eitaa logo
اطلاع رسانی فرهنگی حسینیه سردار جنگل
117 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹🌼🌷🌼🌹🕊 واژه به خودی خود زیباترین واژه ایست که باشنیدنش تمام احساسات انسان برانگیخته می شود، که وقتی در کنار واژه عظیم قرار میگیرد زیباترین و ناب ترین درجات انسانی را یادآور می شود! 🌹 🌹 باشی و از دامنت به برود ، چه مقامی بالاتر از این! زیر پای ، البته هم برای تو کم است و در مقابل صبوری های تو است، فقط می داند چه والایی در توست !! که با تمام وجود خود خدا را در وجود عجین کرده و هنگامی که تب می کند همانند شمع در کنار او می سوزد و آب می شود ، حالا چطور و چگونه این همه دارد که خود ، -جگرگوشه خود را بدرقه می کند و بجایی می فرستد که می داند دیگر در کار نیست! با همان احساسات پاک ، خود را می کند تا را به بکشد ! ، ، از آسمانها برای تو پیام جاودانه ای فرستاده که بر تو و چشمانت روشن باد بر پیامی که فرشتگان هم به خود می بالند که چنین را خدمت تو بیاورند . خوشا بحالت که حالا ، نام را نزد با خود به می بری . خوشا بحالت که در خود پرورش دادی که تو را در مقابل دیدگان روسفید کرد! خاک پای تو را چشمان خود می کنم و با تمام وجود در مقابل سر می آورم. 🕊🌷🕊🌹🕊🌷🕊
☘راز گشایش،در انتظار است... 🔺از امام رضا علیه السلام درباره فرج و گشایش پرسیدند و ایشان پاسخ دادند:«إنتظار الفرج من الفرج؛ انتظار فرج، خود بخشی از گشایش است(تفسير العياشي ؛ ج2 ؛ ص138) 🔺این یعنی آغاز گشایش با انتظار ما،آغاز می‌شود و این انتظار، خود برای ما گشایش در امور و ظهور را به همراه خواهد داشت. 🔺اگر می‌بینیم گشایشی نیست این به سه جهت است: 🔸یا اینکه نمی‌دانیم انتظار واقعی یعنی چه و اسم چشم ‌به راهی توأم با و را انتظار گذاشته‌ایم! 🔸یا اینکه می‌دانیم انتظار یعنی امید و تلاشی که نشانه صداقت ما است. اما خود را پشت واژه انتظار، مخفی کرده‌ایم! 🔸یا اینکه هم معنای انتظار را می دانیم و هم اهل تلاشیم ولی اهل نیستیم و با می‌خواهیم میوه درختی را قبل از رسیدن آن بچینیم؛‌ 🔺به همین دلیل امام رضا علیه السلام در سخنی دیگر با جمله:«انتظار الفرج بالصبر»(عيون أخبار الرضا، ج1، ص: 55) به توأم بودن صبر و انتظار،‌تصریح فرمودند. 🔺به هر حال از منظر ایشان، راز گشایش، در انتظار است، انتظار صحیح با تمام لوازمش.
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 همیشه برای نماز پیشقدم از تمامی بچه‌هایم بود و در کارهای خانه به من کمک زیادی می‌کرد . آرام و با وقار بود و برای انجام هر کاری قبلش فکر می‌کرد . روزه و نماز شبش ترک نمی‌شد، وقتی به جبهه اعزام شد که بردار بزرگش مدتی قبل به جبهه رفته و در عملیات خیبر شده بود و نزدیک به سه سال بود که از خبری نداشتیم . این در حالی که با دستان خسته از کار و تلاش صورتش که دانه‌های اشک بر رویش حلقه بسته بود را پاک می‌کرد، گفت: به گفتم: از بزرگت هنوز خبری نداریم تو تنهایمان نگذار . با شنیدن این کلام گوشه چادرم را پاک کرده و با بوسیدنم گفت : راه خودش را رفته من هم راه خودم را می‌روم و در حال حاضر بر من واجب است که به جبهه بروم و شما هم کرده و راه خانم را پیشه کنید . شادی روح و و سلامتی