی توی این سال‌ها بهش فهموندم که حرف، حرفِ منِ. باید برای خودم فرصت بخرم _دایی شما که صبر کردید نمیشه تا بعد از امتحان های ترم من صبر کنید توی تمام مخالفت‌هام که گَه‌گُداری جرئت گفتنش رو پیدا می‌کنم این حرفم برای دایی روزنه‌ی امید شد. لبخند عمیقی زد _چرا نمیشه دایی جان! امتحانات کی تموم می‌شه؟ همینم جای شکرش باقیه _آخر تیر _باشه دخترم. پس اول مرداد دیگه تمومش می‌کنیم.‌ به اجبار لبخند زدم.‌ صدای مهدیه بلند شد _این آش برای کیه روی اُپن؟ _مالِ منِ صداش نزدیک تر شد _بیا بخور دیگه! دایی ایستاد _پاشو برو بخور. به زن داییت هم محل نده همزمان که ایستادم، باشه‌ای گفتم. چقدر حس بدی گرفتم وقتی دایی در رابطه با شریک زندگیش اینجوری حرف زد. وارد خونه شدم و مهدیه نگران آهسته گفت _دایی چی بهت گفت؟ نگاهی به زن دایی که بالای خونه نشسته بود انداختم و گفتم _تاریخ عقد مشخص کرد مهدیه وا رفته گفت _قبول کردی! _به ظاهر آره. چاره‌ای ندارم. بگم‌نه که بیفته به جونم؟ تچی کرد و کلافه به آشپزخونه اشاره کرد _اگر میبینی آشت سرد شده از قابلمه بریز بخور سمت آشپزخونه رفتم که زن دایی گفت _غزال یه سینی چایی بردار بیار رو به مریم گفتم _یه سینی چایی بردار ببر این دست از سر من برداره مریم حرفی نزد و مشغول ریختن چایی شد. برای اینکه تو چشم نباشم کاسه‌ی آشم رو برداشتم و زیر اپن نشستم و بی میل شروع به خوردن کردم. انقدر خوشمزه شده که با اولین قاشق اشتهام باز شد. مریم با سینی چایی بیرون رفت. زن دایی گفت _بتول این دختره غزال اصلا ادب نداره. همه چیزیش به اون بابای بی همه چیزش رفته. یه سر سوزن به شما می‌کشید یکم شعور داشت با حرص نفسم رو بیرون دادم _نگو اینطور! خدا بیامرز آقا سپهر کم به خواهرم خوبی نکرد _خوبی اولش بدرد نخورد وقتی باعث شد دق مرگ بشه خواستم بایستم و جوابش رو بدم که نوع اومدن مرتضی، در حالی که دست مهدیه رو گرفته و با حرص گوشه‌ی آشپزخونه می‌برد مانعم شد. _هی میگم بگو میگی الان وقتش نیست _چته تو مرتضی دستم درد گرفت! متوجه حضور من نشدن مرتضی عصبی گفت _میگم خودم شنیدم به دایی گفت اول مرداد _مهم دلشِ که با امیرعلی نیست _این رو میدونم. ولی وقتی به زور بشونش سر سفره‌ی عقد دیگه چیکار میشه کرد مرتضی چقدر نگران ازدواج اجباری منِ! من خودم از پس این مشکل برمیام. _یه هفته بهم وقت بده میگم. تو ایام عید میگم دست مهدیه که توی دستش بود رو به ضرب رها کرد _برو بابا..‌ اینا فکر کردن مثلا مهدیه به دایی بگه قبول‌میکنه! به حالت قهر از آشپزخونه بیرون رفت. نگاه مهدیه به نگاهم گره خورد. _تو اینجا بودی! هنوز از زن دایی عصبانی ام با حرص گفتم _آره. به مرتضی بگو نگران من نباشه من خودم بلدم چیکار کنم. نمونه‌ش رو همین الان ببینید درمونده گفت _باشه با غیظ به زن دایی نگاه کردم و بیرون رفتم. متوجه نگاهم نشد و در حال خوردن چایی هست پارت زاپاس وی ای پی راه افتاد😍 شرایط👇 الان‌پارت ۶۳۵ هستیم😋 https://eitaa.com/joinchat/475201981C8aab07ad4f 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝