💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂
🍂💫🍂
💫🍂
🍂
#پارت4
💫کنار تو بودن زیباست💫
شاید بهتر باشه به ظاهر هم که شده کمی در برابرش کوتاه بیام تا کار به دایی نکشه.
در رو باز کردم و وارد خونه شدم. سفره پهن بود و جز مرتضی کسی جلوش ننشسته.
آقا محمد شوهر خاله بتول، خدا بیامرز تا تونسته به پایین رسیده. جلوی کابینتی که هنوز یکسال همنمیشه خریدن ایستادم.
_خاله کمک نمیخوای؟
نگراننگاهش رو بین من که خودم رو بی خیال و بی اهمیت نشون میدم و مرتضی که از عصبانیت گوش هاش قرمز شده، جابجا کرد.
_نه عزیزم
تن صداش رو بلند کرد
_نرگس مادر درس بسه. پاشو بیا ناهار
صدای نرگس کوچکترین عضو خانواده بلند شد
_مامان بزار این یه خطم بنویسم میام.
پارچ آب رو از روی کابینت برداشتم و دقیقا روبروی مرتضی نشستم.
مریم گفت
_نرگس بیا دیگه. دیکته شبت رو هم خودم میگم
کنارم نشست. خاله دیس برنج که داخلش استامبولی بود رو وسط گذاشت.
_واسه چی با اون اومدی؟
سوال و جواب مرتضی شروع شد.
خاله به سختی نشست و گفت
_میشه بعد ناهار؟
_تا نفهمم از گلوم پایین نمیره
اگر ترس از دایی نبود الانعمرا جوابش رو میدادم.
_ تو دانشگاه یه گروه شدیم. قرار شد یکی بره از استاد جزوه بگیره بقیه از روش کپی کنن. من رفتم گرفتم ولی امروز یادمرفت ببرم دانشگاه. آقای موسوی گفت هم میرسونم هم جزوه ها رو میگیره ببره برای همه کپی کنه
طلبکار تر از قبل گفت
_آقای موسوی غلط کرد با تو! صبر میکرد فردا میبردی.
_تو خودت دانشگاه رفتی، نمیدونی یه روزم برای دانشجو یه روزه؟!
_آدرس میدادی خودش بیاد بگیره. حتما باید میشستی هرهر و کرکر راه مینداختی؟
_هرهر کرکر کجا بود! گفتم بمونید تا براتون بیارم بیچاره لبخند زد تشکر کرد! که تو امونش ندادی
کلافه چشم هاش رو بست
_من این چرت و پرت ها حالیم نیست. بار آخرت باشه که سوار ماشین شخصی میشی. با اتوبوس میری میای. فهمیدی؟
_باشه
ایستاد
_باشه نه، چشم
رو به مادرش گفت
_میرم دستشویی دستم رو بشورم بیام
سمت سرویس رفت. در رو که بست نرگس گفت
_اَه. مامان من اینو نمیخورم
همهی نگاه ها سمتش رفت
_دیروزم همینبود!
خاله برای اینکه مرتضی نشنوه آهسته گفت
_دیروز دمی گوجه بود با این فرق میکنه. بیا با ماست بخور خیلی خوشمزهست.
با غیض کنار مادرش نشست
_من دلم غدای خوب میخواد. قرمه سبزی میخوام.تو همش برنج و زرد و سبز میکنی میدی بخوریم.
خاله آهی کشید و کمی برنج توی بشقاب نرگس کشید
_یکم آرومتر الان داداشت میشنوه میاد یه دعوای دیگه درست میشه. دیشب گفت گارکاهی که کار میکرده بعد دو ماه خیر ندیده حقوقش رو که نداد، درش رو هم بسته رفته.
مریم ناراحت گفت
_حالا میخواد چیکار کنه؟
_یه جا پیکموتوری میخواد. موتور بخرم براش میره اونجا.
_حقوقش خوبه؟
_بد نیست. بهتر از بیکاریه براش. فقط نمیدونم دو تا النگوی من بدرد موتور خریدن میخوره؟ بچهم دیشب که بهش گفتم خیلی شرمنده شد
گفت به خدا برات بهترش رو میخرم گفتم نخریدی هم نخریدی. برای روز مبادا گذاشته بودم کنار.
نرگس گفت
_چطور پول داری بدی داداش موتور بخره، نداری گوشت بخری!
مریم شاکی گفت
_مَرض، دهنت رو ببند دیگه! هی هیچی نمیگیم بی ادبی میکنه
🖊 : فاطمه علیکرم
🍂 هدیبانو🍂
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
╔═💫🍂════╗
@behestiyan
╚════💫🍂═╝
💫
🍂💫
💫🍂💫
🍂💫🍂💫
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂