هدایت شده از KHAMENEI.IR
✌ رهبر انقلاب: مذاکره با آمریکا هوشمندانه، عاقلانه و شرافتمندانه نیست و هیچ تأثیری در رفع مشکلات کشور ندارد؛ دلیل؟ تجربه! / ما در دهه ۹۰ حدود دو سال با آمریکا و چندکشور مذاکره کردیم، معاهدهای تشکیل شد، اما آمریکاییها به همان معاهده عمل نکردند و هم شخصی که سر کار است آن را پاره کرد و عمل نکرد
🔹️رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش:
✏️اولاً مذاکره با آمریکا هیچ تاثیری در رفع مشکلات کشور ندارد. این را باید ما درست بفهمیم؛ اینجور به ما وانمود نکنند که اگر نشستیم پشت میز مذاکره با آن دولت، فلان مشکل یا فلان مشکل حل میشود. نخیر؛ از مذاکره با آمریکا هیچ مشکلی حل نمیشود.
دلیل؟ تجربه!
✏️ما در دهه ۹۰ نشستیم با آمریکا مذاکره کردیم حدود دو سال یک معاهدهای هم تشکیل شد. البته آمریکا تنها نبود، چند تا کشور دیگر هم بودند، لکن محور آمریکا بود، عمدتاً آمریکا بود. دولت ما نشست مذاکره کرد -دولت آن روز – رفتند، آمدند، نشستند، برخاستند، مذاکره کردند، گفتگو کردند، خندیدند، دست دادند، رفاقت کردند، همه کار کردند، یک معاهدهای تشکیل شد. در این معاهده طرف ایرانی خیلی هم سخاوت به خرج داد، خیلی امتیاز داد به طرف مقابل. اما همان معاهده را آمریکاییها عمل نکردند. همین شخصی که الان سر کار است، معاهده را پاره کرد. گفت پاره میکند و کرد؛ عمل نکردند. قبل از این که او بیاید هم همانهایی که این معاهده با آنها انجام گرفته بود، به معاهده عمل نکردند. معاهده برای این بود که تحریمهای آمریکا برداشته بشود، برداشته نشد تحریمهای آمریکا؛ تحریمهای آمریکا برداشته نشد! در مورد سازمان ملل هم یک استخوانی لای زخم گذاشتند که مثل تهدیدی همیشه بالا سر ایران وجود داشته باشد. این معاهده محصول مذاکرهای بود که دو سال - بیشتر یا کمتر - طول کشید.
✏️خب این تجربه است دیگر؛ از این تجربه استفاده کنیم. امتیاز دادیم، مذاکره کردیم، امتیاز دادیم، کوتاه آمدیم، اما نتیجهای که مقصودمان بود به دست نیاوردیم. همین معاهده را هم با همه این نقصهایی که داشت طرف مقابل خراب کرد، نقض کرد، پاره کرد.
✏️با یک چنین دولتی مذاکره نباید کرد، مذاکره کردن عاقلانه نیست، هوشمندانه نیست، شرافتمندانه نیست. ۱۴۰۳/۱۱/۱۹
🖼 #بسته_خبری
💻 Farsi.khamenei.ir
پشت میزم نشسته بودم و میخواستم مطلب جدیدی بنویسم، جز چند داستان از زندگی حضرت علیاکبر چیزی به ذهنم نرسید که یک دفعه محمدمهدی وارد اتاقم شد.
از اینکه به جای بازی مشغول نوشتن بودم؛ حوصلهاش سر رفته بود. شالگردن مشکیام را از روی جا رختی برداشت و پهن کرد، کف اتاق.
سرش را گذاشت پایین شالگردن و بعد غلت زد و غلت زد و شال گردن با هر غلت یک دور، دور سرش پیچیده شد.
بیخیال نوشتن متن شدم و پیش خودم خندیدم که اگر همهی حاجآقاها برای عمامه پیچیدن مثل محمدمهدی روی زمین غلت میخوردند، چقدر ماجرا خندهدار میشد.
شالگردن که به آخر رسید، بلند شد. با خوشحالی دوید طرفم که خالهجون، عکس بگیر، رهبر شدم.
بعد دستهایش را شبیه رهبر بالا گرفت و تکان داد. هیچوقت فکر نمیکردم، روزی با خواهرزادهی هشت سالهام، رهبربازی کنیم.
چشمم خورد به قابعکس روی دیوار اتاقم که اتفاقا عکس رهبر بود با یک دست بالا گرفته به نشانهی محبت و سلام. شاید محمدمهدی میخواست خودش را شبیه همین عکس کند.
به محمد گفتم برو زیر همین عکس رهبر. محمد مهدی زیر قاب ایستاد و عکس گرفتم.
شال گردن سنگین بود از دور سرش سُرخورد و باز شد. محمد چندبار دیگر رهبربازی کرد و بعد شال گردن را کف اتاق ول کرد و رفت.
محمدمهدی را صدا زدم، شمشیر پلاستیکی توی دستش بود. گفتم: شمشیر گرفتی ما رو نکشی؟!
شمشیر را شبیه جومونگ توی هوا تکان داد و گفت: این برا کشتن دشمنهاست.
گفتم: محمد چرا دوست داشتی رهبربشی؟!
خندید و چشمهای درشتاش روی قاب عکس ایستاد: خوشگله! دوستش دارم.
لپ محمدمهدی را کشیدم و برگشتم سمت میزکارم و نوشتم: وقتی حسینفهمیده، سیزده ساله رهبر ماست، چرا محمدمهدی، هشتسالهی ما رهبر نباشد؟.
محمدمهدی نوشتهها را خواند و گفت: مشق مینویسی؟! اسم من رو هم نوشتی؟!
گفتم: آره عشقم، منم دارم مشق مینویسم یاد بگیرم با مشقهام شمشیر درست کنم که با اون شمشیر بتونم مثل تو رهبر بشم و پدر دشمنها رو در بیارم.
محمدمهدی کمی ایستاد و نگاهم کرد و نفهمیدم کی از اتاق بیرون رفت. دوباره نوشتم: استاد سنگری در کتاب آینهداران آفتاب دربارهی حضرت علیاکبر از قول یک شاعر عرب آورده بود که: امامحسین وقتی علیاکبر به نوجوانی رسید، بالای تپهای مشرف به شهر مدینه، کلبهای برای علیاکبر ساخت. علیاکبر هر غروب بیرون کلبه آتش درست میکرد و گرسنهها و در راه ماندهها با دیدن آتش به سمت کلبه میآمدند.
علیاکبر گوشت را خوب میپخت و لقمهای با دست خودش در هنگام ورود مهمانها در دهانشان میگذاشت. بعد هم مهمان را میبرد سر سفره و با گوشتی که به بهترین شکل پخته بود، پذیرایی میکرد.
از در باز اتاق به شمشیربازی محمدمهدی نگاه کردم و دوباره نوشتم: انگار امامحسین میخواست علیاکبر از بچگی شبیه پیامبر مهربان و کریم و سخاوتمند بودن را بچشد.
تا شبیهترین در چهره، خلق و منطق به آسمانیترین پیامبر باشد.
محمدمهدی چادرم را هم انداخته بود مثل عبا روی دوشش و میخندید که حالا واقعا رهبر شدم.
گفتم: پس شمشیرت کو؟!
گفت: شمشیر برا سربازهاست!
و من نوشتم؛ شاید بهترین روش تربیت فرزند، همین شبیه کردن فکر و اخلاق کودک به رهبران آسمانی باشد، این محکمترین جوشنیست که ما زنها میتوانیم به تن و فکر عزیزانمان برای دفاع از انقلاب اسلامی بدوزیم. آنوقت در هرجایی که لازم باشد محمدمهدیها مثل علیاکبر امامحسین جوشن را تن میکنند و میایستند جلوی دشمنان انقلاب اسلامی. مگر این همه شهید، مصداق همین نوع تربیت نیست؟!.
#روایت
#ولادت_حضرت_علیاکبر
#بهمن_پیروز
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
بغض قلم
پشت میزم نشسته بودم و میخواستم مطلب جدیدی بنویسم، جز چند داستان از زندگی حضرت علیاکبر چیزی به ذهنم
ممنونم که خوندی عشقم ❤️
دختر ۱۰ سالهی کانال
من که با پیامش ذوق مرگ شدم...
اصلا فکر نمیکردم بخونه 😍
هدایت شده از کانون دخترانِ بهشتِ امام رضا(ع)🌱
11.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میخواهم وقف تو باشم همه عمر
امام زمانم...💙
🔅دیدار رفیقای امام رضایی🔅
✨از شاهدشهر تا خزانه✨
💠 گزارش تصویری 💠
اردو علمی ۱+۳۱۲
🔅امنا حضرت رقیه(س)
📍جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳
📌تهران
#گزارشتصویری
🌸 @Norolhoda_ir 🌸
🌸 @dokhtaranebehesht 🌸
بغض قلم
میخواهم وقف تو باشم همه عمر امام زمانم...💙 🔅دیدار رفیقای امام رضایی🔅 ✨از شاهدشهر تا خزانه✨ 💠 گز
هنوز حاجی نشده میخواستیم سر جوانی درست نمازخواندن را یاد بگیریم. قبل ماه مبارک رمضان برای بچههای خزانهی تهران و شاهدشهر شهریار کلاس صحیحخوانی نماز گذاشتیم که از همین جوانی قرائت نمازمان درست و حسابی جلو برود.
بچهها مُهر دخیل هم تدارک دیده بودند که بعد کلاس، هدیه بدهیم.
استاد کلاس از بچههای قدیمی مجموعه است که مشغول نوشتن رسالهی دکتری قرآن و حدیث است.
علاوه بر این، سالهاست به زبان انگلیسی، عربی و عبری هم مسلط شده و از رفقای قدیمی و مهربان خودم هم هست.
همیشه از این همه پشتکارش غبطه میخورم که ما همسن و سال هستیم او کجاست و من کجا؟!
صبح که از خانه زدم بیرون از برف نشسته روی ماشینها هم ذوق زده شدم و هم شاکر نه به دلیل برف باریدن. از یک ماه قبل که برنامهی اردو را بستیم، مسئول اردو، پیگیر اردوگاهی در تهران بود.
چندبار رفت و آمد و پول درخواستی اردوگاهها به جیب مجموعهی خودجوش ما که جز از درگاه الهی درآمدی ندارد، نمیخورد، دست آخر با ترس و لرز حسینیه هماهنگ کردیم. آن هم کمی از پول یک جلسهی ختم را گرفت و رضایت داد چون حسینیه محلی برای برگزاری ختم است نه انسانسازی.
صبح که برف را دیدم خدا را شکر کردم که توی این سرما بچهها را نبردیم اردوگاه.
صبح رفتم سراغ استاد کلاس صحیحخوانی و باهم راهی تهران شدیم. چند روزی ست که نای حرف زدن هم ندارم چون مریضی بدی گرفتارم کرده و بچهها میگویند به خاطر نمیری دختر چشم خوردی. ولی بیشتر حرص خوردم این چند وقت تا چشم. وگرنه کدام بیکاری من را چشم میزند. خلاصه که بد مریضم این روزها و برای کلاس دوم، سه تا استاد سطح لالیگا هماهنگ کردیم و نشد. و دست آخر چون هیچکس نبود؛ بچهها گفتند به جهنم خودت بیا موضوع کتابخوانی و مطهریشناسی را مطرح کن. پس این همه کتاب میخوانی برای چی؟!
رفیق جان خیلی باکلاس مخارج حروف را یادمان داد و از اهمیت نماز اول وقت و حرف آیتالله قاضی گفت که اگر اهل نماز اول وقت باشیم، لیموشیرین نمازمان تلخ نمیشود و به عاقبت بخیری و آنجا که باید برسیم میرسیم. حتی شوهر و کار خوب که بچهها این یک تیکه را در آرزوی اسب سفید، دقیق دقیق گوش دادند.
ح را باید از ته حلق ادا کنیم و بچهها هی بعد استاد ح را از حلق بیرون میریختند و ضاد را که سخت و بد بدن بود به زبان جاری میکردند.
بعد کلاس و نماز ظهر که داغ داغ بعد به روز رسانی با تنظیمات صحیحخوانی ادا کردیم، دوتا تیم شدیم و زو بازی کردیم.
مادرم میگفت دوتا کلاس از صبح تا غروب طول میکشد؟ برای مامان توضیح دادم برای بچههای نوجوان اردو یعنی نشاط، بازی و خنده و کمی هم کلاس.
اصرار مربی دلسوز اردو بود که بعد ناهار همه خوابشان میگیرد و من هم استاد کلاس دوم بودم که حال حرف زدن نداشتم، به پیشبینی کادر اردو همه حتما چرت میزدند.
توی آشپزخانه که از سقفش آب میچکید نشستیم و تصمیم گرفتیم؛ به قول بچهها انگار زیر باران جلسه گرفته بودیم. همین قدر رمانتیک که نم سقف را باران میدیدیم.
مربی جان پیشنهاد نسکافه داد و هر پنج دقیقه پیشنهادش را پیگیری میکرد که نسکافه چی شد؟. هی پیگیر آبجوش و نسکافه بود و همین سوژه کادر اردو شده بود برای خنده.
اردوهای ماه همیشه ۸ اش گره ۹ است، حساب و کتاب کردیم و یکی را فرستادیم نسکافه بخرد.
بعد ناهار، نسکافه دادیم و مولودی خواندیم و کف زدیم که خواب بچهها بپرد ولی من خودم حال نداشتم و خوابم میآمد. یکی باید من را بیدار میکرد کارم با سرم نسکافه هم راه نمی افتاد.
دور تا دور حسینیه پر بود از پرچم امام حسین، وسط مولودی خواندن بچهها، شبیه نم سقف آشپزخانه، نم اشکی چکید روی چشمم و گفتم: امام حسین من حال حرف زدن ندارم اصلا مریضی برایم نا نگذاشته، با معرفت خودت یک کاری کن.
کلاس شروع شد و اول از همه گفتم: بچهها با این گوشی و عصر هوش مصنوعی بیاید همه باهم بیخیال کتاب بشویم و اصلا از این به بعد کتاب نخوانیم!
یک دفعه چرت بچهها ترکید که چی میگی کتاب نخوانیم؟! خودشان یکی یکی شروع کردن از آرامشی که از کتاب گرفتند تا تمرکزی که به دست آوردند و تجربههای دیگرشان گفتند. همهی آنچیزی که من اگر میگفتم شاید سخت قبول میکردند.
گاهی مریضی هم نعمت است و خوب است گاهی جای حرف زدن اجازه بدهیم بچههای نوجوان بهتر از ما حرف بزنند و گوش کنیم.
امروز از جور نشدن اردوگاه تا مریض شدن خودم برایم درس بود که توی کار فرهنگی ما هیچ کارهایم و همه دستِ صاحبکار ماجراست و ما هیچ هیچ هیچ خیلی خودمان را جدی گرفتیم.
به قول مولانا:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
#خاطرات_فعال_فرهنگی
https://eitaa.com/dokhtaranebehesht
https://eitaa.com/Norolhoda_ir
تصاویر اردو را از کانال خود بچهها ببینید
بغض قلم
هنوز حاجی نشده میخواستیم سر جوانی درست نمازخواندن را یاد بگیریم. قبل ماه مبارک رمضان برای بچههای خ
همین دوتا هشتک رو دنبال کنید
یه دنیا حرف برا گفتن داره
مخصوصا
#خاطرات_فعال_فرهنگی
بغض قلم
✌ رهبر انقلاب: مذاکره با آمریکا هوشمندانه، عاقلانه و شرافتمندانه نیست و هیچ تأثیری در رفع مشکلات کشو
صحبتهای امروز آقا صریح و شفاف و کاملا منطقی بود و بیسابقهترین در موضوع مذاکره با آمریکا ولی یه عده شدن مثل بعضیها😔
دستور صریح:
"شنبهها، ماهیگیری حرام و ممنوع است"
بنیاسرائیل:
خوانش دوم؛ شنبه ماهیها رو میآوریم تو برکهی خودمون، یکشنبه ماهی میگیریم!
#اصحاب_سبت
#پررویی_نجومی
05.Maeda_.047.mp3
2.4M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۴۷ | وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ ۚ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
و اهل انجيل، به آنچه خداوند در آن كتاب نازل كرده حكم كنند و كسانى كه به آنچه خداوند نازل كرده، حكم نكنند. پس آنان همان فاسقانند.
🎤 آیتالله قرائتی
👇تفسیر قرآن: ۸min
#مائده_۴۷
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
امسال خودم برا خودم هدیه تولد خریدم. چون روز تولدم نشر کاظمی تخفیف تولد بهم داده بود. منم از خیلی وقت پیش چشمم دنبال کتاب امیربیان بود. امیربیان همون کتاب قرآن ولی هر آیه و سورهای که امیرالمؤمنین دربارهاش حدیثی یا داستانی بیان کردند، کنار آیه و سوره اون داستان و حدیث هم اومده.
انگار امیرالمؤمنین برات تفسیرقرآن میگه 😍
چون تولدم همزمان با دههی فجر و ایام مبارک ماه شعبان بود این پرچم و استیکر هم هدیهی ناشر خوشذوق کتابه.
#نشر_شهید_کاظمی
#امیربیان
👇کانال شهید کاظمی
https://eitaa.com/nashreshahidkazemi