eitaa logo
به سوی ظهور
269 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
56 فایل
ان شاءالله بتوانیم در کنار هم گامی در جهت هموار شدن ظهور مولامون حضرت مهدی فاطمه عجل الله فرجه برداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
یا #سیدالشهدا #مجلس تو آبروی #فقرا را خریده است بی منت است چهل شب #نذری خوران تو 💙 🆔 @besooyezohur
❤️مناجات شبانه با حضرت دوست❤️ 🕊نيايشی زيبا از آقا امام سجاد (ع) 💖الهي🙏 دردهايي هست كه نمي توان گفت😔 و گفتني هايي هست كه هيچ قلبي محرم آن نيست💔 💖الهي🙏 اشك هايي هست كه با هيچ دوستي نمي توان ريخت😢 و زخم هايي هست كه هيچ مرحمي آنرا التيام نمي بخشد🌾 و تنهايي هايي هست كه هيچ جمعي آنرا پر نمي كند 💖الهي🙏 پرسش هايي هست كه جز تو كسي قادر به پاسخ دادنش نيست دردهايي هست كه جز تو كسي آنرا نمي گشايد💫 قصد هايي هست كه جز به توفيق تو ميسر نمي شود💫 💖الهي🙏 تلاش هايي هست كه جز به مدد تو ثمر نمي بخشد💫 تغييراتي هست كه جز به تقدير تو ممكن نيست💫 و دعاهايي هست كه جز به آمين تو اجابت نمي شود💫 💖الهي🙏 قدم هاي گمشده اي دارم كه تنها هدايتگرش تويي✨ و به آزمون هايي دچارم كه اگر دستم نگيري و مرا به آنها محك بزني، شرمنده خواهم شد.😰 💖الهي🙏 با اين همه باكي نيست زيرا من همچو تويي دارم❤️ تويي كه همانندي نداري رحمتت را هيچ مرزي نيست اي تو خالق دعا و مالك " آمين"... ✨ ☀️صحیفه سجادیه📗 🍀🌺🌹🍀🌺🌹🍀🌺🌹🍀🌺 🆔 @besooyezohur
YEKNET.IR -Shab08Moharram1397[09].mp3@Maddahionlin
زمان: حجم: 2.53M
🔳 احساسی 🌴الهی گل محمدی شوم چو اکبر 🌴شهادت مرا هم برساند به پیمبر 🎤میثم 🆔 @besooyezohur
🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨ رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت هر چه توان داشتم ز پیکر من رفت پشت و پناه یکی دو روزه ی من نه ! یک جبل الرحمه از برابر من رفت نیست کمر درد من به خاطر اکبر دردم از این است که برادر من رفت گفتم ابولفضل هست غصه ندارم عیب ندارد اگر که اکبر من رفت بسکه بلند است هلهله به گمانم کوفه خبر دار شد که لشگر من رفت زود زمین خوردن من علتش این است تیر به بال تو خورد و در پر من رفت چشم قشنگ تو سه شعبه ی مسموم وای چه ها بر تو ای برادر من رفت گفت مرا هم ببر به علقمه – گفتم : زودتر از رفتن تو مادر من رفت رفتی با رفتن تو دست حرامی تا بغل گوشواره ی دختر من رفت طفل رضیع مرا رباب کفن کرد فکر کنم دیده آب آور من رفت جان حسین – روی نیزه باش مراقب دیدی اگر سمت کوفه خواهر من رفت 💔😭 ▪️شعر از 🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴 🆔 @besooyezohur
هدایت شده از به سوی ظهور
4_5839220137281979096.mp3
زمان: حجم: 16.95M
⚫️مقتل خوانی میثم مطیعی - شب تاسوعا 🆔 @besooyezohur
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ خدا هر روز صبح زنگ بیدار باش را میزند خورشید می تابد و شهر ، خمیازه می کشد گل ها رو به سوی آسمان می کنند و شاداب می شوند. سلام عزیزان🙏 صبحتون بخیر🌤 🏴 فرارسیدن ی حسینی را خدمت شما بزرگواران تسلیت عرض میکنم 🏴 🆔 @besooyezohur
💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠 🍃🌼 خداوندا! گاهی یادم می‌رود چیزهائی که امروز دارم پاسخ دعاهای چند سال پیشم هست گاهی یادم می‌رود بنده هستم و صلاحم را تو بهتر میدانی گاهی هم شاید باید گوشه ای خلوت کنم و یک دل سیر گریه کنم و بگویم: "پروردگارا ببخش آن گناهی را که سبب حبس و برآورده نشدن دعایم میشود" مرا ببخش بخاطر تمام لحظاتی که بودی و حضورت را احساس نکردم و ناامید بودم. ببخش همه را صدا زدم و هر دری را زدم، جز نام تو و درگاه تو را ببخشم برای تمام لحظاتی که منتظرم بودی و من نبودم ببخشم برای تمام گله هایی که کردم و نفهمیدم که گاهی از سر حکمت نمی‌دهی و از سر رحمت دادی و تشکر نکردم. و در نهایت بر تو توکل می‌کنم، چه زیبا گفتی: "آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟" 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁~~ 🆔 @besooyezohur
⚪️کی شود 🕊حر شوم و ✋توبه ی مردانه کنم😔 🍃تعجیل در مولا پنج صلوات 🆔 @besooyezohur
✨باسم رب المهدی✨ ♨️ و واقعه ظهور کبری 🏴سه پرچم 🔰ادامه بحث قبل 📖روايات نقل شده از بزرگان دين حاكى از آن است كه : 🌪يك مجموعه درگيرى ‏هاى بين‏ المللى در جاهاى مختلف جهان اسلام درمى ‏گيرد. علاوه بر اين، انقلاب‏ ها و كودتاها و شورش‏ هايى در ضمن جريان‏هاى سياسى داخلى هم روى مى ‏دهد. 💥اين درگيرى ‏ها و كشمكش‏ ها به طور خلاصه عبارتند از: 1⃣جنبشى مسلحانه از جانب خراسان و از آن به عنوان (پرچم‏هاى سياه از سمت خراسان) تعبير شده است. 2⃣جنبش اصلاح‏ طلبانه و انقلابى از طرف يمن به رهبرى يمانى كه از يمن مى ‏آيد (خروج يمانى ) 3⃣حركتى انقلابى در مصر از جانب مردى مغربى كه بر مصر تسلط مى ‏يابد و سرزمين شام به آن مى ‏پيوندد (ظهور مغربى در مصر و به تملك درآوردن شامات) 4⃣گرايش و تمايل ترك‏ها براى استيلا بر كشورهاى عربى منطقه (فرود آمدن ترك‏ها (در جزيره) 5⃣طمع‏ ورزى ‏هاى غربى ‏ها در منطقه و به اشغال درآوردن سرزمين شام و به ويژه فلسسطين «فرود آمدن رومى ‏ها در رمله) ✍ادامه دارد..... ◾️▫️◾️▫️◾️▫️◾️▫️◾️▫️◾️ 🆔 @besooyezohur
❣✨چه مانند #عباس از آغاز همراه امام باشی، چه مانند وهب از میانه ی راه و یا مانند حُر در آخرین لحظات... امام با آغوش باز تو را می پذیرد. 🌹مهم #تا_آخرین_نفس پای امام ماندن است.👌 . 📣امام منتَظر منتظِر است که ما برگردیم😭😭😭 #آجرک_الله_یا_بقیه_الله #العجل_یامولای_یاصاحب_الزمان 🆔 @besooyezohur
🏴 این‌جا؛ مرکز دنیا 💕 * روایت‌های * 👶 دست کوچکش را کشید روی صورتم. «مامان گریه کنی ناراحت می‌شما». چوب‌شور را نشانش دادم. گفتم:«دخترم بیا خوراکی بخور» این‌كار حواسش را از گریه‌ی من پرت نمی‌کرد. برای او گریه‌ی روضه با گریه‌ِ برای بستنی فرق نداشت. عمر دو سال‌و‌نیمه‌اش اجازه نمی‌داد این موقعیت را، این حالم را درک کند. 📅 تمام روزهای بارداری برای آینده‌اش برنامه ریختم. برای تک‌تک روزهای زندگی‌اش نقشه داشتم. برای تغذیه، بازی، لالایی و قصه، حرف زدن و ارتباط گرفتن. هدفم آسان بود و سخت. می‌خواستم یک آدم خوب تربیت کنم. اگر بنده‌ی خوب خدا می‌شد هرجا که می‌رفت مفید بود. همین کافی بود اما حضور من کافی نبود. باید بین آدم‌های خوب هم می‌رفتیم. مسجد و جلسات قرآن به ذهنم رسید. ایام شادی و عزای مذهبی را از تقویم درآوردم. گفتم وقتی شش‌ماهه است می‌رویم مجلس روضه با اشک شیرش می‌دهم. وقتی هشت‌ماهه بشود در مجلس جشن و مولودی هستیم. شادی را هم می‌بیند. مسجد هم می‌رویم. 🙇‍♀️ وقتی این‌ها را می‌چیدم نمی‌دانستم بچه‌ی بی‌قراری خواهم داشت که صبح تا شب بغل می‌خواهد و شب تا صبح شیر می‌خورد و در حسرت خواب خواهم ماند. چه می‌دانستم عدل وقتی می‌خواهم از خانه خارج شوم دستشویی می‌کند و بعدش باید یک ربع صبر کنم و بعد پوشکش کنم. بعد از پوشک گرسنه‌اش می‌شود و وقتی سیرش می‌کنم باید آروغش را بگیرم. فکر نمی‌کردم که بین این‌همه عجله، وقتی دارم توی بغلم آروغش را می‌گیرم او آرام بخوابد و هیچ اهمیت ندهد که می‌خواستم مسجد برویم. این را هم نمی‌دانستم که وقتی می‌گذارمش توی رختخواب و آرام توی خواب می‌خندد، همه‌ی الویت‌هایم یک‌باره تغییر می‌کنند و مهم‌ترین چیز می‌شود آرامش او. 💢 برنامه‌ام آن‌طور که چیده بودم پیش نرفت. در شلوغی بی‌تاب می‌شد. خانه‌ی ما حسینیه‌مان شد. مجالس را از تلویزیون می‌دیدیم. به آرامش فرزندم می‌ارزید. ❇️ بزرگتر شد و آمده بودیم به یکی از مجالس بزرگ روضه‌ برویم. موقع سخنرانی با وسایل نقاشی‌اش مشغول بود اما روضه شروع شد. به سنی رسیده بود که گریه‌ی بقیه را متوجه شود. دست‌های کوچکش روی صورتم بود و می‌گفت گریه نکنم. قبل این‌که چراغ‌ها را خاموش کنند بلند شدیم. رفتیم بیرون، در پیاده‌رو جایی نزدیک خیابان زیرانداز پهن کردم و نشستیم. 📣صدای روضه‌خوان ضعیف‌ شد. سرم را به دیوار تکیه دادم و سعی کردم صدارا بشنوم. نگاهم به دخترم افتاد. پیاده‌رو روشن بود. دخترم خوشحال دراز کشیده بودو نقاشی می‌کشید. قلبم آرام شد. این‌جایی که نشسته بودیم مرکز دنیا بود. 🌱 💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠 🆔 @besooyezohur