eitaa logo
بهشتیان 🌱
32هزار دنبال‌کننده
95 عکس
31 ویدیو
0 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها زبان‌عشق اوج نفرت یگانه منتهای عشق تمام تو، سهم من روزهای تاریک سپیده کنار تو بودن زیباست تبلیغات👈🏻    @behestiyan2
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 اندازه‌ی بیست و دو سال کوتاهی و اشتباه رو مگه میشه بخشید‌! در ماشین رو باز کردم و نشستم. جاوید با گوشیش حرف می زد. همزمان که از روی حالت بلندگو برداشت با لبخند گفت _خیلی خب گریه نکن. بخشیدم سرچرخوند نیم‌نگاهی پر از محبتی بهم انداخت وگفت _یکم زوده _نه عزیزم. خودشم فعلا تمایل نداره _دیگه دست من نیست که! حالا دوباره با هم حرف می‌زنیم. کاری نداری؟ _نه عزیزم خونه نمیایم. بابا چند جا کار داره با خنده گفت _عموت رو نمی‌شناسی! الان بگم من نمیام اونم می‌گه باشه پسرم نیا _ببینم‌چی می‌شه. خداحافظ تماس رو قطع کرد. _پس چرا اومدی؟ گفتی می‌خوای زیاد بشینی! _بابات می‌زاره؟ یه جوری حرف می‌زنه انگار بچه بوده کاری از دستش بر نمی‌اومده _برای چی؟ _ول کن بابا حوصله ندارم با خنده گفت _بابا اونیه که قبولش نداری. من داداشم. باید بگی ول کن داداش حوصله ندارم چشم‌غره‌ای بهش رفتم و نگاهم رو به بیرون دادم _غزال می‌شه خواهش کنم امروز رو برای بابا زهر نکنی؟ سرچرخوندم و سوالی نگاهش کردم _بابا برای امروز خیلی برنامه ریزی کرده.‌ بدخلقی نکن.‌ یه چیزی می‌دونم که می‌گم. _من می‌خواستم بیام پیش مامانم که اومدم‌. الباقیش برام‌مهم نیست _بابا رو توی این چند روز شناختی. این حالش فقط در برابر توعه اونم به خاطر بیست و دو سال نبودنش. به غیر این همون بابایی که نمیذاره پات رو از اتاق بزاری بیرون . قول دادی روش وایستا نگاهش رو به بیرون داد و صاف نشست _اومد. خدا به داد من برسه. تو حالش رو می‌گیری تیر و ترکشش به من می‌خوره نیم.نگاهی به سپهر انداختم. در رو باز کرد و پشت فرمون نشست و بی حرف راه افتاد سکوت توی ماشین رو دوست دارم. خدا کنه از خرید کردن پشیمون بشه برگردیم خونه. دعام‌مستجاب نشد و وارد پارکینگ پاساژی شد.‌ ماشین‌رو پارک‌کرد و هر سه پیاده شدیم.‌ سمت آسانسور رفتیم و سپهر گفت _چی لازم داری؟ _از نظر خودم هیچی ایستاد و خیره نگاهم کرد که جاوید گفت _اول لباس بگیریم هم می‌خواد جو رو آروم‌نگهداره هم مواظب ناراحت نشدن باباشِ. وارد آسانسور شدیم در که بسته شد سپهر با دست آروم به سرشونه‌م زد _من پای هر قولی که بدم وایمیستم‌. خیلی بدم میاد کسی زیر قول‌هاش بزنه از تو آینه‌ی روبرو نگاهش کردم _جدیدا این اخلاق رو پیدا کردی؟ چون قدیم پای قول هات نبودی نگاهش تیز شد و همزمان درآسانسور باز شد و شخص دیگه‌ای وارد شد‌ به خاطر حضورش نتونست ادامه بده. اما دست از نگاه پر اخمش از تو آینه برنداشت. برای اینکه نبینمش نگاهم رو به جاوید دادم.‌دقیقا هر بار که جواب سپهر رو میدم یا از کنارمون‌میره یا طوری خودش رو سرگرم گوشی نشون می‌ده که یعنی من متوجه حرف‌های شما نشدم. پارت زاپاس رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋 قیمت ۵۰ تومن بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه 6037997239519771 بانک ملی فاطمه علی کرم فیش رو برای این ایدی ارسال کنید @onix12 عزیزان پی دی اف نیست کانال خصوصی هست. بعد از خرید رمان رو فقط خودتون میتونید بخونید. نه اجازه دارید به کسی لینک رو بدید نه تو هیچ کانال و گروهی بزارید❌ 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂