eitaa logo
اطلاع رسانی فرهنگی حسینیه سردار جنگل
115 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
51 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌺🕊🌺🕊🌹 برای دشمن فرق نمی‌کند بمبی که می اندازد روی سر چه کسی، با چه دین و تفکری می ریزد . گرامی می داریم یاد و خاطره از این ، 4563 از کردستان ، 3475 از آذربایجان غربی ، 1297 از کرمانشاه ، 533 از سیستان و بلوچستان ،431 از استان گلستان ، 218 از خراسان رضوی ، 107 از هرمزگان می باشند . 🌼💐 🌼💐 🍀🌸 🌸🍀 🌹🕊🌺🕊🌺🕊🌹
🇮🇷💐🌺🇮🇷🌺💐🇮🇷 اینجا است... بیشه است ... و یک ملت جنگاور در قلبش و آن همیشه فارس ... قابل توجه مترسک آمریکا و عربستان سعودی و اسرائیل و ... زنده باد و 🇮🇷💐 🇮🇷💐 🇮🇷💐
وقتی که رئیس مذهب ما آمد همــراه رســول مکتـب ما آمد عطر گل‌وباغبان بهم‌چون‌آمیخت ذکــر صــلوات بـر لـب ما آمد
میلاد حسین خون بهاے دین اسٺ این عید،حیاٺ شیعہ راتضمین اسٺ امروز فرشتگان بہ هم مے‏گویند احیاگر آیین محمد این اسٺ (ع)🍃🌺 🍃🌺
🌺💐🌼🌸🌼💐🌺 را است تا آمدیم بزرگ شویم، امام نبود و به خدا پیوسته بود. به ما گفتند است و ما آن روز پذیرفتیم. بعدها بزرگ و بزرگ‌تر شدیم و آنچه را که آن روز پذیرفتیم را به خود دیدیم دیدیم که ، دیگری تربیت کرده و اینگونه ادامه یافت ...
💐🌴🥀🌷🥀🌴💐 برادر عباس برقی می گفت قبل از عزیمت حاجی به سوریه با او صحبت کردیم. حرف از لشگر و اعزام به سوریه و... بود. در لابه لای صحبتها حاج احمد مکثی کرد و گفت: "من که برم لبنان دیگه بر نمی گردم!" گفتیم: "حاجی این حرفا چیه که می زنی، ان شاءالله صحیح و سالم برمی گردی." حاجی در حالی که اشک توی چشاش حلقه زده بود گفت: "نه من دیگه برنمی گردم." ما با تعجب از علت این حرف سوال کردیم. حاجی هم از ملاقات با مولای خود در یکی از شب های دوکوهه گفت. حاج احمد گفت: "عملیات فتح المبین یادتون هست؟ قرار بود قبل از عملیات صد دستگاه تویوتا و آمبولانس و همین تعداد نفربر و... به ما تحویل بدهند. اما در عمل امکانات خیلی جزیی به ما دادند. من آن زمان خیلی ناراحت بودم. با خودم گفتم: چطور ممکنه با این امکانات کم موفق شویم. می‌ترسم با این امکانات، عملیات موفق نباشد. در همان حال از ساختمان ستاد آمدم بیرون تا وضو بگیرم." توی تاریکی شب یک برادر با لباس سپاهی به سمت من آمد و گفت: "برادر احمد شما خدا و ائمه را فراموش کردید! چرا اینقدر به فکر آمبولانس و امکانات مادی هستید؟!" حاج احمد می گفت من تعجب کردم که این آقا افکار من را از کجا می داند؟! آن برادر ادامه داد: "توکل کن به خدا!! این امکانات مادی رو نادیده بگیر. به خدا قسم شما پیروزید. ان شاءالله بعد از این عملیات حمله دیگری در پیش دارید به نام بیت المقدس. شما بعد از آن عازم لبنان می شوید. برای نبرد با اسرائیل. پایان کار شما آنجاست. شما از آن سفر برنمی گردید!! حاج احمد متوسلیان در صبح روز دوشنبه ۱۳۶۱/۴/۱۴ جهت ماموریتی راهی سفارت ایران در بیروت بود. در راه به کمین نیروهای فالانژ طرفدار اسراییل برخوردند و ... از آن زمان دیگه خبری ازش نشد. 📚 کتاب وصال، صفحه ۱۰۶ الی ۱۰۷ جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان عج و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا 💐 🌺 🍀 💐
3.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺💐❤️🍀❤️💐🌺 فخر من نزد عرب این بود داشتم آیت من بود و در گهواره داشتم هر چه عالم فخر دارد نزد من یک است من زنی هستم که در خانه داشتم روزهایم شب نمی‌شد او تا باز بود سایه‌ی را همواره بر سر داشتم عاشق این مرد بودن لازم نداشت چشم‌هایش را از اول نیز داشتم راه‌های آسمان را از زبان مثل آواز پر از بر داشتم آیه‌ها تکرار او بودند و بر لبم با طنین نام او قند داشتم چشم بر من دوخت در شعب گریست ناگهان یک آسمان در خود داشتم جان خود را بر سر این دادم عاقبت هدیه می‌دادم اگر صد دیگر داشتم سالروز پیوند فرخنده و بزرگ بانوی مکه 🌺💐❤️🍀❤️💐🌺
🌺🌼🌸🕊🌸🌼🌺 آقا سلام ، ببخشید ، مرکز توانبخشی کجاست؟ همون جا که فلج ها و روانی ها رو نگه میدارن؟ انتهای همین کوچه است.....! فلج ها و روانی ها!!! از شنیدن این جواب شدم ! داخل که می روی قسمت و ، احساس می کنی هنوز ابر آتش تیر و گلوله روی سرت است... هنوز هر سه ثانیه یکی از روی تخت می پرد.. هنوز یکی را می بینی با لباس لجنی دارد سینه خیز روی زمین می رود تا ها را خنثی کند.. آقا اسماعیل تلفن آسایشگاه را سفت چسبیده بود و فریاد می زد پس کجا هستن؟؟بچه ها شدند... محمد آقا را می بینم که دارد دمپایی سفید بچه ها را واکس سیاه می زند، انگار زمان جنگ جبهه بوده... وارد سالن آسایشگاه که می شوی یکی دوان دوان سمتت می آید و حال را ازت می پرسد... می گوید سلامش را به امام برسانم و بگویم اند اینجا هنوز بوی می آید... با گریه خارج می شوم از آسایشگاه و به هیاهوی شهر باز می گردم.... یکی جلوی درب آسایشگاه تیکه می اندازد که "آقا را گرفتی؟! خوب شارژ شدی؟" بر همه