eitaa logo
حضرت استاد بنیسی و فرزندشان | Benisiha.ir
280 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
2 ویدیو
27 فایل
کانال زندگینامه و آثار مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی (رضوان الله تعالی علیه) تارنمای ایشان: benisiha.ir. کانال‌های دیگرم: ـ @benisi ـ @ghatreghatre. صفحۀ شخصی‌‌ام: @dooste_ketaab.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ،! 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشته‌اند: 🔹در زمان حضرت موسی بن عِمران ـ سلام الله تعالی علی نبیّنا و اله و علیه. ـ پیرمرد صالح و تهیدستی بود كه زندگی خود و خانواده‌اش را از راه صيد ماهی می‌گذرانيد. او هر روز برای صيد ماهی، كَنار دريا می‌رفت و اگر ماهی به تور او می‌افتاد، خوشحال برمی‌گشت و اگر نمی‌توانست ماهی صيد كند، غمگين می‌شد. 🔹یک روز، ماهی بزرگی به تورش افتاد. شادان به سوی بازار ماهی‌فروشان راه افتاد تا آن را بفروشد و برای خانواده‌اش غِذايی فراهم كند؛ امّا به ستمگری برخورد كرد که گفت: «ماهی را به من بده.» پيرمرد گفت: «اين، روزیِ خانواده‌ی من است.» ستمگر عصايش را به سر او کوبید و ماهی را از او گرفت. 🔹مرد صالح دست‌هايش را به سوی آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا! مرا ناتوان و او را توانا آفریدی؛ پس حقّ مرا زود از او بگیر. او به من ستم کرد و من نمی‌توانم برای انتقام‌گرفتن تو از او، تا آخرت صبر کنم.» 🔹ستمگر ماهی را به خانه‌اش برد و بريان كرد تا بخورد؛ امّا ماهی دهان گشود و انگشتش را گزيد! 🔹چنان انگشت او درد گرفت كه آرامش را از دست داد. پيش پزشک رفت و پزشک گفت: «انگشتت باید بريده شود؛ وگرنه، درد به دستت سرایت می‌كند!»؛ سپس انگشتش را بريد. 🔹درد به دستش منتقل شد! دستش هم بریده شد! درد به اعضای ديگرش سرایت کرد! هر عضوی كه بریده می‌شد، عضو ديگرش درد می‌گرفت! 🔹او از شدّت درد، آرامش نداشت. شب و روز ناله‌كنان و فریادزنان، همه‌جا را می‌گشت و می‌گفت: «پروردگارا! اين درد مرا برطرف کن.» 🔹روزی در سايه‌ی درختی آرميد و خوابش برد. در خواب به او گفته شد: «ای بيچاره! تا كی درد بكشی و اعضايت یکی پس از دیگری بریده شود؟ پيش آن ستمدیده‌ی صاحب ماهی برو و رضايتش را به دست آور.» 🔹بيدار شد و دنبال آن پيرمرد گشت تا اين كه او را یافت و خواهش کرد که از او بگذرد. 🔹همین که آن مرد صالح او را بخشود، دردش برطرف شد و از لطف خداوند مهرْبان، اعضايش به بدن او برگشت! 🔹خداوند والا به حضرت موسی وحی کرد: «به عزّت و جلالم سوگند، اگر او آن مرد را راضی نمی‌كرد، تا زنده بود، به عذاب من دچار بود.» ، ، ، 💻 مشاهده‌ی داستان‌های دیگر این کتاب، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسی‌ها: http://benisiha.ir/2019/03/153/ ✅ کانال بنیسی‌ها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی): 🆔 @benisiha_ir
🔴 ! 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشته‌اند: 🔹عالم زاهد، حاج‌آقا سیّد هاشم حائری، فرمود: «من از یک یهودی صد دینار قرض گرفتم. پس از این که نصف آن را پس دادم، دیگر او را ندیدم و هر چه گشتم، او را پیدا نکردم. 🔹شبی خواب دیدم که قیامت برپا شده است و مردم برای حساب‌وکتاب ایستاده‌اند. خدا با لطفش به من اجازه‌ی ورود به بهشت داد. 🔹هنگامی که در صراط (1) قرار گرفتم، ناگهان آن یهودی، مانند شعله‌ای، از آتش جهنّم بیرون آمد، راه عبور را بر من بست و گفت: “تا پنجاه دینار مرا ندهی، نمی‌گذارم که از صراط بگذری.” گریه کردم و گفتم: من در این‌جا پولی ندارم که بدهم. 🔹گفت: “پس بگذار یک انگشتم را روی یک عضو تو بگذارم.” پذیرفتم. هنگامی که انگشتش را بر سینه‌ی من گذاشت، از شدّت سوزش بیدار شدم و دیدم که سینه‌ام زخم شده است و دارد سخت می‌سوزد!» 🔹آن‌گاه این عالم بزرگوار سینه‌اش را باز کرد و پس از این که همه‌ی حاضران دیدند زخم سختی روی سینه‌ی او است، گفت: «تا کنون هر چقدر درمان کرده‌ام، خوب نشده است.» 🔹همه‌ی بینندگان با صدای بلند گریستند. (1) پلی روی جهنّم که در میان قیامت و بهشت قرار دارد. ، 💻 مشاهده‌ی داستان‌های دیگر این کتاب: http://benisiha.ir/2020/03/153/ 🔵 کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی) در پیام‌رسان‌های ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir