یوسفِ گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور
کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور
ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن
وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن
چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور
دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت
دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور
هان مَشو نومید چون واقِف نِهای از سِرِّ غیب
باشد اندر پرده بازیهایِ پنهان غم مخور
ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَرکَنَد
چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست، کـآن را نیست پایان، غم مخور
حال ما در فُرقت جانان و اِبرامِ رقیب
جمله میداند خدایِ حالْگردان غم مخور
حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شبهایِ تار
تا بُوَد وِردَت دعا و درس قرآن غم مخور!
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب باشد اندر پرده بازی های پنهان، غم مخور!
گرفتم دم،گرفتی دم،گرفتندآسمانها دم:
چه کاری می کند،آری!چه کاری عشق با آدم!
چه کاری می کند این بی امان باریدن باران
چه کاری می کند این ناگهان لرزیدن پرچم
همان کاری که در بین سراب و آب با هاجر
همان کاری که در اعجاز نخل خشک با مریم
صدای موج می آید به هر سویی تماشا کن
چهمواجاستاین دریاچهجوشاناستاین زمزم
رسیدند آسمانها پله پله تا ملاقاتش
بیا بالا رویم از پله این نردبان با هم
هزاران لاله سرمست اینجا پرپر افتاده ست
هزاران شاخه نرگس، هزاران غنچه مریم!
بیا بر کنج این دیوار سر بگذار، می بینی
چه کاری می کند با آدم این باریدن نم نم
دلم لرزید مثل بید از لرزیدن پرچم
چه کاری می کند، آری! چه کاری عشق با آدم!
#بهجت_فروغی_مقدم
۹ ژوئیه، ۱۰.۵۳.mp3
3.45M
گرفتم دم،گرفتی دم،گرفتندآسمانها دم:
چه کاری می کند،آری!چه کاری عشق با آدم!
چه کاری می کند این بی امان باریدن باران
چه کاری می کند این ناگهان لرزیدن پرچم
همان کاری که در بین سراب و آب با هاجر
همان کاری که در اعجاز نخل خشک با مریم
صدای موج می آید به هر سویی تماشا کن
چه مواج است این دریا چه جوشان است این زمزم
رسیدند آسمانها پله پله تا ملاقاتش
بیا بالا رویم از پله این نردبان با هم
هزاران لاله سرمست اینجا پرپر افتاده ست
هزاران شاخه نرگس، هزاران غنچه مریم!
بیا بر کنج این دیوار سر بگذار، می بینی
چه کاری می کند با آدم این باریدن نم نم
دلم لرزید مثل بید از لرزیدن پرچم
چه کاری می کند، آری! چه کاری عشق با آدم!
#بهجت_فروغی_مقدم
یکی در مجلس یاد تو اشک نم نم آورده
یکی از سوز آهی بی امان بر لب دم آورده
یکی بالای منبر روضه ای جانسوز میخواند
یکی پامنبریهای تو را دورهم آورده
یکی در استکانها_نذر کرده_چای میریزد
یکی با نیت خیرات، خرمای بم آورده
صدایش را یکی در این میان خرج شما کرده
یکی سینیبهسینی چایی تازهدم آورده
از این آتش که هردم شعلهورتر میشود داغش
تعجب نیست گل بر گونههایش شبنم آورده!
برای پیشکش در پیشگاهت هر کلافی را
که هر پیر و جوانی داشته بیشوکم آورده!
یکی با سکه های اشک مهرت را خریدار است
یکی از دار دنیا قالی ابریشم آورده
یکی درباره تو شعرهایی محتشم دارد
یکی هم مثل من در کار توصیفت کم آورده!
محرم جمع کرده دور هم دلهای عالم را
برای زخمها از اشک نم نم مرهم آورده
همه آزادگان عالم از هر دین و آیین را
حسینبنعلی در سایه یک پرچم آورده!
نخواهید از فرات آبی، که اینجا ساقی عطشان
برای تشنگان دریابه دریا زمزم آورده
محرمیکفراخواناست،یکتجدیدپیماناست
که عهد بندگی را باز یاد آدم آورده!
#بهجت_فروغی_مقدم
#محرم
هدایت شده از 🚩 هی هات | جهاندار
🖇 برای ثبتنام در کلاسهای آموزش شعر، تعدادی از اشعار خود را به نشانی @hey_hat در پیامرسان ایتا بفرستید.
@mehdi_jahandar
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی
بدون چشمۀ لعلش نبود در همه هستی
نه چشمهای نه قناتی، نه دجلهای نه فراتی
دمیده بر سر دنیا چه آفتاب بلندی
نشسته در شب لیلا چه ماه با برکاتی
قدش چه سرو بلندی، چه گیسویی چه کمندی
چه مرتضی سکناتی، چه مصطفی وجناتی
چه دلبری چه دلیری، چه بیمثال و نظیری
چه یوسفی چه عزیزی، «چه ماورای صفاتی»
حواس قافله رفتهست در صدای اذانش
هلا چه حیّ علایی، چه عجّلوا بصلاتی
حسین با پسرش ردّ شدند از غزل من
پسر چه ماه جمیلی، پدر چه باب نجاتی
چه روزها که به لیلا گذشت و رفتی و میگفت
«مضی الزمان و قلبی یقول انّک آتی»
#عباس_شاهزیدی
هدایت شده از فاطمه عارفنژاد
صدا شدی و صدایت هزار واحه سفر کرد
هزار معرکه دید و هزار کوفه خطر کرد
صدا شدی و صدا از گلو بریده برآمد
صدا شدی و صدا در سکوت تیغ اثر کرد
به نیزه تکیه زد، از راه مستقیم سخن گفت
سوار باد شد، از کوچههای فتنه گذر کرد
صدات خیمه به خیمه، صدات خانه به خانه
گذشت و سینهزنان را برای روضه خبر کرد
صدات بیرق هل من معین به بام شفق زد
صدات یکتنه شب را به خون کشاند و سحر کرد
صدات در همهجا، در تمام پهنهٔ تاریخ
درون بتکدهها چرخ خورد و کار تبر کرد
به داد کوخنشیان رسید و سنگ بنا شد
بنای کاخ ستم را به لحظه زیر و زبر کرد
و هرکجا که شهیدی… صدات در جریان بود
و هرکجا که یزیدی… صدات سینه سپر کرد
و هرکجا که به بنبست خورد راه تکامل
صدات معجزهٔ تازهای برای بشر کرد
صدا شدی و صدایت هزار حنجره جوشید
صدا شدی و صدایت هزار واحه سفر کرد
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
نمی توانی از این خاک ناپدید کنی
اگر تمامی این نسل را شهید کنی
اگر که دفتر تاریخ را بسوزانی
اگر که صفحه تقویم را جدید کنی
اگر که از همه سو تیغ های دندانتیز
برای قطع سر سروها خرید کنی
زمین بذر جدیدی شیار خواهد خورد
اگر که بارش خمپاره را شدید کنی
گمان نبر که سپیدار های سرکش را
به لرزهای بتوانی شبیه بید کنی
به راز روشن این راه پی نخواهی برد
برای قفل دلت هر چه را کلید کنی
حسین قافله اش خیمه خیمه در راه است
مباد بیعت با لشکر یزید کنی!
#بهجت_فروغی_مقدم #شهادت
#غزه
غمهایِ بی حسین به درم نمی خورد
فردایِ بی حسین به درم نمی خورد
من می روم که راهی کرببلا شوم
دنیایِ بی حسین به دردم نمی خورد!
#بهجت_فروغی_مقدم
هر لاله که کاشتی به راهش دادی
هر شعر نگاشتی به راهش دادی
تو خونخدا شدی از آن روزی که
هر چیز که داشتی به راهش دادی!
#بهجت_فروغی_مقدم