eitaa logo
بهشتیان 🌱
32هزار دنبال‌کننده
96 عکس
31 ویدیو
0 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها زبان‌عشق اوج نفرت یگانه منتهای عشق تمام تو، سهم من روزهای تاریک سپیده کنار تو بودن زیباست تبلیغات👈🏻    @behestiyan2
مشاهده در ایتا
دانلود
بهشتیان 🌱
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 #پارت‌412 💫کنار تو بودن زیباست💫 یکی از کتاب‌هام رو برداشتم و ر
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 چاییم رو شیرین کردم. سپهر گفت _دیشب نرفتی کارت اشتباه بود. _بابا نازنین می‌دونه من از دروغ بیزارم _بزرگش نکن! دو ماه دیگه می‌خواید برید زیر یه سقف _بابا الان‌اگر یکی به خودتون دروغ بگه... _این زندگی توعه. قصد دخالت تو اداره‌ی زندگیت رو ندارم طبق تجربه‌م بهت می‌گم جاوید سربزیر شد _ممنون بابا. حواسم هست هر دو سکوت کردن. حالا نوبت منِ. رو به سپهر گفتم _کی میریم بهشت زهرا؟ _یکم‌روز بالا بیاد میریم _من‌ می‌خوام زیاد کنار مادرم بشینم _ساعت نُه خوبه؟ تا ده و نیم بشین بعدش میریم خرید. یک ساعت و نیم بسه؟ _زودتر راه بیفتیم که نه اونجا باشیم _باشه‌. جاوید تو هم میای؟ _بله _پس بلند شو برو کارهای که گفتم رو انجام بده.‌ با ماشین منم‌برو _چشم _به در و دیوار هم نزنش جاوید دستی پشت گردنش کشید و شرمنده گفت _چشم. بعد از خوردن صبحانه جاوید بیرون‌رفت و سپهر توی هال کتابش رو برداشت و شروع به خوندن کرد. میز صبحانه رو جمع کردم و به اتاقی وه بهم دادن برگشتم.‌ کاش می‌تونستم‌ یه گوشی پیدا کنم‌به مرتضی پیام‌ بدم‌ او‌نم بیاد. دلم نمی‌خواد با سپهر روبرو بشه که ناراحتش کنه. پس همون بهتر که خبر نداشته باشه. بیچاره مرتضی از همه جا بی‌خبر هر بار که زنگ‌می‌زنم بهش یا پیام‌ میدم می‌پرسه من رو بهش گفتی.‌ آهی کشیدم و به ساعت نگاه کردم. کاش زمان زودتر می‌گذشت‌ و کاش سپهر باهام‌نمی‌اومد.‌ خواب چشم‌هام رو گرفت.‌ کمی بخوابم شاید زمان زودتر بگذره.‌ روی تخت دراز کشیدم و چشمم روبستم.‌ چند ضربه به در اتاق خورد و بیدارشدم و فوری به ساعت نگاه کردم. جاوید در رو باز کرد سرجام نشستم. _بابا میگه حاضر شو بریم _الان حاضر می‌شم. از اتاق بیرون رفت. ایستادم‌‌ کش موهام رو برداشتم و دوباره موهام رو بستم. مانتو و مقنعه‌م رو پوشیدم و چادرم رو برداشتم و از اتاق بیرون رفتم هر دو حاضر و اماده و منتظرم بودن. سپهر سمت در رفت و بی حرف دنبالش راه افتادیم. خدا رو شکر هیچ کس تو راه پله نبود. مسیر حیاط رو هم گذروندیم و سوار ماشین شدیم و بالافاصله راه افتاد باید اسم خیابون و کوچه ها رو به خاطر بسپرم. قصد آدرس دادن به مرتضی رو ندارم ولی باید بدونم کجام. نگاهم رو به جاده دادم و هر تابلویی که دیدم. اسمش رو به خاطر سپردم انقدر درگیر پیدا کردن آدرس خونه شدم که متوجه مسیر نشدم و با دیدن تابلوی ورودی بهشت زهرا بغضم گرفت. پارت زاپاس رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋 قیمت ۵۰ تومن بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه 6037997239519771 بانک ملی فاطمه علی کرم فیش رو برای این ایدی ارسال کنید @onix12 عزیزان پی دی اف نیست کانال خصوصی هست. بعد از خرید رمان رو فقط خودتون میتونید بخونید. نه اجازه دارید به کسی لینک رو بدید نه تو هیچ کانال و گروهی بزارید❌ 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂