🌺🍃🍀🌺🍃🍀🌺
#شهداء_و_امام_رضا_ع
هر روز كار خودمان را با توسل به یكی از چهارده معصوم شروع میكردیم.
آن روز دلها به سمت #امام_رضا_ع رفت.
همه خود را پشت #پنجره_فولاد آقا حس میكردند.
بعد از ذكر توسل حركت بچهها شروع شد.
شرهانی در آن روز گوشهای از خاك خراسان شده بود. روی همه لبها ذكر مقدس #امام هشتم بود.
پس از ساعتی تلاش، اولین #شهید خودش را نشان داد.
با جستجوی بسیار تمام #پیكر_شهید از خاك خارج شد. اما هر چه گشتیم از #پلاك خبری نبود.
بچهها میگفتند: #آقا_جان، رمز حركت امروز نام مقدّس شما بود. خودتان كمك كنید.
یك دفعه كاغذی از داخل جیب این #شهید گمنام پیدا شد.
بعد از گذشت سالها قابل خواندن بود. روی آن فقط یك بیت شعر نوشته شده بود :
هركس شود بیمار رضا(ع)
والله شود دلدار خدا
یك بار دیگر رمز حركت ما نام مقدّس #امام_رضا_ع انتخاب شد.
از صبح تا عصر جستجو كردیم هفت #شهید پیدا شد.
گفتیم حتماً باید #شهید دیگری پیدا شود. رمز حركت امروز ما نام مقدّس #امام هشتم بوده ، اما هر چه گشتیم #شهید دیگری پیدا نشد.
خسته بودیم و دلشكسته.
لحظات غروب بود.
گفتند: امام جماعت یكی از مساجد شیعیان عراق در نزدیكی مرز با شما كار دارد!
به نقطه مرزی رفتیم. ایشان #پیكر_شهیدی را پیدا كرده و برای تحویل آورده بود.
لباس بسیجی بر تن #شهید بود.
با آمدن او هشت #شهید روز توسّل به امام هشتم كامل شد.
اما عجیبتر جملهای بود كه بر لباس #شهید نوشته شده بود.
همه با دیدن لباس او اشك میریختند.
بر پشت پیراهنش نوشته شده بود :
#یا_معین_الضعفاء
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#پنجم_آذر
#قیام_پنجم_آذر1357
#مردم_گرگان
#مقام_معظم_رهبری در ۱۵ آذرماه سال ۹۵ در دیدار با اعضای شورای سیاستگذاری اجلاسیه ۴ هزار #شهید استان گلستان، بر معرفی و شناساندن قیام #پنجم_آذر گرگان به نسل جوان تاکید کردند و فرمودند :
جوانهای گرگانی میدانند #پنجم_آذر چه اتفاقی افتاده؟ این خیلی مهم است که بدانند روز #پنجم_آذر چه اتفاقی افتاده که در تاریخ ثبت شده ؛ یعنی این مهم است. اینکه جوانها تاریخ خودشان را، گذشته خودشان را و در واقع شناسنامه انقلابی خودشان را بدانند، خیلی مهم است. این را باید سعی کنید، حتیالمقدور انجام بدهید. البته این مهم احتیاج دارد به کار؛ یعنی کار سادهای نیست".
ایشان فرمودند : "مسئله #پنجم_آذر روز مهمی در قضایای گرگان است. مردم در گرگان، قضایای حمله به حرم #امام_رضا_ع در مشهد را شنیدند و بهطور خودجوش به حرکت درآمدند؛ نه کسی دعوت کرد، نه کسی پذیرایی کرد، آمدند وسط میدان که خب به آنها حمله شد".
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀
#همسرانه
#همسران_شهداء
#شهید_والامقام
#محمدرضا_مهدیزاده_طوسی
روز تولد #امام_علی_ع بود که همراه #محمدرضا و خانوادهاش به حرم #امام_رضا_ع رفتیم تا #صیغهی_عقد ما را آن جا جاری کنند. پس از انجام #عقد، به یک #زیارت دو نفره رفتیم.
اتفاقاً آن روز #شهیدی را تشییع میکردند.
روی تابوت پیچیده در #پرچم_سه_رنگ که بر دست مشایعتکنندگان پیش میرفت، یک #شکلات افتاده بود. #محمدرضا از لا به لای جمعیت خود را به تابوت رساند، #شکلات را برداشت و طرف من بازگشت.
#شکلات را #نصف کرد و به سویم گرفت و گفت :
این اولین #شیرینی ازدواجمان است. طعم #شیرین_شکلات در دهانم دوید. هنوز که هنوز است، گویی که #شیرینتر از آن #شکلات را نخوردهام!
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀
#همسرانه
#همسران_شهداء
#شهید_والامقام
#محمدرضا_مهدیزاده_طوسی
روز تولد #امام_علی_ع بود که همراه #محمدرضا و خانوادهاش به حرم #امام_رضا_ع رفتیم تا #صیغهی_عقد ما را آن جا جاری کنند. پس از انجام #عقد، به یک #زیارت دو نفره رفتیم.
اتفاقاً آن روز #شهیدی را تشییع میکردند.
روی تابوت پیچیده در #پرچم_سه_رنگ که بر دست مشایعتکنندگان پیش میرفت، یک #شکلات افتاده بود. #محمدرضا از لا به لای جمعیت خود را به تابوت رساند، #شکلات را برداشت و طرف من بازگشت.
#شکلات را #نصف کرد و به سویم گرفت و گفت :
این اولین #شیرینی ازدواجمان است. طعم #شیرین_شکلات در دهانم دوید. هنوز که هنوز است، گویی که #شیرینتر از آن #شکلات را نخوردهام!
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌺🌼💐🍀💐🌼🌺
#شهداء
#امام_رضا_ع
#شهید_والامقام
#شاهرخ_ضرغام
حُر انقلاب اسلامی
کاباره را رها کرد، عصر بود که آمد خانه، بی مقدمه گفت : پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خوایم بریم مشهد!
مادر با تعجب پرسید : مشهد! جدی می گی!
گفت : آره بابا، بلیط گرفتم، دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم.
باور کردنی نبود، دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم، در راه مشهد، مادر خیلی خوشحال بود.
خیلی #شاهرخ را دعا کرد، چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم.
فردا صبح رسیدیم مشهد، مستقیم رفتیم حرم، #شاهرخ سریع رفت جلو، با آن هیکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضریح، بعد هم آمد عقب و یک پیرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضریح .
عصر همان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم .
#شاهرخ زودتر از من رفته بود، می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم، یکدفعه دیدم کنار درب ورودی #شاهرخ روی زمین نشسته، رو به سمت گنبد، آهسته رفتم و پشت سرش نشستم، شانه هایش مرتب تکان می خورد، حال خوشی پیدا کرده بود.
خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد.
مرتب می گفت : خدا، من بد کردم، من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم.
خدایا منو ببخش! یا امام رضا(ع) به دادم برس، من عمرم رو تباه کردم.
اشک از چشمان من هم جاری شد.
#شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود، توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد.
دو روز بعد برگشتیم تهران، #شاهرخ در مشهد واقعاً #توبه کرد و همه خلافکاری های گذشته را رها کرد.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو