eitaa logo
نشان از بی نشان ها
671 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
جان به هر حال قرار است که #قربان بشود... پس چه خوب است که قربانی #جانان بشود... انتقاد و پیشنهادات خود رو با ما در میان بگذارید👇👇👇 @BeneshaN63 @beneshanyazahra
مشاهده در ایتا
دانلود
نشان از بی نشان ها
@beneshanHa
بسم الله قطعه ۱۰ محمدرسول الله . 🌹یکی دو ماه از شهادت کمال و برادارانش می¬گذشت. من به اتفاق همسران مهدی، جمال و سید محمد بر مزار شوهر هایمان نشسته بودیم. زن غریبه¬ای آمد، چشم در چشم عکس¬هایی که بالای قبر¬ها گذاشته بودیم انداخت. چشمش روی تصویر کمال ثابت ماند، با دست به عکس کمال اشاره کرد و گفت: این شهید کمال ظِل انواره؟ با تعجب گفتم: بله، ایشان شهید کمال ظِل انواره، شما ایشان را از کجا می¬شناسین؟ کنارمان نشست. چشمانش پر از اشک شده بود، خودش هم داغ شهیدی را داشت.گفت: برایم مشکلی پیش آمده بود. دیشب آشفته و نگران بودم که صاحب این عکس را در خواب دیدم، خودش را کمال ظِل انوار معرفی کرد و گفت: من از طرف سایر شهدا مأمورم که مشکلات را تا آن¬جایی که می¬توانم حل کنم و حالا آمده¬ام مشکل شما را حل نمایم. امروز صبح با خودم عهد کردم به گلزار شهدا بیایم و قبر این شهید را پیدا کنم. 🌹 . به همراه همسرم برای زیارت براداران شهیدم به گلزار شهدای رفته بودیم. به قبر براداران که رسیدیم، دیدیم چند خانم غریبه چادر پوش، دور تا دور سه قبر برادارهایم نشسته و همچون برادار از دست داده¬ها زاری می¬کنند و اشک می¬ریزند. چند دقیقه¬ای، کمی دورتر از آن¬ها ایستادیم. اما انگار قصد بلند شدن و رفتن نداشتند. جلو رفتم و گفتم: خانم¬ها ببخشید. اگه اجازه بدهید، من فاتحه¬ای بخوانم و بروم! یکی از آن¬ها پرسید: شما با این نسبتی دارید؟ گفتم: برادارشان هستم! به پایم افتادند. پایم را از میان دست¬های آن¬ها بیرون کشیدم و گفتم: این چه کاریه؟ اصلاً شما براداران من را از کجا می شناسین؟ یکی از آن¬ها لب باز کرد و گفت: ما اهل شیراز نیستیم و از شهرستان آمده¬ایم. مشتاق¬تر شدم برای شنیدن قصه آن¬ها. ادامه داد. مادر ما، به مبتلا شده و پزشکان از درمان ایشان نا امید شده و ما را هم از بهبود ایشان نا امید کرده بودند. در اوج نا امیدی یک شب، مادرمان خواب دید به ایشان گفتند: شفای بیماری تو دست شهیدان ظِل انوارهِ. به شیراز برو و به آن¬ها متوسل شو! این جرقه امید زندگی ما را روشن کرد. با دلی خوش به شیراز آمدیم، قبر براداران شما را پیدا کردیم و به آن¬ها متوسل شدیم. مدت زمان زیادی نگذشت که علائم بهبودی در مادر ما دیده شد و به حمدالله الان سالم و سرزنده است. مو به تن من سیخ شده و اشک در چشمانم پیچیده بود. یکی دیگر از آن¬ها ادامه داد. خدا توفیق می¬دهد هر چند ماه برای تشکر و زیارت براداران شما به شیراز می¬آییم، زیارتی می¬کنیم و به شهر خودمان بر می¬گردیم 🌹منبع: سهمی برای خدا @beneshanHa 🌹یازهرا 🌹