eitaa logo
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
148 دنبال‌کننده
105 عکس
1 ویدیو
0 فایل
در این کانال، خاطراتم را می‌نویسم؛ خاطراتی که به نظرم مفید و کاربردی هستند؛ به امید آن که هم لَذّت و هم بهره ببرید. اسماعیل داستانی بِنیسی کانال‌ سخنرانی‌ها و کلیپ‌هایم: @benisi. کانال‌های دیگرم: ـ @benisiha ـ @ghatreghatre ارسال پیام: @dooste_ketaab
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 خاطرۀ ۵۴ 🔴 احترام متواضعانه 🔹شنبه، ۱۵ / ۱۰ / ۱۴۰۳، مطابق با سوم ماه رجب، به مجلس شهادت حضرت امام هادی ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ دعوت شده بودم. 🔸در آن‌جا حضرت استاد حسن رمضانی ـ دامت برکاته. ـ را دیدم که از شاگردان مرحوم حضرت آیت‌اللّه علّامه حسن حسن‌زادۀ آملی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ هستند و قبلاً دربارۀ ایشان خاطره‌ای را در این‌جا نوشته و منتشر کرده‌ام: https://eitaa.com/benisiha_ir/3776. 🔹نزدیکِ در و پایین‌تر از ایشان نشستم. ایشان متوجّه شدند و فرمودند که در طرف دیگر و کَنار ایشان که جای به‌تری بود، بنشینم. عرض کردم: همین‌جا خوب است. اصرار کردند و هنگامی که بنده خواستم در کَنارشان بنشینم، متواضعانه برخاستند و احترام کامل گذاشتند. 🔸ایشان به پای یکی ـ دو نفر دیگر هم که پس از بنده به مجلس آمدند، برخاستند. 🔹خدا خیرشان دهد و به بنده و همۀ اهل ایمان، فروتنی و احترام‌گذاری بیش‌تر عنایت فرماید. ، ، 🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی @benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۶۱ 🔴 اهدای ثواب به همۀ مؤمنان تاریخ! 🔹در شام پنج‌شنبه، ۹ / ۱۲ / ۱۴۰۳، در اتوبوس در کَنار روحانی‌ای به نام حاج‌آقا «سیّد محمّدجواد موسوی» نشستم و ایشان این سخنان را بیان کرد: 🔸«من ۶۵ سال دارم و از نسل امامزاده موسی مبرقع ـ علیه السّلام. ـ هستم (۱) و ۱۴ نسلم در عِراق و ۱۴ نسلم در ایران، مدفون هستند. 🔸نام دخترم را "مارِیه" گذاشته‌ام؛ نام یکی از همسران رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم. ـ که غریب است. 🔸نام پسر این دخترم، "ذوالفقار" و نام پدر او "سَیف" و نام پدرِ پدرش "علی" است که در مجموع می‌شود: ذوالفقار؛ سیف علی (۲)! 🔸خانۀ ما، در مرز شهر کاظمین است و با حرم مطهّر کاظمین، نیم‌ساعت پیاده و ۴ دقیقه سواره، فاصله دارد. 🔸هنگامی که صدّام ایرانی‌ها را از عراق بیرون می‌راند، سادات بُرقِعی (نسل امامزادۀ یادشده) را هم اخراج می‌کرد؛ برای همین، ما نام‌خانوادگی‌مان را تغییر دادیم و "موسوی" گذاشتیم. 🔸من در آن‌جا مسجد دارم و امام‌جماعت هستم و با مأموم‌هایم هر روز ۲ صفحه قرآن می‌خوانم و در هر روز ماه مبارک رمضان، یک جزء. 🔸در هر اربعین ۳ بار، پیاده یا سواره به کربلا مشرّف می‌‌شوم؛ وگرنه، گریه می‌کنم؛ یک بار، یک هفته پیش از اربعین، بار دیگر ۴ روز پیش از آن و بار سوم، خود روز اربعین! 🔸هر گاه به زیارت معصومی می‌روم، ثواب تک‌تک قدم‌هایم را به همۀ مؤمنانِ درگذشته، زنده و آینده اهدا می‌کنم. در مسجدمان هم که قرآن می‌خوانم، ثواب قِرائت‌کردن آن را هم به آنان هدیّه می‌دهم؛ یعنی: به همۀ مؤمنانِ از اوّل تاریخ تا روز قیامت؛ چه انسان‌های مؤمن، چه فرشتگان، چه جن‌های مؤمن و چه موجودات مؤمن دیگر! 🔸این کار را انجام می‌دهم تا این که در قیامت، کافران و دشمنان تشیّع، هنگامی که مقامات اهل ایمان را می‌بینند، خشمگین شوند.» 🔹سپس ایشان به این آیۀ‌ مبارکۀ اشاره کرد: «لايَطَئونَ مَوطِئًا يَغيظُ الكُفَّارَ و لايَنالونَ مِن عَدُوٍّ نَیلًا اِلّا كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ اِنَّ اللّٰهَ لايُضيعُ اَجرَ المُحسِنینَ؛ در جايى كه كفّار را به خشم می‌آورَد، گام نمی‌گذارند و كامى از دشمن برنمی‌گيرند (ضربه‌اى به دشمن وارد نمی‌کنند)، مگر آن‌ كه بِدان سبب، عملی صالح براى آنان نوشته مى‌شود؛ كه خداوند، پاداش نيكوكاران را تباه نمى‌كند.» (۳). *** 🔸از ایشان درخواست کردم که در حرم مطهّر کاظمین، برایم توسّل کند. ایشان دست راستش را فروتنانه روی سرش گذاشت و قول داد. 🔹سپس اجازه خواستم که از ایشان عکس بگیرم. اجازه داد و پس از عکس‌گرفتنم خواست که عکس‌ها را برایش بفرستم و بنده، همان لحظه با پیام‌رَسان ایتا فرستادم. 🔸خوشا به حال ایشان و همۀ کسانی که مؤمنان را دوست دارند و با دشمنان آنان دشمنی می‌کنند! ۱. حرم این امامزاده در شهر مقدّس قم، خیابان شهید دل‌آذر (آذر)، و مشهور به «۴۰ اَختَران» (یعنی: ۴۰ ستاره) است؛ چون در آن‌جا حدود ۴۰ تن از خاندان ایشان، به خاک سپرده شده‌اند. ۲. نام شمشیر حضرت امیرالمؤمنین، امام علی، ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ «ذوالفِقار» بوده است؛ یعنی: دارای مهره‌ها. این شمشیر، چون دارای مهره‌هایی شبیه مهره‌های ستون فقرات بوده، به این نام نامیده شده و بر خِلاف تصوّر خیلی‌ از مردم، ۲ تا تیغه نداشته است. مجموع نام‌های این پسر، پدرش و پدرِ پدرش، ترکیب زیبایی می‌شود: «ذوالفقار؛ سیف علی»؛ یعنی: ذوالفقار؛ شمشیر علی. ۳. توبه (۹)، ۱۲۰. ، ، ، ، ، ، ، 🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی @benisi2
🦋 خاطرۀ ۶۴، بخش ۳ ▫️زمانی من روی کتاب "الإسلام و الهیئة" مرحوم (حاج‌آقا) سیّد هبةالدّین شهرستانی کار کردم و آن را که قبلاً در قطع جیبی و با غلط‌های زیاد چاپ شده بود، با اضافات نویسنده و به شکل زیبایی در قطع وزیری به چاپ رَساندم. سپس ۱۰ نسخه از آن را پیش ایشان بردم. ایشان که نابینا شده بود، کتاب را با دستش لمس کرد و خوشحال شد. گفتم: من یک مقدّمه بر کتابتان نوشته‌ام. از من خواست که آن را بخوانم و در میانۀ خواندنم ۲ بار برای تعظیم از جایش برخاست و نشست! گفتم: من مطالبی را هم که شما به مترجم کتاب گفته بودید و او در ترجَمه‌اش اضافه کرده بود، به عربی ترجمه کرده و به کتاب افزوده‌ام. من آن‌ها را به سبک قلمی خود ایشان نوشته بودم. از من خواست که آن‌ها را هم بخوانم و پس از خواندنم گفت: "این‌ها به قلم خود من است (یعنی: آن‌ها را عیناً به سبک من نوشته‌ای)." سپس ۹۵ دینار به من داد که معلوم بود همۀ دارایی‌‌ نقدی‌اش در آن زمان بود و من با ۸۰ دینار آن، پول چاپ ۲۰۰۰ نسخۀ این کتاب را پرداختم. او با این کارها مرا تشویق کرد. ▫️روزی یکی از آثار قلمی‌ام را پیش مرحوم آقای (آیت‌اللّه سیّد ابوالقاسم) خویی بردم. ایشان پس از دیدن آن، یک کلاسور از نوشته‌های رجالی‌شان را به من داد ـ یادم هست دربارۀ راویانی بود که نامشان با حرف عین آغاز می‌شد. ـ و از من خواست که دربارۀ آن، نظر بدهم. عرض کردم که من کجا و شما کجا؟ اصرار کرد. تورّقی کردم و ۲ تا نقد بیان نَمودم. با این که ماها به انتقادناپذیری عادت کرده‌ایم، ایشان نقدها را پذیرفت و گفت: "کار ما را سخت کردی." هر جلد آن کتاب که چاپ می‌شد (۲)، ایشان یک نسخه از آن را برایم می‌فرستاد؛ حتّی هنگامی که از عِراق مهاجرت کردم و در قم ساکن شدم. بعدها این کتاب در لبنان هم چاپ شد و ایشان یک دوره از آن را هم برایم فرستاد و با این کارها مرا تشویق کرد.» 🔸پس از سخنرانی ایشان که بیش از یک ساعت طول کَشید و روحانی‌ها و طلّاب با شوق گوش می‌دادند، یک روحانی مدّاحی کرد؛ سپس شخصی به این عالم نازنین گفت: «خسته نباشید.» و ایشان فرمودند: «مهم نیست!» 🔹آن‌گاه از ایشان درخواست شد که عکس گرفته شود. ایشان فرمودند: «پس باید در جای مناسب قرار گرفت.»، از جای خود برخاستند، چند گام جلو آمدند و ایستادند و چند عکس گرفته شد و مجلس به پایان رسید. 🔸خداوندا! ایشان و امثالشان را حفظ بفرما و بنده و هر کسی را هم که دوست دارد کتاب‌هایی بنویسد که موردپسند تو باشد، به این کار موفّق بگردان. ۱. ظاهراً مقصود ایشان کتاب «التُّراث العربیّ المخطوط فی مَکتَبات ایرانَ العامّة» (به معنای «میراث عربی خطّی در کتابخانه‌های عمومی ایران») است. ۲. نام این کتاب، «مُعجَم رجال الحدیث» (به معنای «فرهنگ‌نامۀ رجال حدیث») است. ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، 🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی @benisi2