استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #داستان_جذاب
✅ #مسابقۀ_دو_امام (علیهما السّلام)
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشتهاند:
🔹حضرت امام حسن و حضرت امام حسین ـ سلام الله تعالی علیهما. ـ در زمانی که خردسال بودند، روزی خواستند مسابقۀ خطّاطی بدهند؛ برای همین، مطالبی را نوشتند و نزد مادرشان، حضرت فاطمۀ زهرا ـ سلام الله تعالی علیها. ـ بردند و گفتند: «اى مادر عزیز! به خطهاى ما نگاه کن و ببین که کدام یک از ما، زیباتر نوشتهایم.» حضرت زهرا ـ علیها السّلام. ـ فرمودند: «آنها را نزد پدر بزرگوارتان، امیرالمؤمنین، ببرید تا او تشخیص دهد.»
🔹وقتى آنان نوشتههایشان را نزد پدرشان بردند، ایشان فرمودند: «من از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله. ـ پیشی نمیگیرم؛ نوشتههایتان را به محضر مقدّس آن بزرگوار ببرید.»
🔹آنان نزد آن حضرت رفتند. ایشان، هم به خطّ آن دو و هم به چهرههای زیباى آنان نگاه کردند و فرمودند: «من بین شما قضاوت نمیکنم؛ آنها را پیش مادرتان ببرید و از او نظرخواهى کنید!»
🔹آنان دوباره نزد حضرت زهرا ـ سلام الله تعالی علیها. ـ رفتند و از او قضاوت خواستند.
🔹هم قضاوت در اینباره، کار آسانی نبود و هم عاطفۀ مادرى اقتضا میکرد که دل هیچ کدام از فرزندان نشکند؛ برای همین، آن حضرت، این طرح بسیارزیبا را اجرا کردند: گردنبندشان را باز کردند و فرمودند: «هر کدام از شما، دانههای بیشتری از این گردنبند را جمع کنید، او برنده است.»
🔹آن گردنبند ۷ دانه داشت. ۳ دانه را حضرت امام حسن ـ سلام الله تعالی علیه. ـ را پیدا کرد و ۳ دانۀ دیگر را حضرت امام حسین ـ سلام الله تعالی علیه. ـ ؛ آنگاه خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ به جبرئیل دستور داد: «هرچهزودتر خودت را به زمین برسان و دانۀ هفتم را دونیمه کن.» و جبرئیل این کار را انجام داد.
🔹نصف آن دانه را حضرت امام حسن ـ علیه السّلام. ـ و نصف دیگرش را حضرت امام حسین ـ علیه السّلام. ـ پیدا کرد. حضرت فاطمه ـ علیها السّلام. ـ هر دو جگرگوشهاش را به سینۀ خود چسباندند و فرمودند: «اى نور چشمان من! شما، هر دو، براى من عزیز هستید و من هر دوى شما را دوست میدارم و دوستان شما را هم دوست میدارم.»
#امام_مجتبی (علیه السّلام)، #امام_حسین (علیه السّلام)، #تربیت_فرزند، #تربیت_کودک، #حقوق_فرزند، #مسابقه، #وظایف_والدین
💻 مشاهدۀ داستانهای دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/153/
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 شود آیا رسَم بر آرزویم
🔶 که بینم بر تو آغوشی گشودم
📖 امید آینده، ص ۱۵۶.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #تشرف
🔗 عضویّت کانال
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «حرفهای طِلایی» (پندنامۀ ایشان به دخترشان):
🌷#دخترم! زن، ناموس است؛ پس، خودت را حفظ كن.
💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/149/
#دختر، #زن، #ناموس
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 شَهَنشاها! بگو بر مردم شهر:
🔶 «چنین، دل از بنیسی من ربودم»
(شهنشاه: مخفّف شاهنشاه، شاه شاهان، بزرگ شاهان.)
📖 امید آینده، ص ۱۵۶.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #تولی
🔗 عضویّت کانال
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت ۷۵:
🔸... [در حرم مطهّر امام رضا ـ علیه السّلام. ـ ] شنيدم [که پدرم] میگفت: «يا امام هشتم؛ فرزند فاطمۀ زهرا ـ عليها السّلام. ـ ؛ نور ديده پيغمبر ـ صلّى الله عليه و آله. ـ ؛ جگرگوشۀ على ـ عليه السّلام. ـ ! اينک دست زن و بچهام را گرفته و با هزاران اميد و آرزو، به زيارت تو آوردهام تا تو را از نزديک زيارت كنيم و درد دلمان را در پيش تو با خدا در ميان بگذاريم.»
🔸ديدم مادرم كَنار پدرم ايستاده، سخت میگريست. ما هنوز داخل حرم نشده بوديم. پدرم رو به من كرد و گفت: «شيرخدا! هر كسى كه اوّلين بار به زيارت امام رضا ـ عليه السّلام. ـ بيايد، هر چه از خدا بخواهد، خداوند به احترام امام رضا ـ عليه السّلام. ـ به او مىدهد. پسرم! دعا كن؛ دعا كن براى خودت، براى مادرت، و همه را دعا كن. حتماً خدا قبول میكند.»؛ ولى من نمیدانستم چه دعايى بكنم و چه بگويم.
🔸يكمرتبه يادم افتاد كه پهلوانصفدر در خانهشان به پدرم گفت: «من هر چه دارم، از امام رضا ـ عليه السّلام. ـ دارم.» در دلم گفتم حتماً پهلوانصفدر پهلوانیاش را هم از امام رضا ـ عليه السّلام. ـ گرفته است؛ گفتم: «يا امام رضا! من هم میخواهم مثل پهلوانصفدر، پهلوان باشم. از تو میخواهم كه به من كمک كنى تا پهلوان باشم.» از امام رضا ـ عليه السّلام. ـ خواستم كه از خدا بخواهد خدا مرا انسان خوبى بكند و در هر كارى مرا يارى نمايد.
🔸من همانها را از خدا میخواستم، كه پدرم به من گفت: «شيرخدا! مریضها را هم دعا كن. بابابزرگهايت، باباحسن [و] باباعلى، نهنهفاطمه، عمومهدى، عموعلى، دايیكاظم، خالهسارا، همه را دعا كن؛ كه خداوند، دعاى تو را قبول میكند انشاءاللّه.»
من تا آنجايى كه توانستم، همه را دعا كردم؛ مخصوصاً حاجآخوندآقا و پهلوانصفدر را كه آنها، هر دو، استادان من به حساب میآمدند؛ يكى استاد دين و درس و قرآنم و ديگرى استاد كشتى و پهلوانیام.
🔸از حاجآخوندآقا شنيده بودم كه استاد، مثل پدر انسان است؛ بايد قدرش را بداند و برايش دعا كند و تا آخِر عمر بايد احترامش را نگه دارد. من هم آنها را دعا كردم. ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۸۹ و ۹۰.
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 عشق تو را بدیدم، ذوق تو را چشیدم
🔶 طعم مَحبّتت را من در مَذاق دارم
(مذاق: عضو چشایی.)
📖 امید آینده، ص ۱۵۷.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #تولی
🔗 عضویّت کانال
🔴 #پند_پیران_بر_پوران
مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «پند پیران بر پوران» (پندنامۀ ایشان به فرزندشان):
🌷 #پسرم! قُواى جسمانیات را با شهوت از بين نبر.
(قوا: قوّتها، نیروها.)
💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/235/
#شهوت، #قدرت
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 آیا شود که روزی گویی: «بنیسی از ما است»؟
🔶 بر گفتههایت ای دوست! بس اشتیاق دارم
📖 امید آینده، ص ۱۵۷.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #حدیث
🔗 عضویّت کانال
🔴 #مطالب_مناسبتی
💠 سالروز ولادت #حضرت_علیاکبر ـ علیه السّلام. ـ بر حضرت صاحبالزّمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ و همۀ شما، دوستداران ایشان، مبارک باد.
💠 خوب است که اکنون به آن حضرت صلواتی هدیّه دهیم و سلامی عرض کنیم: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا عَلِیَّ بنَ الحُسَین!
💠 هنگامی که آن حضرت به سمت میدان میرفت، حضرت امام حسین ـ سلام الله تعالی علیه. ـ محاسن شریفش را به سمت آسمان کرد و گریست و عرض کرد: «خدایا! بر این قوم، گواه باش. جوانی به سوی آنان آشکار شد (و رفت) که همانندترین مردم به رسول تو در آفرینش، اخلاق و بیان است. هر گاه ما مشتاق پیامبرت میشدیم، به چهرۀ او مینگریستیم.»
همانندترینبودن به حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم. ـ ، آن هم در جوانی، کارِ حتّی هر ولیّاللّهی نیست و این، عظمت بینظیر آن حضرت است.
💠 مطلب شگفتآور و خواندنی تصویر را هم بخوانید.
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 بر برگ گل نگارا! نام تو را نگارم
🔶 نام تو را نگارم بر برگ گلْ نگارم!
(«نگارم» اوّل و دوم: مینویسم. «نگارم» سوم: معشوقم.)
📖 امید آینده، ص ۱۵۸.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)
🔗 عضویّت کانال
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «حرفهای طِلایی» (پندنامۀ ایشان به دخترشان):
🌷#دخترم! کارهای خانه و بافندگی را یاد بگیر.
💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/149/
#بافندگی، #خانهداری، #وظایف_زن
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 با نوک خامۀ خود بر شاخۀ گل یاس
🔶 «مهدی! بیا» نویسم، در حال انتظارم
(خامه: قلم. نویسم: مینویسم.)
📖 امید آینده، ص ۱۵۸.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #انتظار
🔗 عضویّت کانال
🔴 #مطالب_مناسبتی
💠 سالروز ولادت حضرت ولیّ عصر، #امام_زمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ بر خود ایشان و همۀ شما، دوستداران ایشان، مبارک باد.
💠 خوب است که اکنون به آن حضرت صلواتی هدیّه دهیم؛ سپس برخیزیم، دست راستمان را روی سر بگذاریم و اینگونه سلام عرض کنیم: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا وَصِیَّ الحَسَنِ و الخَلَفَ الحُجَّةَ؛ اَیُّهَا القائِمُ المُنتَظَرُ المَهدِیُّ!
#حیوانات، #ظهور
🔗 عضویّت کانال
🔴 #مطالب_مناسبتی
💠 برای مطالعۀ مطالب ارزشمند کانال بِنیسیها دربارۀ #امام_زمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ بر روی این نشانیها کلیک کنید:
۱. تشرّفهای حضرت استاد بنیسی به محضر آن حضرت:
۱/۲. تشرّف نُخست:
https://eitaa.com/benisiha_ir/2173
۱/۲. تشرّف دوم:
https://eitaa.com/benisiha_ir/3018
۲. ماجَرای توسّل مستجاب ایشان به آن حضرت برای درک دروس حوزوی:
https://eitaa.com/benisiha_ir/1750
۳. معرّفی دو اثر از ایشان دربارۀ آن حضرت:
۳/۱. امید آینده:
https://eitaa.com/benisiha_ir/3018
۳/۲. محبوب دلها:
https://eitaa.com/benisiha_ir/3019
۴. دستورالعمل ایشان دربارۀ پاسخدادن به پرسشها با توسّل به آن حضرت:
https://eitaa.com/benisiha_ir/3020
۵. نوشتار کوتاهی دربارۀ عمر طولانی آن حضرت:
https://eitaa.com/benisiha_ir/1042
۶. ضروریبودن دوستداشتن آن حضرت:
https://eitaa.com/benisiha_ir/2531
۷. نقش آن حضرت در تغییر حکومت ایران و پول آن:
https://eitaa.com/benisiha_ir/2913
۸. یک بیت زیبا دربارۀ ملاقات با آن حضرت:
https://eitaa.com/benisiha_ir/3262
برای خواندن تعدادی از ابیات زیبای استاد بنیسی دربارۀ آن حضرت، در این کانال بر روی هشتک #ابیات_مهدوی کلیک کنید.
💠 برای مطالعۀ مطالب ارزشمند «وبگاه» بِنیسیها دربارۀ آن حضرت، بر روی این نشانیها کلیک کنید:
۱. نامها و اوصاف آن حضرت:
http://benisiha.ir/51/
۲. غربت آن حضرت در طول عمر ما:
http://benisiha.ir/99/
۳. ویژگیهای آن حضرت در هنگام ظهور:
http://benisiha.ir/178/
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 این است آرزویم ای آفتاب دلها!:
🔶 یک لحظه، صورتم را بر پای تو گذارم
📖 امید آینده، ص ۱۵۸.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #تشرف
🔗 عضویّت کانال
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «حرفهای طِلایی» (پندنامۀ ایشان به دخترشان):
🌷#دخترم! از بهدنیاآوردن فرزندان زیاد نترس.
💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/149/
#فرزندآوری
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 شیعه است روز جمعه در انتظار موعود
🔶 من هم همیشه ای گل! دیده به راه دارم
(دیده: چشم.)
📖 امید آینده، ص ۱۵۸.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #انتظار_فرج، ، #روز_جمعه
🔗 عضویّت کانال
🔴 #تصویر مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در پشت میز نگارش آثارشان
🔗 عضویّت کانال
🔴 #نکات_خواندنی دربارۀ مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🖊 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی:
🔸ایشان فرمودند: «کسی که زمانۀ ظهور را درک کند، نمیتواند [حتّی] زمانۀ ما را تحمّل کند.»؛ چون کسی که با امکانات بسیارزیاد زندگی کند، نمیتواند زندگیِ بدون آن امکانات را تحمّل نماید و برای همین، ما، امروزیها، حاضر نیستیم به قرنهای گذشته برگردیم و بدون امکانات امروزی زندگی کنیم.
#ظهور
🔗 عضویّت کانال
🔴 #اثر
بانویی نوشته است:
این هفته، آخرین روزهای گذران زندگی با حقوق ماه گذشتۀ همسر من است و او هنوز حقوق کارکردن این ماهش را نگرفته است.
بر اثر سخنرانی حاجآقا بِنیسی، در این روزها کوشیدم که هیچ خواستۀ مادّی از شوهرم نداشته باشم و فقط چیزهای واجب، مثل نان خریدیم.
🌷
لطفاً شما هم آثار سخنرانیهای حاجآقا بنیسی بر خودتان و... را به این نشانی بفرستید: @dooste_ketaab.
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 آیا شود که روزی از من سراغ گیری
🔶 گویی: «بنیسیِ من! بنشین دَمی کَنارم»
(ـ دَم: لحظه.)
📖 امید آینده، ص ۱۵۸.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)
🔗 عضویّت کانال
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت ۷۶:
🔸... بعد، وضو گرفته، وارد حرم شديم. چه جاى زيبا و باصفايى بود! چلچراغها، لوسترها [و] شمعدانها، همهجا را روشن و روشن كرده بودند. سقفها و ديوارها با آيينههاى كوچک و بزرگ آذينبندى شده بود؛ ولى اين من بودم كه همهاش به فكر تماشاى آنها بودم. ديگران زيارتنامه میخواندند و گريه میكردند. خدا میدانست آنهمه مردم كه از هزاران نفر بیشتر بودند، چه میگفتند و از خداى خود در حرم امام رضا ـ عليه السّلام. ـ چه میخواستند.
🔸گاهى صداى صلوات بلند از زائرين به گوشم میرسيد. همۀ زُوّار، يكجا صلوات بر پيامبر و آل پيامبر ـ صلّى الله عليه و آله. ـ میفرستادند.
🔸پدرم يک كتاب دعا در دست گرفت. روبهقبله در پشت ضريح ايستاديم و شروع كرد به دعاخواندن. به ما گفت: «هر چه من میگويم، شما هم همانها را بگوييد.» او هر چه میخواند، ما همان را به زبان میآورديم.
🔸من اين ور و آن ور، زياد نگاه میكردم. مادرم به گوشم گفت: «شيرخدا! اين ور و آن ور نگاه نكن؛ حواسّت را جمع كن؛ دعاها را دقيق بخوان. میدانى در مقابل قبرِ چه كسى هستى؟ قبر امام هشتم، امام رضا. عليه السّلام . او همۀ ما را مشاهده میكند و هر كسى هر عملى كه انجام میدهد، او شاهد و ناظر است.»؛ بعد از آن، ديگر من فكر و افكارم را از همهجا جمع كرده، متوجّه ضريح مطهّر امام رضا ـ عليه السّلام. ـ شدم.
🔸پدرم دعاهاى زيادى خواند و ما هم خوانديم؛ بعد، چند رَكعت نماز بهجا آورديم و چندين بار دوْر ضريح گشتيم. ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۹۰ و ۹۱.
🔗 عضویّت کانال
🔴 #پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
گاهی من از روی خشم، بر سر فرزندانم داد میزنم؛ سپس خیلی ناراحت میشوم و وقتی که پس از نماز میخواهم دعا بخوانم، از خدا و خودم خجالت میکشم و گاهی دیگر مستحبّات را انجام نمیدهم و به خودم میگویم که به جای این کارها، بهتر است خودم را اصلاح کنم. آیا این افکار و کارهایم، شیطانی هستند یا تلنگری برای بهخودآمدنم؟
🔍 پاسخ:
تا میتوانید، در غیر موارد ضروری شرعی، سر هیچ کس داد نکشید؛ حتّی فرزندان عزیزتان و اگر داد کشیدید، همینکه هم توبه کنید (= پشیمان شوید که چرا از خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ نافرمانی کردهاید) و هم فرزندانتان را از خودتان راضی کنید، از این بدی، پاک میشوید.
این که اگر داد بزنید، از خداوند مهرْبان ـ جلّ جلاله. ـ و خودتان خجالت میکشید، خیلی خوب است ـ خوشا به حالتان! ـ ؛ امّا به این سبب، مستحبّات را ترک نکنید؛ که قطعاً فریب نفْس امّاره یا شیطان و یا هر دو است.
💻 مشاهدۀ «پرسشها و پاسخهای اخلاقی» دیگر:
http://benisiha.ir/55/
#تندی، #توبه، #خشم، #دادزدن، #فرزندداری، #مستحبات
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 جوانه میزند مِهرت نگارم!
🔶 به دل، وقتی تو را بینم کَنارم
(ـ مِهر: مَحبّت. نگار: معشوق.)
📖 امید آینده، ص ۱۶۰.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #تولی
🔗 عضویّت کانال
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #زندگینامۀ مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت ۷۷:
🔸... خيلى گرسنهمان شده بود. مادرم گفت: «دلم ضعف میكند.» از حرم خارج شده، گوشۀ صحن در سايۀ ساختمان بلندى نشستيم. مقدارى خوراکی در سفرهمان بود. آنها را خورديم و ساعتى بعد در همانجا نماز ظهر و عصرمان را با جماعت خوانديم و پدرم گفت: «من میروم يک مسافرخانه پيدا كنم [و] بيايم؛ شما را به آنجا ببرم.»
🔸بعد از رفتن او، من و مادرم و يدالله، كَنار وسايلمان نشسته بوديم. مادرم زيرزبانى، چيزهايى زَمزَمه كرده و آرامآرام اشک میريخت. گفتم: «مادر! چرا پس گريه میكنى؟» گفت: «پسرم ما اينجا آمدهايم كه در اين محلّ شريف، همۀ دردها و گرفتاریهايمان را با خدا در ميان بگذاريم و خوبشدن و برطرفشدن آنها را از خدا بخواهيم. خداوند به احترام صاحب اين قبر، امام رضا، ـ عليه السّلام. ـ خواستههاى ما را میپذيرد و ناراحتیهايمان را برطرف میكند.»
🔸مادرم مدام گريه میكرد و به درگاه خداىْ ـ تبارک و تعالى. ـ رازونياز میكرد، تا اين كه پدرم آمد [و] گفت: «جا پيدا كردم.» ما را برداشت؛ در نزديكى حرم به يک مسافرخانه برد.
🔸مسافرخانه، دوطبقه بوده، پدرم در طبقه دوم، اتاق اجاره كرده بود. ما از پلهها بالا رفتيم. جاى خوبى بود. من تا آن روز در طبقۀ بالاى ساختمان ننشسته بودم. از اين كه پدرم در طبقۀ بالا اتاق گرفته بود، خيلى خوشحال بودم؛ از آنجا همهجا ديده میشد.
🔸وقتى جلو پنجره رفتم، ديدم حرم هم ديده میشود. با خوشحالى، مادرم را صدا زدم: «مادر؛ مادر! از اينجا حرم را میبينم.» پدرم خنديد و گفت: «من براى همين در طبقۀ بالا اتاق اجاره كردهام كه از همينجا هم بتوانيم حرم را ببينيم و امام رضا ـ عليه السّلام. ـ را زيارت كنيم.» مادرم به پدرم گفت: «خيلى كار خوبى كردى؛ ممكن است گاهى من ضعف كنم و نتوانم به حرم بروم و از همينجا میتوانم زيارت كنم.» ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۹۱ و ۹۲.
🔗 عضویّت کانال