بهشتیان 🌱
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 #پارت410 💫کنار تو بودن زیباست💫 روی تخت نشستم و شروع به خوندن
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂
🍂💫🍂
💫🍂
🍂
#پارت411
💫کنار تو بودن زیباست💫
روبروی آینه ایستادم. نگاهی به موهام انداختم به خاطر اینکه زیاد با کش بستمشون دیگه حالت خودشون رو از دست دادن و مدتها طول میکشه تا دوباره به حالت خودشون برگرده.
صداش توی گوشم پیچید
" حالت موهات شبیه حالت موهای مادرته تنها چیزی که من رو یاد مادرت میندازه حالت موهاته.
از داخل کشو زیر آینه، قیچی که قبلا دیده بودمش رو برداشتم.
انقدر ازش بدم میاد که هرچی بگه دلم میخواد از بین ببرمش
کش موهام رو باز کردم و همهشون رو توی دستم گرفتم.
با بی رحمی تمام خواستم قیچیشون کنم که جاوید دستم رو گرفت و با تعجب عقب آورد.
اصلا متوجه نشدم کی وارد اتاقم شده!
_ چیکار داری می کنی!
خواستم دستم رو از دستش بیرون بکشم اما زورش زیاده و نتونستم درمونده نگاهش کردم
_ولم کن
قیچی روی میز گذاشت و دستم رو گرفت و تو صورتم خیره شد
_ خجالت نمیکشی! موهای به این قشنگی رو میخوای قیچی کنی! فقط سر اینکه بابا بهت گفته قشنگن و یاد مادرت میندازش! گفتی بهشت زهرا قبول کرد دیگه!
_با کلی شرط و شروط!
_به خدا که شرطها هم به نفع توعه! میخواد برات خرید کنه. بعدشم یه ناهار خوشمزه بهت بده
_من دلم میخواد خودم تنهایی برم بهشت زهرا
_که بعدش برنگردی؟
نگاهم رو ازش گرفتم.همهشون میدونن برم دیگه برنمیگردم
_غزال کاری به سخت گیری های بابا به الان ندارم. کلا دخترای خانوادهی ما هر جا بخوان برن یکی میبرشون.
_من که خانوادهی شما نیستم
با خنده گفت
_هستی
قیچی رو برداشت
_اینم میبرم که دیگه نخوای کار احمقانه بکنی.
در رو باز کرد.
_ در ضمن به بابا میگم میخواستی چیکار کنی
_برو به هر کی دوست داری بگو
سمتم چرخید
_راستی شب قراره تو حیاط دور هم جمع بشیم. البته پدر مادرا نیستن تو هم میای؟
دنبال دردسر نیستم. الان که میخوهد ببرم بهشت زهرا نباد کاری کنمسر لج بیفته. باید از اینکه میخواد به سپهر بگه منصرفشون کنم.
_من یه چیزی به تو میگم تو هم به سپهر نگو
ابروهاش بالا رفت
_قیچی رو نگم؟
با سر تایید کردم
در رو بست و بهش تکیه داد. همهش میخواد سر شوخی و خنده رو باهام باز کنه
_تا ببینم چی هست. بگو ببینم میارزه یا نه
_نازنین به باباش گفته از وقتی من اومدم تو دیگه جواب زنگ هاش رو نمیدی
لبخند از روی لبهاش رفت و با تعجب گفت
_کی به تو گفت!
_صبحی عموت زنگ زد به سپهر. اینم رو حالت بلندگو جواب داد شنیدم. حالا میشه نگی
کمی تو فکر رفت و نفس سنگینش رو بیرون داد
_از اولم نمیخواستم بگم. ازت ممنونم که گفتی
در رو باز کرد و بیرون رفت.
پارت زاپاس
رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋
قیمت ۵۰ تومن
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
بانک ملی
فاطمه علی کرم
فیش رو برای این ایدی ارسال کنید
@onix12
عزیزان پی دی اف نیست کانال خصوصی هست. بعد از خرید رمان رو فقط خودتون میتونید بخونید. نه اجازه دارید به کسی لینک رو بدید نه تو هیچ کانال و گروهی بزارید❌
🖊 : فاطمه علیکرم
🍂 هدیبانو🍂
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
╔═💫🍂════╗
@behestiyan
╚════💫🍂═╝
💫
🍂💫
💫🍂💫
🍂💫🍂💫
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂