eitaa logo
بهشتیان 🌱
35.2هزار دنبال‌کننده
540 عکس
286 ویدیو
2 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها👇 https://eitaa.com/joinchat/1016726656C03ad44f3ea تبلیغات👈🏻    https://eitaa.com/joinchat/3465609338C403c4bc61a
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 _مگه دروغ میگم. مغازه‌ی بابا رو فروختی گفتی اگر دیه داداش رو ندم میمونه زندان. الان النگوهات رو هم‌ میفروشی بدی موتور براش بخری پس ما چی؟ اگر مغاره‌ی بابا بود ما گوشت داشتیم خاله با غیض نیشگونی از بازوی دختر سیزده ساله‌ش گرفت _بچه تو رو چه به این حرف های بزرگونه! نرگس دستش رو جای نیشگون‌ مادرش گذاشت و با گریه گفت _فقط زورت به من میرسه!؟ _یک‌کلام دیگه حرف بزن تا بزنم‌تو دهنت. اگر مرتضی این چرت و پرتات رو شنیده باشه میکشمت نرگس. همزمان که در سرویس باز شد نرگس گفت _بزن مامان خانم. ولی بدون بچه یتیم زدن نداره مرتضی که معلومه حرف ها رو شنیده، هم شرمنده بود هم ناراحت از حرف های به حق و تلخ خواهرش _نرگس با مامان درست حرف بزن. غدات رو بخور کم آبروریزی راه بنداز. سه روزه گوشت تموم شده! خاله تشر مانند گفت _کاش اتقدر که غر میزدی درس هم میخوندی که هر روز با این هیکلم نیام‌مدرسه سرم رو بندازم پایین بگم شرمندم صدای زنگ خونه بلند شد.‌مرتضی که حسابی فضای خونه براش سنگین بود از خدا خواسته فوری گفت _من باز میکنم در رو که بست خاله محکم روی کمر نرگس کوبید. _صد بار بهت نگفتم حرف بزرگ‌تر از دهنت نزن نرگس از درد کمرش رو گرفت و با گریه گفت _تو اصلا من رو دوست نداری! فقط مرتضی رو دوست داری. _صبر کت بزار پای داییت به اینجا باز بشه. میگم یه دست کتک مفصل بهت بزنه تا بفهمی اگر برادرت سکوت کرده داری چرت و پرت میگی چون شرمنده‌ست. با غیض نگاهش رو به من داد _یا بار دیگه بشنوم کسی زندان رفتن و دیه دادن رو به روی مرتضی بیاره مستقیم با داییش طرفه. فهمیدید؟ مریم گفت _مامان تو‌رو خدا الان‌دوباره حالت بد میشه.‌کم‌ حرص بخور در خونه باز شد، مرتضی سرش رو داخل آورد _غزال این‌دختره بهاره اومده جلوی در اصلا حواسم نبود فوری ایستادم و سمت در رفتم _اومده دنبال جزوه ها. خواستم‌از کنارش رد بشم‌ که مانعم شد.‌ _سر سفره نگفتی فهمیدی یا نه _چی رو؟ _اینکه تنها ماشینی اجازه داری سوارش بشی اتوبوسِ کلافه گفتم _خیلی خب فهمیدم. برو کنار بزار رد شم. نفسش رو صدا دار بیرون داد و کنار رفت. با عجله از پله ها بالا رفتم. هنوز به در نرسیده بودم که صدای دایی دلهره و اضطرابم رو بیشتر کرد. _بتول... خونه‌ای؟ 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂