صبح است و به سرخی غروب آمدهاست
در سینه من به کوبکوب آمدهاست
دلدل نکن و دستبجنبان ای عشق!
تا پاسخ استخاره خوب آمدهاست!
#بهجت_فروغی_مقدم
40.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش جای این که روی بستری از پر بمیرم
پخش بر بام بلند آسمان پرپر بمیرم!
پیش از آن که نوشدم پاییز وخشکاندخزانم
تا بهاری نوبرم، تا تازه ام، تا تر، بمیرم!
بین دشت لاله های واژگون، گمنام و گلگون
مثل سنگرساز سربازان بی سنگر بمیرم
روز مرگ خویش سر بر گردن دریا گذارم
از همه قوهای این دریاچه زیباتر بمیرم
در میان آتشت صد بار اگر هم جان سپردم جامه جان را کشم بر جسم و باز از سر بمیرم
آسمان افتاده تا اعماق در چشم عقابم
عادت بال بلندم نیست در بستر بمیرم!
#بهجت_فروغی_مقدم
38.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ انتخاب خدا
به مناسبت چهلم شهید رییسی 🖤
خواننده و آهنگساز: سیدصادق آتشی
شاعر: رضا یزدانی
تدوین: محمدحسین چهارمیرزایی
باشگاه ترانه و موسیقی راه
(واحد موسیقی حسینیه هنر )
@Sadeghatashi7
هدایت شده از بین الطّلوعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من یک زنم آزادیام را دوست دارم
ایرانیام آبادیام را دوست دارم
هم مادر و مادربزرگم خانهدارند
این شغل مادرزادیام را دوست دارم
...
در شهر، آزادی اسیر این و آن است
در خانهام آزادیام را دوست دارم
#زهرا_سپهکار
#من_یک_زنم
#بازنشر
#مناظره
@zahra_sepahkar
💢 درد دل مردم
درد دل مردم فشار اقتصادیست
بازارهای راکدِ رو به کسادیست
درد دل مردم جناح و دسته بازی ست
دعوت به وحدت کردن و بیاتحادیست!
ایراد کار از فکرهای خشک و خسته است
ایراد کار اندیشههای انجمادیست
اِشکال، دکّانداری و مردمفریبیست
اِشکال، بیبرنامگی و بیسوادیست
مشکل، مسلمانهای در ظاهر مسلمان!
مشکل، تظاهر کردن و بیاعتقادیست!
مردم به رنگ سفرهی خود چشم دارند
آمارها، ارقامها، حرف زیادیست!
بیچاره بابایی که فرزندش سرِ سال
دلواپس خودکار و کیف و جامدادیست
از دردِ مردم گفتن و بیدرد بودن
شوخی ندارد، حاصلش بیاعتمادیست
دوران پشت میز آسودن گذشته است
دوران خاکی بودن و کار جهادیست
حلّال مشکل، "میتوانیم" است و اخلاص
حلّال مشکل، مردم و مردمنژادیست
راهی که خرّمشهرها در پیش دارد
در امتداد جادهی بیامتدادیست.....
#مهدی_جهاندار
#شعرواره
#انتخابات
#مردم
@mehdi_jahandar
امام علی علیهالسلام:
💠 بار خدايا ! تو مىدانى كه آنچه از ما سر زد، از سرِ قدرتطلبى، يا به دست آوردن چيزى از متاع بىارزش دنيا نبود؛ بلكه براى اين بود كه نشانههاى دينت را بازگردانيم و در شهرهايت، آبادانى پديدار سازيم تا بندگان ستمديدهات در امنيّت باشند و احكام بر زمين ماندهات بر پا شوند.
📚نهج البلاغه خطبه۱۳۱
🔶 @Nahj_Et
مسجدِ شهر بود شعبه ی رای
پیرمردی عصا زنان آمد
مادری دست کودکی در دست
بین مردم در آن میان آمد
پسری رایاولی با شوق
آمد انجا شناسنامه به دست
یک زن خانه دار با زنبیل
بین آن صف به انتظار نشست
دختری رو گرفته در چادر
دختری شال صورتی بر سر
آمدند و میان صف پیچید
عطر گلهای یاس و نیلوفر
سرِ انگشت من نشانه گرفت
جوهری را که رنگ آبی داشت
جوهری را که رنگ زیبایش
خبر از روزی آفتابی داشت
در دل ازدحامی از مردم
ورق سرنوشت در مشتم
سر صندوق رای می رفتم
صفی از مردم محل پشتم
ماشه آماده شد،هدف معلوم
خون خودکار روی کاغذ ریخت
نام تو در میان برگه ی رای
قطرهقطره به اشک من آمیخت!
یاد آن سرو ها که سر دادند
پای این سررسید، افتادم
یاد آزادگیِِ صد جانباز
یاد صدها شهید افتادم!
به دعای فرج شهادت داد
سرِِ انگشتهای جوهریام
باد تندی وزیده بود و زدم
گره محکمی به روسریام!
وقت برگشت با خودم گفتم
یعنی امروز روسپید شدم؟
ناگهان روی عکسِ دیواری
چشم در چشمِ یک شهید شدم!
صف مردم شلوغ تر شده بود
کاسبی از سر دکان آمد
خسته، اما امیدوار و صبور
پیرمردی عصا زنان امد!
#بهجت_فروغی_مقدم
#رای
یوسفِ گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور
کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور
ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن
وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن
چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور
دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت
دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور
هان مَشو نومید چون واقِف نِهای از سِرِّ غیب
باشد اندر پرده بازیهایِ پنهان غم مخور
ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَرکَنَد
چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست، کـآن را نیست پایان، غم مخور
حال ما در فُرقت جانان و اِبرامِ رقیب
جمله میداند خدایِ حالْگردان غم مخور
حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شبهایِ تار
تا بُوَد وِردَت دعا و درس قرآن غم مخور!
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب باشد اندر پرده بازی های پنهان، غم مخور!
گرفتم دم،گرفتی دم،گرفتندآسمانها دم:
چه کاری می کند،آری!چه کاری عشق با آدم!
چه کاری می کند این بی امان باریدن باران
چه کاری می کند این ناگهان لرزیدن پرچم
همان کاری که در بین سراب و آب با هاجر
همان کاری که در اعجاز نخل خشک با مریم
صدای موج می آید به هر سویی تماشا کن
چهمواجاستاین دریاچهجوشاناستاین زمزم
رسیدند آسمانها پله پله تا ملاقاتش
بیا بالا رویم از پله این نردبان با هم
هزاران لاله سرمست اینجا پرپر افتاده ست
هزاران شاخه نرگس، هزاران غنچه مریم!
بیا بر کنج این دیوار سر بگذار، می بینی
چه کاری می کند با آدم این باریدن نم نم
دلم لرزید مثل بید از لرزیدن پرچم
چه کاری می کند، آری! چه کاری عشق با آدم!
#بهجت_فروغی_مقدم
۹ ژوئیه، ۱۰.۵۳.mp3
3.45M
گرفتم دم،گرفتی دم،گرفتندآسمانها دم:
چه کاری می کند،آری!چه کاری عشق با آدم!
چه کاری می کند این بی امان باریدن باران
چه کاری می کند این ناگهان لرزیدن پرچم
همان کاری که در بین سراب و آب با هاجر
همان کاری که در اعجاز نخل خشک با مریم
صدای موج می آید به هر سویی تماشا کن
چه مواج است این دریا چه جوشان است این زمزم
رسیدند آسمانها پله پله تا ملاقاتش
بیا بالا رویم از پله این نردبان با هم
هزاران لاله سرمست اینجا پرپر افتاده ست
هزاران شاخه نرگس، هزاران غنچه مریم!
بیا بر کنج این دیوار سر بگذار، می بینی
چه کاری می کند با آدم این باریدن نم نم
دلم لرزید مثل بید از لرزیدن پرچم
چه کاری می کند، آری! چه کاری عشق با آدم!
#بهجت_فروغی_مقدم