eitaa logo
اطلاع رسانی فرهنگی حسینیه سردار جنگل
115 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
51 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌺🕊🌺🕊🌹 برای دشمن فرق نمی‌کند بمبی که می اندازد روی سر چه کسی، با چه دین و تفکری می ریزد . گرامی می داریم یاد و خاطره از این ، 4563 از کردستان ، 3475 از آذربایجان غربی ، 1297 از کرمانشاه ، 533 از سیستان و بلوچستان ،431 از استان گلستان ، 218 از خراسان رضوی ، 107 از هرمزگان می باشند . 🌼💐 🌼💐 🍀🌸 🌸🍀 🌹🕊🌺🕊🌺🕊🌹
🌹🌹🕊🌼🕊🌹 خوشا آنانکه جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسی گفتند و گفتیم از را می شناسند 🌹🌹🕊🌼🕊🌹🌹 یاد و خاطره همه خصوصاً عملیات کربلای 4 و مظلوم و گرامی باد . :فاتحه و صلوات 🌹🌹🕊🌼🕊🌹🌹
🌷 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلمان خورشید را هم پس مے زند باور کنید 🕊 🌹
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 ۲6 آبان ماه سالروز قهرمانانه رزمندگان اسلام در و روز گرامی باد .
🌹🌴🥀🌷🥀🌴🌹 بیست و یکم تیرماه سال ۱۳۱۴ مسجد گوهرشاد قیام خونین یاد و خاطره مدافع در مسجد گوهرشاد را گرامی می داریم .
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀 🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز سالروز عروجتان است 🕊 🌹 والامقام 🌹 شهرستان 🌹 ڪہ در چنین روزی 🌹 شدند 🌹 این والامقام محل تولد و یا قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : ✍️ 🌹 بسیجی محسن نادری 🍀 (رضا) ـ 23 ساله - نجف آباد ❤️ سرباز محمدجواد حقیقی 🍃(محمدحسین) ـ 25 ساله - اصفهان 🌹 سرباز بیژن مشایخی 🍀 (احمدآقا) ـ 19 ساله - اهواز ❤️ سرباز جواد عبدالرضاپور 🍃 (عزیز) ـ 19 ساله - شیراز 🌹 سرباز مصطفی هادی 🍀 (رضا) ـ 19 ساله - نجف آباد 🌹 سالگرد 🌹 آسمانی شدنتان 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 وقتی پیکر را آوردند مادر چون می دانست مادر ندارد ، درخواست کرد نزدیک هم باشد تا برای هر دو گریه و کند.
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 همیشه برای نماز پیشقدم از تمامی بچه‌هایم بود و در کارهای خانه به من کمک زیادی می‌کرد . آرام و با وقار بود و برای انجام هر کاری قبلش فکر می‌کرد . روزه و نماز شبش ترک نمی‌شد، وقتی به جبهه اعزام شد که بردار بزرگش مدتی قبل به جبهه رفته و در عملیات خیبر شده بود و نزدیک به سه سال بود که از خبری نداشتیم . این در حالی که با دستان خسته از کار و تلاش صورتش که دانه‌های اشک بر رویش حلقه بسته بود را پاک می‌کرد، گفت: به گفتم: از بزرگت هنوز خبری نداریم تو تنهایمان نگذار . با شنیدن این کلام گوشه چادرم را پاک کرده و با بوسیدنم گفت : راه خودش را رفته من هم راه خودم را می‌روم و در حال حاضر بر من واجب است که به جبهه بروم و شما هم کرده و راه خانم را پیشه کنید . شادی روح و و سلامتی