eitaa logo
بهشتیان 🌱
35.6هزار دنبال‌کننده
183 عکس
65 ویدیو
0 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها👇 https://eitaa.com/joinchat/1016726656C03ad44f3ea تبلیغات👈🏻    https://eitaa.com/joinchat/3465609338C403c4bc61a
مشاهده در ایتا
دانلود
بهشتیان 🌱
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 #پارت‌97 💫کنار تو بودن زیباست💫 _یه حرف دیگه هم هست. من احساس
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 صدای گوشی همراهم بلند شد. از توی کیفم بیرون آوردمش و با دیدن شماره امیرعلی نفس توی سینم حبس شد. چطور باید جلوی موسوی با امیرعلی حرف بزنم! اگر هم تماس رو وصل نکنم شاید براش این سوء تفاهم پیش بیاد که قصد دارم چیزی رو ازش پنهان کنم. حالا که هم من به اون دل بستم هم اون به من نباید اجازه بدم این رابطه بینمون خراب بشه تماس رو وصل کردم و تلاش کردم با آرامش حرف بزنم _سلام _علیک سلام لحن امیرعلی توی همین سلام اولش تند بود _ تو دیشب به مرتضی چیزی گفتی؟! _ چی شده مگه! _ الان زنگ زده میگه دیگه اینجا نیا. غزال تو رو نمی‌خواد لازم نیست که هر دقیقه اینجا باشی غزال تو می‌دونی که من مریم رو می‌خوام! من میام اونجا به بهانه مریم. اگر نیام که دق می‌کنم! _ آروم باش، من دیشب مجبور شدم... نیم نگاهی به موسوی که از اینکه دارم با امیرعلی صحبت می‌کنم کمی اخم‌هاش توی هم رفته و تلاش داره خودش رو بد اخلاق نشون نده انداختم و ادامه حرفم رو زدم _... بهش بگم هیچ علاقه‌ای بین من و تو نیست اونم کلی دور برش داشت و حرف‌های جدید و تازه زد. من که نمی‌تونم به خاطر تو و مریم زندگی خودم رو خراب کنم تا الانم حسابی روم فشار بوده _ غزال ازت انتظار داشتم یکم خوددار باشی و مراعات کنی این کار تو باعث شد تا من دیگه نتونم بیام مریم رو ببینم. _مگهدچی بهت گفت؟ _ میگه دیگه حق نداری پات رو تنها اینجا بزاری یا با مامان بابات میای یا نمیای، دیگه حق نداری دنبال غزال بری، دیگم حق نداری بهش پول بدی. چون اون تو رو نمی‌خواد. حالا الان تکلیف من و مریم چیه؟ _شاید اینجوری بهت فشار بیاد بالاخره بری با دایی صحبت کنی. برو به دایی بگو مریم رو دوست داری. الانم کسی پیشمه نمی‌تونم درست صحبت کنم بعداً با هم حرف می‌زنیم فعلاً خداحافظ. گوشی رو توی کیفم انداختم. کمی بینمون به سکوت گذشت این سکوت پرحرف موسوی برام آزاردهنده است برای همین خودم شروع کردم _دیروز یه اتفاقی توی خونمون افتاد. هیچ عکس‌العملی نشون نداد و به روبرو خیره موند انگار منتظره تا توضیحم رو بشنوه. برای همین ادامه دادم _ اتفاقی که یه خورده زیادی سنگین بود و من برای اینکه رفع اتهام کنم مجبور شدم با مرتضی حرف بزنم. من و مرتضی رابطه خوبی با همدیگه نداریم. اصلاً صمیمیت بینمون نیست. با اینکه توی یک خونه زندگی می‌کنیم.‌ مرتضی خیلی توی کارهای من دخالت می‌کنه که خودتون نمونه‌ش رو دیدید و من همیشه در برابرش می‌ایستم اما دیشب مجبور شدم بهش توضیح بدم تا دیشب فکر می‌کردم می‌دونه ولیمتوجه شدم که خبر نداشته. بهش گفتم که من و امیرعلی هیچ قصد ازدواجی باهم نداریم. اونم من رو نمی‌خواد و فقط اجبار دایی‌ِ. صبح مرتضی پیش خودش فکر می‌کنه که باید دوباره برای من بزرگتر باشه زنگ می‌زنه به امیرعلی و ازش می‌خواد که دیگه نه پیش من بیاد نه من رو سوار ماشینش بکنه چون خواستنی بین هر دو وجود نداره. امیرعلی هم الان شاکی بود که چرا مرتضی این حرف‌ها رو زده نیم نگاهی بهم انداخت و گفت _ خوب من با آقا مرتضی موافقم. واقعاً معنی نداره وقتی که شما دلیلی بینتون نیست با همدیگه صحبت کنید یا جایی برید. _ بله منم با حرفتون موافقم ولی خب امیرعلی پسر دایی منه و ما از بچگی خیلی با هم صمیمیت داشتیم و این حرف‌های مرتضی یه خورده جدایی بین فامیل میندازه _ شما از بچگی با هم بودید و صمیمیت بینتون بوده به خاطر قراری که داییتون گذاشته و شما هر دو هیچ تعهدی نسبت بهش ندارید. به نظرم اینجا حق با آقا مرتضی‌ست وقتی قراری بینتون نیست نباید با هم جایی برید. به روبرو نگاه کردم ته دلم قنج رفت. این غیرتی شدنش رو هم دوست دارم من با امیرعلی کاری ندارم فقط گاهی دنبالم میومد و با آرامش حرف‌هام رو گوش می‌کرد اصلاً خوب شد که این اتفاق افتاد خدا کنه حالا که از مریم دور شده به خودش بیاد و برای صحبت کردن با دایی پیشقدم بشه نزدیک دانشگاه گفتم _ قبل از رسیدن به دانشگاه من پیاده می‌شم. _ چرا! صبر کنید تا جلوی در ببرمتون _ دوست ندارم کسی تو دانشگاه ما رو با هم ببینه ماشین رو گوشه‌ای پاک کرد _ همه که می‌دونن من از شما خواستگاری کردم! _ بله می‌دونم ولی دلم نمی‌خواد نسبت به رابطه ما قضاوت بدی داشته باشن. دوباره لبخندی از سر رضایت روی لب‌هاش نشست و با سر تایید کرد دستگیره در رو کشیدم خداحافظی گفتم و سمت دانشگاه قدم برداشتم. با اتوبوس اومدن خیلی برام سخته امروز چقدر راحت رسیدم چون به موسوی هم علاقه پیدا کردم حسابی بهم خوش گذشت. پارت زاپاس وی ای پی راه افتاد😍 شرایط👇 الان‌پارت ۳۶۳هستیم😋 https://eitaa.com/joinchat/475201981C8aab07ad4f 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝