🔴 #نکات_حدیثی (به گزینش و قلم حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی) دربارهی #کارمندی و #کارگری، بخش 1:
☀️ ۱. اجیر (= کارگر یا کارمند) کسى نشو؛ چون اجیرشدن، مانعِ روزى است؛ چراکه دسترنج اجیر از آنِ کارفرماى او است و اجیر، خوار است.
☀️ ۲. به جاى اجیرشدن، از خدا روزى بطلب و تجارت کن.
☀️ ۳. اگر کارى را در برابر مزدى پذیرفتى، به دیگرى واگذار نکن؛ مگر این که خودت نیز مقدارى از آن را انجام دهى.
☀️ ۴. کسى را اجیر نکن و با این کار، او را خوار نکن.
☀️ ۵. [اگر خواستی کسی را اجیر کنی،] شخصى را به کار بگیر که هم نیرومند باشد و هم امانتدار (درستکار).
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🌹یاد آن ایّام، خوش بادا که یاری داشتیم
🌹در هوای سرد پاییزی، بهاری داشتیم
اگر اهل ذوق هستید، خوشحال میشوم که در این دو کانال ما عضو شوید: @benisiha_ir و @h_p_ashoora.
دستکم به یک سرزدن میارزند؛ پس لطفاً سر بزنید و اگر خوشتان آمد، همیشه با ما بمانید.
2.png
26K
🔴 #معرفی_آثارِ 📚 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
📗 نام کتاب: آلالههاى بنیسى یا سرودهاى مذهبى به سبک جدید.
📁 موضوع کلیدی: مدایح و مراثى.
📂 موضوع تفصیلی: مجموعهای از اشعار ایشان دربارهی مدح و مرثیهی اهل بیت. سلام الله تعالی علیهم.
🖨 چاپ: قم، انتشارات علّامه بنیسى، ۱۳۷۵ ش.، جیبى، ۱۶۰ ص.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #شعر_معنوی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🔸بشنو از #دل، حرف دلْ زيبا بوَد
🔸دل، سخنگوى حق يكتا بوَد
🔹دل به تو گويد كه گنج حق بوَد
🔹دل به تو گويد كه حق، مطلق بوَد
🔸دل به تو گويد: «وِرا با من ببين!»
🔸دل به تو گويد: «بدى را زو مبين!»
🔹دل به تو گويد كه آرامِ حق است
🔹دل به تو گويد كه يزدان، مطلق است
🔸دل به تو گويد كجا باشد خدا
🔸دل به تو گويد كجا بينى وِرا
🔹دل به تو گويد كه بر حق، ملحقم
🔹دل به تو گويد كه مِرآت حقم
🔸دل به تو گويد: «محلّ شفقتم»
🔸دل به تو گويد: «مكان رحمتم»
🔹دل به تو گويد كه من هستم سليم
🔹دل به تو گويد: «خدا باشد كريم»
🔸دل به تو گويد كه حق، مشتاق چيست
🔸دل به تو گويد كه او از آنِ كيست
🔹دل به تو گويد كه نور از نور او است
🔹دل به تو گويد كه دل، منظور او است
🔸دل به تو گويد كه آرامش كجا است
🔸دل به تو گويد كجا كارَت بهجا است
🔹دل به تو گويد: «مكن تو غشّ و غَل!»
🔹دل به تو گويد: «بكن خالصْ عمل»
🔸دل به تو گويد: «بده بر من وِفاق!»
🔸دل به تو گويد: «ببَر از من #نفاق!»
🔹دل به تو گويد: «مرا سنگين مكن!»
🔹دل به تو گويد: «مرا رنگين مكن!»
🔸دل به تو گويد كه هان! پاكم بدار!
🔸دل به تو گويد: «چو خود، خاكم بدار!»
🔹دل به تو گويد: «مكن هرگز #گناه!»
🔹دل به تو گويد: «مكن خود را تباه!»
🔸دل به تو گويد كه خلوتخانه است
🔸دل به تو گويد: «مَحبّتخانه است»
🔹دل به تو گويد كه او دست خدا است
🔹دل به تو گويد ز حق، او كى جدا است؟
🔸دل به تو گويد «بِنيسى»!: «گوش دار
🔸لحظههاى لطف را اى هوشيار!
🔹حرف حق از هر كه باشد، گوش كن
🔹چون عسل، آن را دمادم نوش كن»
📖 باغستان بنیسی (مجموعهاشعار چاپنشدهی ایشان).
#اخلاص، #پاکی، #تواضع، #خدا
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پیام_معنوی
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعهنوشتاری با عنوان #خطاب_به_خودم:
🌿 در زمانهای آسایش و خوشی، به یاد زمانهای گرفتاری و ناخوشی هم باش تا دلبستهی آسایش و خوشی نشوی و برای سختی و ناخوشی، آماده گردی.
#دلبستگی، #فکر
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #داستان_جذاب
✅ #در_کفرستان،#کعبه_را_دیدم!
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشتهاند:
🔹ابراهیم خواص نقل کرده است: «به مکّه میرفتم. راهم از روم بود. شنیدم که دختر امپراتور روم دیوانه شده و پدرش او را در خانهای زندانی کرده است و پزشکان نتوانستهاند او را درمان کنند.
🔹دربارهی حالش پرسیدم. گفتند که آه سرد میکشد، گاهی میخندد، گاهی میگرید و همیشه به آسمان نگاه میکند. فهمیدم که بیماریاش بدنی نیست.
🔹به کاخ امپراتور رفتم و خود را پزشک معرّفی کردم. امپراتور پرسید: “برای درمان دخترم آمدهای؟” گفتم: آری. گفت: “به بالای کاخ نگاه کن و سرهای بریده را ببین. این، جزای پزشکانی است که نتوانند دخترم را درمان کنند!” گفتم: میبینم و ترسی ندارم! اجازهی ورود بدهید.
🔹او که شَهامتم را دید، اجازه داد. هنوز وارد اتاق دخترش نشده بودم که صدا آمد: “به مؤمنان بگو که چشمهای خود را ببندند.”! حالم دگرگون شد. دختر دوباره سخنش را تکرار کرد.
🔹پس از این که وارد شدم، به او گفتم: ای کنیز خدا! این چه حالی است که در تو میبینم؟ گفت: “در میان نعمتها با خدمتکاران و همراهانم نشسته بودم که ناگهان دردی به دلم وارد شد و غمی جانم را فراگرفت؛ آشفته و از خود، بیخود شدم. وقتی که از آن حال درآمدم، دیدم که در زنجیر هستم! به تقدیر الاهی راضی شدم و فهمیدم که خدا بدی دوستانش را نمیخواهد. حیران او شدم و پردههای تاریک کفر را از جلو چشم دل کنار زدم. هنگامی که کفر رفت، اسلام آمد و به دنبال تاریکی، نور را آشکارا دیدم و مسلمان شدم.”
🔹دلم به او سوخت که در خانهی کفر بماند؛ گفتم: میخواهی تو را از این جا نجات بدهم و پیش مسلمانها ببرم؟ گفت: “هنر، این است که در خانهی کفر، مسلمان باشی. مگر آنجا چه هست که اینجا نیست؟” گفتم: کعبه. پرسید: “آنجا را زیارت کردهای؟” گفتم: ۷۰ بار!
🔹گفت: “بالا را نگاه کن.” هنگامی که نگاه کردم، کعبه را دیدم! گفت: “ای پیر سیر و سلوک! کسی که با پا برود، کعبه را زیارت میکند و کسی که با دل برود، کعبه به زیارت او میرود!”
🔹گفتم: تو را به خدا چگونه به اسلام رسیدی و این مقام را به دست آوردی؟ گفت: “تقدیر خدا را پسندیدم و به آن راضی شدم.“
🔹گفتم: من چگونه از اینجا بروم تا در امان بمانم؟ گفت: “به کعبه رو کن؛ به مقصد میرسی!“ دیدم راهی آشکار شد که هیچ مانعی در آن نبود! از خانهی کفر درآمدم و به خانهی اسلام رسیدم.»
#تسلیم، #رضا، #کعبه_مقدّسه، #نگاه_به_نامحرم
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نکات_حدیثی (به گزینش و قلم حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی) دربارهی #کارمندی و #کارگری، بخش 2:
☀️ ۶. مزد اجیرت (= کارگر و کارمندت) را پیش از بهکارگرفتن او، برایش مشخّص کن؛ وگرنه، اگر مزدش را سه برابر هم بپردازى، باز گُمان مىکند که مزدش را کم دادهاى؛ امّا اگر مزدش را معیّن کنى و سپس آن را بپردازى، براى این که آن را کامل داده اى، سپاسگزار خواهد بود و اگر ذرّهاى بیشتر بدهى، مىفهمد که بیشتر دادهاى.
☀️ ۷. پیش از این که عرق اجیرت خشک شود، مزدش را بپرداز.
☀️ ۸. مزد اجیرت را کامل بده.
☀️ ۹. بدان که حضرت رسول اکرم ـ صلّى الله علیه و اله و سلّم. ـ فرموده است: «من اجیر شما هستم.» و مزد آن حضرت دوستداشتن آشکار اهل بیت ایشان ـ سلام اللّه تعالی علیهم. ـ است.
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 5:
🔸هفتسالم بود که مادرم مریض شد. در دهمان، بِنیس، شایع کردند که مادرم مرض سل گرفته است و خیلی خطرناک است؛ نباید کسی با او ملاقات کند؛ حتّی بچههایش را هم باید از او جدا کرد.
🔸آن روز من و برادرم را از مادرم جدا کردند و مادرم را مثل یک زندانی در یک اتاق کوچکِ پایین حیاطمان نگه داشتند و به ما گفتند: «نباید پیش او بروید؛ والّا، مریض میشوید و میمیرید.»
🔸اوّلین شبی که من و برادرم، یدالله، را از مادرمان جدا کردند؛ خالهسارا را آوردند تا پهلوی ما باشد و از ما مواظبت کند؛ ولی من به هیچ وجه راضی نبودم از مادرم جدا بخوابم. خالهسارا، با این که زن مهرْبانی بود، ولی مادر ما نبود؛ مادر ما زنی لاغراندام و مریضحال بود که در اتاق دیگر خوابانده بودند.
🔸شب شد. برادرم، یدالله، گریه میکرد و «مامانمامان» میگفت. مقداری خوراکی به او داده و سرش را گرم کرده و خواباندند. من هم چند بار گفتم: میخواهم مادرم را ببینم؛ ولی میگفتند: «نه؛ مادرت حالش خوب نیست؛ الان خوابیده است.»؛ ولی من میدانستم که مادرم بدون ما نمیخوابد؛ حتماً الان ناراحت است و گریه میکند. او در این مدّتِ هفت سال، یک شب هم مرا نخوابانده نمیخوابید؛ الان هم نخوابیده است.
🖇 گذشته و ادامهی زندگینامه را با هشتک #زندگینامه دنبال کنید.
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 14 و 15.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای حاجآقا بِنیسی به پرسشها)
❓پرسش: خدا به من ظلم كرده است؛ زیرا از من نپرسيد كه آيا میخواهى به دنيا بروى يا نه؟
🔍 پاسخ: انسان، نه پيش از تولّدش و نه پس از آن، حقّى به عهدهی آفرينندهی والايش ندارد؛ چون هيچ گاه از خودش چيزى نداشته و ندارد كه بخواهد آن را از خدا طلب كند؛ بلكه هر چه داشته و دارد، حتّى ارادهی خواستنش و خودِ خواستنش را خالقش به او عطا فرموده است؛ پس خداوند مهرْبان، نهتنها به او ظلم نكرده و حقّى را از وى سلب ننموده است، بلكه نعمتهاى بيكرانش را بدون هيچ منّت و قيمتى، به او ارزانى داشته است.
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir