🔴 #ابیات_زیبا (به گزینش حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی)
🌹امید بىعملان و هواى باغ بهشت
🌹خیال خام تهیدست و سیْر بازار است
📝 از: #مجذوب_تبریزى.
#آرزو
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نکات_حدیثی (به گزینش و قلم حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی) دربارهی #ایثار:
☀️ 1. تا مى توانى، ایثار کن.
☀️ ۲. با مؤمنان به ایثار رفتار کن و با دیگران به #انصاف.
☀️ 3. با #صدقهدادن چیزهاى مورد علاقهات ایثار کن.
☀️ ۴. حتّى در هنگام نیاز و تنگدستى ایثار کن.
☀️ ۵. جانت را براى حفظ امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف. ـ ایثار کن.
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
1.png
16.8K
🔴 #معرفی_آثارِ 📚 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
📗 نام کتاب: آدم و حوّا
📁 موضوع کلیدی: داستانهای قرآن کریم.
📂 موضوع تفصیلی: داستانهای آفرینش حضرت آدم و حوّا (علیهما السّلام)، سکونتشان در بهشت، و… .
🖨 چاپ: قم، نشر بنیس، ۱۳۶۵ ش.، رقعی، ۸۸ ص.، جلد نرم و جلد سخت.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #در_محضر_عالم
❓پرسش حاجآقا بِنیسی: برترین آفریده چیست یا کیست؟
🔍 پاسخ حضرت آیتالله سیّد محسن خرّازی ـ دامت برکاته الوافرة. ـ : پیامبر ما ـ صلّى الله علیه و اله. ـ ؛ هم به ادلّهی قرآنى و نقلى و هم به ادلّهی عقلى فلاسفه و عرفا؛ مانند نُخستین آفریده بودن حضرت که معلول نخست، همهی ویژگىهاى [پسندیدهی] معلولهاى بعدی را دارد.
#حضرت_محمد (صلّی الله علیه و اله)
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #شعر_معنوی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🔸#زن بوَد زيبا، چو باشد باحجاب
🔸از #حجاب زن، گنه در احتجاب
🔹«زن گل آمد، نى امير كارزار»
🔹اینچنین فرمود اميرم، بوتراب
🔸زن عبادت گر كند در خانهاش
🔸میدهندش كاتبانْ افزون ثواب
🔹زن كند در كنج خانه گر دعا
🔹پيش حق باشد دعايش مستجاب
🔸زن اگر در جامعه محجوب شد
🔸پيش گيرد جامعه راه صَواب
🔹زن اگر شد باحيا و باحجاب
🔹ارزشش افزون شود از احتساب
🔸زن اگر عارف شود بر حقّ خويش
🔸از گناهان مینماید اجتناب
🔹زن اگر آلوده شد در اجتماع
🔹واى از آشفتگىّ و اضطراب!
🔸زن اگر همدم به #نامحرم شود
🔸هر زمان در زندگى بيند عذاب
🔹زن اگر پروا ندارد از محيط
🔹در خطر افتد حياتش، چون حباب
🔸زن اگر با مرد بيگانه نشست
🔸دين و ايمانش شود قطعاً خراب
🔹زن اگر با غير مَحرم شد رفيق
🔹دين خود را میکِشد در منجلاب
🔸زن اگر بر غير همسر دل ببست
🔸در دل او آتش افتد، چون كباب
🔹زن اگر بر همسرش دلبر شود
🔹هر زمانى میشود او كامياب
🔸زن زمانى خوب باشد كز #حيا
🔸پاک باشد در اياب و در ذَهاب
🔹زن بوَد محبوب شوهر، گر ز مِهر
🔹بر سخنهایش دهد نيكو جواب
🔸زن وَ شوهر، هر دو، گر نيكو شوند
🔸میشود فرزندشان عالیجَناب
🔹زن اگر مادر شود، زيبا بوَد
🔹زير پايش جنّت حق را بياب
🔸من، «بِنيسى»، بهر اصلاح زنان
🔸غير اشعارم نوشتم شش كتاب
📖 باغستان بنیسی (مجموعهاشعار چاپنشدهی ایشان).
#مادری، #همسرداری، #وظایف_زن
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پیام_معنوی
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعهنوشتاری با عنوان #خطاب_به_خودم:
🌿 اگر دلت شکست، نهتنها غمگین نباش، بلکه خوشحال باش؛ چون خداوند مهرْبان ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ پیش دلهای شکسته است.
#دلشکستگی
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🌷 #دخترم! حرف ناروا و ناسزا، بر زبانت نیاور.
📖 حرفهای طِلایی (پندنامهی ایشان به تنهادخترشان).
#زبان، #سخن_گفتن، #فحش
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پند_پیران_بر_پوران
مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🌷 #پسرم! با تا می توانی، #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر کن.
📖 پند پیران بر پوران (پندنامهی ایشان به فرزندشان: حاجآقا اسماعیل).
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #ابیات_زیبا (به گزینش حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی)
🌹آن که را هستى همیشه در طلب
🌹در تو پنهان است، از خود مىطلب
📝 از: #فیض_کاشانى.
#خودشناسی، #خودیابی
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پیام_معنوی
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعهنوشتاری با عنوان #خطاب_به_خودم:
🌿 هیچ کسی را آزار نده و ناراحت نکن تا شبیه عقرب نباشی و اگر کسی تو را آزرد، تو او را آزرده نکن تا مانند رتیل نباشی.
#آزاردادن، #تلافی
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🌷 #دخترم! صبور و شکیبا باش تا خوشبخت و کامروا باشی.
📖 حرفهای طِلایی (پندنامهی ایشان به تنهادخترشان).
#خوشبختی، #صبر
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نوشتار کوتاهی از حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی
▫️بسم الله الرّحمان الرّحیم
🔷 #ملاکهای_ایمانداشتن
1️⃣ محبّت حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله تعالی علیه).
▫️دوستداشتن آن حضرت، استثنایی است؛ زیرا نشانهی ایمان، آن است؛ نه حتّی دوستداشتن امام حسن و امام حسین (سلام الله تعالی علیهما)! (ر.ک: دانشنامهی امیرالمؤمنین علیه السّلام بر پایهی قرآن، حدیث و تاریخ، ج ۱۲، ص ۲۳۶ ـ ۲۴۰.)
2️⃣ خوف و رجای هماندازه (امیدِ مساویِ ترس داشتن).
▫️در نیمهای از دل مؤمن، امید به رحمت خداوند والا ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ است و در نیمهی دیگر، ترس از عذاب او.
▫️حضرت امام جعفر صادق ـ سلام الله تعالی علیه. ـ فرمودهاند: «پدرم میفرمود: ”هیچ بندهی مؤمنی نیست مگر این که در دلش دو نور است: نور ترس و نور امید که اگر هر یک از آنها را وزن کنی، بر دیگری افزونی نمییابد.“؛ کانَ اَبی یَقولُ: اِنَّهُ لَیسَ مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ اِلّا و فی قَلبِهِ نورانِ: نورُ خیفهٍ و نورُ رَجاءٍ، لَو وُزِنَ هذا لم یَزِد عَلی هذا، و لَو وُزِنَ هذا لم یَزِد عَلی هذا.» (الکافی، ج ۳، ص ۱۷۴، ح ۱/۱۵۹۹ و ص ۱۸۲، ح ۱۳/۱۶۱۱).
#ایمان، #خوف، #رجا
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 4:
🔸دو تا عمّه داشتم: خدیجه و سکینه. عمّهخدیجه قبل از این که من به دنیا بیایم، ازدواج کرده بود. شوهرش سیّد بزرگواری بود به نام میرحبیبآقا و زندگی نسبتاًخوبی داشتند؛ ولی عمّهسکینه هنوز در خانهی باباحسن بود تا این که آن روز پسر برادر باباحسن به خواستگاری عمّهسکینه آمد.
🔸صحنهی خواستگاری، خوب یادم نیست؛ ولی روزهای عروسی چرا. من آن وقت، چهار سال داشتم که عمّهسکینه تمام اسباببازیهایش را به من داد و گفت: «شیرخدا! این ها، همهاش، مال تو؛ من دیگر آنها را لازم ندارم.» اسباببازی که چه عرض کنم!: یک مقدار سفال شکستهی برّاق به رنگ سبز و لاجوردی، یک فنجان نعلبکی سفالی و یک کیف پارچهای که گویا خودش دوخته و درست کرده بود. خلاصه: هر چه داشت، همه را به من داد؛ گفت: «همهاش مال تو؛ اینها دیگر به درد من نمیخورَد.»
🔸آن روز خیلی خوشحال بودم؛ زیرا هم اسباببازی داشتم و هم عروسی عمّهسکینه بود. زنهای دهمان به خانهی ما جمع شده بودند و مقدّمات عروسی را فراهم میکردند.
🔸چند روزی گذشت. عمّهسکینه را لباس زیبایی پوشانیده، روی یک صندلی چوبی نشانیدند. بعد از این که همهی زنها و دخترهای دهمان، به دیدن او آمدند و هورا کشیده و «مبارک باد» گفته و او را به خانهی شوهرش، آقارجب، بردند؛ ولی ای کاش این ازدواج، سر نمیگرفت!؛ چون بعد از دو سال، سبب کشتهشدن دو نفر گردید و آخِرسر هم به طلاق انجامید. چون قضیّه، مربوط به زندگی من نیست، آن را نقل نمیکنم.
🖇 گذشته و ادامهی زندگینامه را با هشتک #زندگینامه دنبال کنید.
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 13 و 14.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای حاجآقا بِنیسی به پرسشها)
❓پرسش: آيا «اباصالح» يكى از کنیههاى حضرت مهدى ـ عليه السّلام. ـ است؟
🔍 پاسخ: بنده اين مطلب را در هيچ روايتى پيدا نكردم(1)، جز اين كه در نسخهاى از كتاب «الأمان من اخطار الأسفار و الأزمان»(2)، (گويا به نقل از حضرت امام محمّد باقر سلام الله تعالی علیه ) چنين آمده است: «شايسته است انسان سرگردانِ در راه و گرفتار به بلا... بگويد: يا فارِسَ الحِجازِ! اَدرِكنى اَدرِكنى. يا اَبا صالِحٍ الْمهْدِىُّ! اَدرِكنى اَدرِكنى. يا اَبَا الحَسَنِ! اَدرِكنى اَدرِكنى.»؛ آنگاه حضرت مهدی ـ علیه السّلام. ـ دستور میدهد كه تو از آن بلا رهايى يابى و به راه درست رهنمون گردى.(2)» شايد مقصود از «اباصالح المهدى» در اينجا، آن حضرت باشد.
1) عالم بزرگوار، مرحوم میرزا حسین طبرسی نوری ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در كتاب «النّجم الثّاقب يا مهدى موعود» (چاپ انتشارات علميّهی اسلاميّه، ص 31 و نيز ص 421 و 422)، به نقل از كتاب «ذخيرةالألباب»، «اباصالح» را از كنيههاى حضرت آورده و در اينباره توضيحاتى داده است؛ ولى دليل معتبرى براى آن بيان نكرده است.
2) نوشتهی سيّد علىّ بن موسى بن طاووس، چاپ نُخست، قم، مؤسَّسهی آلالبيت ـ عليهم السّلام. ـ لإحياء التّراث، صفر 1409، ص 122.
3) و ينبغى أن يقول هذه الكلمات المتحيّرُ فى الطّرقات و المبتلى ببلاء و لا قبل له به: «يا فارس... .»، فيأمر ـ عليه السّلام. ـ بخلاصک من ذلک البلاء، يهديک الى سواء السَّبيل.
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نکات_حدیثی (به گزینش و قلم حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی) دربارهی #کارمندی و #کارگری، بخش 1:
☀️ ۱. اجیر (= کارگر یا کارمند) کسى نشو؛ چون اجیرشدن، مانعِ روزى است؛ چراکه دسترنج اجیر از آنِ کارفرماى او است و اجیر، خوار است.
☀️ ۲. به جاى اجیرشدن، از خدا روزى بطلب و تجارت کن.
☀️ ۳. اگر کارى را در برابر مزدى پذیرفتى، به دیگرى واگذار نکن؛ مگر این که خودت نیز مقدارى از آن را انجام دهى.
☀️ ۴. کسى را اجیر نکن و با این کار، او را خوار نکن.
☀️ ۵. [اگر خواستی کسی را اجیر کنی،] شخصى را به کار بگیر که هم نیرومند باشد و هم امانتدار (درستکار).
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🌹یاد آن ایّام، خوش بادا که یاری داشتیم
🌹در هوای سرد پاییزی، بهاری داشتیم
اگر اهل ذوق هستید، خوشحال میشوم که در این دو کانال ما عضو شوید: @benisiha_ir و @h_p_ashoora.
دستکم به یک سرزدن میارزند؛ پس لطفاً سر بزنید و اگر خوشتان آمد، همیشه با ما بمانید.
2.png
26K
🔴 #معرفی_آثارِ 📚 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
📗 نام کتاب: آلالههاى بنیسى یا سرودهاى مذهبى به سبک جدید.
📁 موضوع کلیدی: مدایح و مراثى.
📂 موضوع تفصیلی: مجموعهای از اشعار ایشان دربارهی مدح و مرثیهی اهل بیت. سلام الله تعالی علیهم.
🖨 چاپ: قم، انتشارات علّامه بنیسى، ۱۳۷۵ ش.، جیبى، ۱۶۰ ص.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #شعر_معنوی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🔸بشنو از #دل، حرف دلْ زيبا بوَد
🔸دل، سخنگوى حق يكتا بوَد
🔹دل به تو گويد كه گنج حق بوَد
🔹دل به تو گويد كه حق، مطلق بوَد
🔸دل به تو گويد: «وِرا با من ببين!»
🔸دل به تو گويد: «بدى را زو مبين!»
🔹دل به تو گويد كه آرامِ حق است
🔹دل به تو گويد كه يزدان، مطلق است
🔸دل به تو گويد كجا باشد خدا
🔸دل به تو گويد كجا بينى وِرا
🔹دل به تو گويد كه بر حق، ملحقم
🔹دل به تو گويد كه مِرآت حقم
🔸دل به تو گويد: «محلّ شفقتم»
🔸دل به تو گويد: «مكان رحمتم»
🔹دل به تو گويد كه من هستم سليم
🔹دل به تو گويد: «خدا باشد كريم»
🔸دل به تو گويد كه حق، مشتاق چيست
🔸دل به تو گويد كه او از آنِ كيست
🔹دل به تو گويد كه نور از نور او است
🔹دل به تو گويد كه دل، منظور او است
🔸دل به تو گويد كه آرامش كجا است
🔸دل به تو گويد كجا كارَت بهجا است
🔹دل به تو گويد: «مكن تو غشّ و غَل!»
🔹دل به تو گويد: «بكن خالصْ عمل»
🔸دل به تو گويد: «بده بر من وِفاق!»
🔸دل به تو گويد: «ببَر از من #نفاق!»
🔹دل به تو گويد: «مرا سنگين مكن!»
🔹دل به تو گويد: «مرا رنگين مكن!»
🔸دل به تو گويد كه هان! پاكم بدار!
🔸دل به تو گويد: «چو خود، خاكم بدار!»
🔹دل به تو گويد: «مكن هرگز #گناه!»
🔹دل به تو گويد: «مكن خود را تباه!»
🔸دل به تو گويد كه خلوتخانه است
🔸دل به تو گويد: «مَحبّتخانه است»
🔹دل به تو گويد كه او دست خدا است
🔹دل به تو گويد ز حق، او كى جدا است؟
🔸دل به تو گويد «بِنيسى»!: «گوش دار
🔸لحظههاى لطف را اى هوشيار!
🔹حرف حق از هر كه باشد، گوش كن
🔹چون عسل، آن را دمادم نوش كن»
📖 باغستان بنیسی (مجموعهاشعار چاپنشدهی ایشان).
#اخلاص، #پاکی، #تواضع، #خدا
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پیام_معنوی
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعهنوشتاری با عنوان #خطاب_به_خودم:
🌿 در زمانهای آسایش و خوشی، به یاد زمانهای گرفتاری و ناخوشی هم باش تا دلبستهی آسایش و خوشی نشوی و برای سختی و ناخوشی، آماده گردی.
#دلبستگی، #فکر
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #داستان_جذاب
✅ #در_کفرستان،#کعبه_را_دیدم!
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشتهاند:
🔹ابراهیم خواص نقل کرده است: «به مکّه میرفتم. راهم از روم بود. شنیدم که دختر امپراتور روم دیوانه شده و پدرش او را در خانهای زندانی کرده است و پزشکان نتوانستهاند او را درمان کنند.
🔹دربارهی حالش پرسیدم. گفتند که آه سرد میکشد، گاهی میخندد، گاهی میگرید و همیشه به آسمان نگاه میکند. فهمیدم که بیماریاش بدنی نیست.
🔹به کاخ امپراتور رفتم و خود را پزشک معرّفی کردم. امپراتور پرسید: “برای درمان دخترم آمدهای؟” گفتم: آری. گفت: “به بالای کاخ نگاه کن و سرهای بریده را ببین. این، جزای پزشکانی است که نتوانند دخترم را درمان کنند!” گفتم: میبینم و ترسی ندارم! اجازهی ورود بدهید.
🔹او که شَهامتم را دید، اجازه داد. هنوز وارد اتاق دخترش نشده بودم که صدا آمد: “به مؤمنان بگو که چشمهای خود را ببندند.”! حالم دگرگون شد. دختر دوباره سخنش را تکرار کرد.
🔹پس از این که وارد شدم، به او گفتم: ای کنیز خدا! این چه حالی است که در تو میبینم؟ گفت: “در میان نعمتها با خدمتکاران و همراهانم نشسته بودم که ناگهان دردی به دلم وارد شد و غمی جانم را فراگرفت؛ آشفته و از خود، بیخود شدم. وقتی که از آن حال درآمدم، دیدم که در زنجیر هستم! به تقدیر الاهی راضی شدم و فهمیدم که خدا بدی دوستانش را نمیخواهد. حیران او شدم و پردههای تاریک کفر را از جلو چشم دل کنار زدم. هنگامی که کفر رفت، اسلام آمد و به دنبال تاریکی، نور را آشکارا دیدم و مسلمان شدم.”
🔹دلم به او سوخت که در خانهی کفر بماند؛ گفتم: میخواهی تو را از این جا نجات بدهم و پیش مسلمانها ببرم؟ گفت: “هنر، این است که در خانهی کفر، مسلمان باشی. مگر آنجا چه هست که اینجا نیست؟” گفتم: کعبه. پرسید: “آنجا را زیارت کردهای؟” گفتم: ۷۰ بار!
🔹گفت: “بالا را نگاه کن.” هنگامی که نگاه کردم، کعبه را دیدم! گفت: “ای پیر سیر و سلوک! کسی که با پا برود، کعبه را زیارت میکند و کسی که با دل برود، کعبه به زیارت او میرود!”
🔹گفتم: تو را به خدا چگونه به اسلام رسیدی و این مقام را به دست آوردی؟ گفت: “تقدیر خدا را پسندیدم و به آن راضی شدم.“
🔹گفتم: من چگونه از اینجا بروم تا در امان بمانم؟ گفت: “به کعبه رو کن؛ به مقصد میرسی!“ دیدم راهی آشکار شد که هیچ مانعی در آن نبود! از خانهی کفر درآمدم و به خانهی اسلام رسیدم.»
#تسلیم، #رضا، #کعبه_مقدّسه، #نگاه_به_نامحرم
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نکات_حدیثی (به گزینش و قلم حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی) دربارهی #کارمندی و #کارگری، بخش 2:
☀️ ۶. مزد اجیرت (= کارگر و کارمندت) را پیش از بهکارگرفتن او، برایش مشخّص کن؛ وگرنه، اگر مزدش را سه برابر هم بپردازى، باز گُمان مىکند که مزدش را کم دادهاى؛ امّا اگر مزدش را معیّن کنى و سپس آن را بپردازى، براى این که آن را کامل داده اى، سپاسگزار خواهد بود و اگر ذرّهاى بیشتر بدهى، مىفهمد که بیشتر دادهاى.
☀️ ۷. پیش از این که عرق اجیرت خشک شود، مزدش را بپرداز.
☀️ ۸. مزد اجیرت را کامل بده.
☀️ ۹. بدان که حضرت رسول اکرم ـ صلّى الله علیه و اله و سلّم. ـ فرموده است: «من اجیر شما هستم.» و مزد آن حضرت دوستداشتن آشکار اهل بیت ایشان ـ سلام اللّه تعالی علیهم. ـ است.
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 5:
🔸هفتسالم بود که مادرم مریض شد. در دهمان، بِنیس، شایع کردند که مادرم مرض سل گرفته است و خیلی خطرناک است؛ نباید کسی با او ملاقات کند؛ حتّی بچههایش را هم باید از او جدا کرد.
🔸آن روز من و برادرم را از مادرم جدا کردند و مادرم را مثل یک زندانی در یک اتاق کوچکِ پایین حیاطمان نگه داشتند و به ما گفتند: «نباید پیش او بروید؛ والّا، مریض میشوید و میمیرید.»
🔸اوّلین شبی که من و برادرم، یدالله، را از مادرمان جدا کردند؛ خالهسارا را آوردند تا پهلوی ما باشد و از ما مواظبت کند؛ ولی من به هیچ وجه راضی نبودم از مادرم جدا بخوابم. خالهسارا، با این که زن مهرْبانی بود، ولی مادر ما نبود؛ مادر ما زنی لاغراندام و مریضحال بود که در اتاق دیگر خوابانده بودند.
🔸شب شد. برادرم، یدالله، گریه میکرد و «مامانمامان» میگفت. مقداری خوراکی به او داده و سرش را گرم کرده و خواباندند. من هم چند بار گفتم: میخواهم مادرم را ببینم؛ ولی میگفتند: «نه؛ مادرت حالش خوب نیست؛ الان خوابیده است.»؛ ولی من میدانستم که مادرم بدون ما نمیخوابد؛ حتماً الان ناراحت است و گریه میکند. او در این مدّتِ هفت سال، یک شب هم مرا نخوابانده نمیخوابید؛ الان هم نخوابیده است.
🖇 گذشته و ادامهی زندگینامه را با هشتک #زندگینامه دنبال کنید.
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 14 و 15.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir