eitaa logo
بهشتیان 🌱
32.2هزار دنبال‌کننده
129 عکس
38 ویدیو
0 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها زبان‌عشق اوج نفرت یگانه منتهای عشق تمام تو، سهم من روزهای تاریک سپیده کنار تو بودن زیباست تبلیغات👈🏻    @behestiyan2
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 صدای در اتاق بلند شد و به مانیتور نگاه کرد و با دیدن جاوید پشت در، اخم‌هاش توی هم رفت. _بیا تو در باز شد و جاوید در حالی که نوشابه‌ای توی یک‌ پیش‌دستی، دستش بود داخل اومد. سپهر بی مقدمه گفت _چرا خواهرت رو تنها گذاشتی؟ مگه من بهت نگفتم کنارش باش جاوید حق به جانب نوشابه رو بالا اورد _گفت یه نوشیدنی میخوام رفتم براش بیارم _اینجا مگه پیش خدمت نداره که تو رفتی بعد مگه ما بالا... _آخه بابا الان که نیستن! یه ساعت دیگه میان. اونایی هم که هستن هر کدوم کار دارن برای اینکه جاوید رو نجات بدم گفتم _دستت درد نکنه. خیلی تشنه‌م بود نگاه چپ‌چپش رو از من به جاوید داد و به گوشه‌ای اشاره کرد _توی اون یخچال همه چی هست! نگاهم‌سمت جایی که اشاره کرد رفت. اونجا که یخچال نیست! جاوید دستی به گردنش کشید و گفت _تو اتاق خودمون نبود سپهر چند ثانیه‌ای خیره نگاهش کرد و گوشی رو برداشت و شماره‌ای گرفت _سروش از اتاقتون یه بطری آب بیار اینجا گوشی رو سرجاش گذاشت و جاوید پیش دستی رو جلوم گذاشت و تچی کرد و همزمان در اتاق باز شد و سروش با بطری آب معدنی داخل اومد. _دایی زنگ زدم به شرافت گفت صبح زود سرویس یخچال های بالا رو چک کرده. چرا این اتاق آب نیست!؟ نگاه طلب‌کار سپهر روی جاوید موند. این مسئله اصلا مهم نیست! چرا انقدر پیگیره؟! جاوید سربزیر گفت _نمی‌خواستم ناراحتتون‌کنم. شهاب سر اون قرار دادی که دیروز نوشتن تو دفتر با مرده دست به یقه شده سروش با تعجب گفت _کی؟ _بیست دقیقه نمیشه. پایین قبل از اینکه غزال رو بفرستم بالا یکی گفت سروش نیست تو بیا. رفتم دفتر سپهر گفت _چی شد؟ جاوید نفس سنگینی کشید و با احتیاط گفت _هیچی، گفتن میرن جای دیگه‌ قرار داد می‌بندن _شهاب رو بگید بیاد بالا جاوید و سروش به هم نگاه کردن و سپهر با غیظ گفت _سروش مگه بهت نگفتم برای قرارداد میان پایین باش. _دایی من رفته بود انبار... _تو وظیفه‌ت چیه؟ انقدر خیره نگاهش کرد که سروش هم مثل جاوید سربزیر شد تن صداش رو بالا برد _دیگه قرار داد ها با خودمه. برید بیرون بگید شهاب هر جا هست بیاد بالا من جای این دو تا ترسیدم! هر دو چشمی گفتن و سمت در رفتن. مضطرب نگاهش کردم و آهسته گفتم _منم برم؟ از خشکی و عصبانیت نگاهش گرفت و رو به من گفت _هر کاری دوست داری بکن.‌ میخوای بشین می‌خوای برو پیش جاوید فوری ایستادم و سمت در رفتم پشت در نیمه باز اتاق ایستادم. چه حس بدی دارم.‌ سروش عصبی گفت _این شهاب آخر حماقته _ناراحت نباش. بابا وقت نداره قرار داد ها رو با خودته در اتاق رو هل دادم و مظلوم‌به جاوید نگاه کردم.‌ لبخندی زد و جلو اومد _بیا تو بشین. از شانست چه روزی هم اومدی. _نمیشه بریم؟ آهسته خندید _جرئت داری برو بهش بگو می‌خوام برم. روی مبل نشستم و نگاهم سمت سروش رفت. به خاطر حضور من سکوت کرده. چقدر با شخصیتِ. اخلاقش من رو یاد امیرعلی میندازه.‌ پارت زاپاس کل رمان ۵۰ تومن بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه 6037997239519771 بانک ملی فاطمه علی کرم فیش رو برای این ایدی ارسال کنید @onix12 عزیزان پی دی اف نیست کانال خصوصی هست. بعد از خرید رمان رو فقط خودتون میتونید بخونید. نه اجازه دارید به کسی لینک رو بدید نه تو هیچ کانال و گروهی بزارید❌ 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂