چشمم به عقربههای ساعت بود و دستم به خورشت ماکارونی. ساعت ۱۲ امامزاده طاهر کرج، حلقهی مربیان فرهنگی قرار بود برگزار بشه. حلقه جایی که گرد دور هم جمع میشیم تا دربارهی کتاب و صوت مقرری که این ماه باید بخونیم یا بشنویم، مباحثه کنیم.
مباحثه باعث عمقبخشی بیشتر مطالب میشه مثلا یه جا رو من نفهمیدم یکی توضیح میده یا برعکس.
ماکارونی رو دم کردم و مهمانها رو گذاشتم به امید خدا و زدم بیرون.
همیشه از بزرگترها شنیدم؛ برای یه فعال فرهنگی، حلقه از نان شب و ماکارونی نخورده واجبتر. پس جمعه و مهمان و... هم نباید مانع بشه.
وقتی خودت فولشارژ نباشی چهطور میخوای به دخترهای نوجوان دور و اطرافت نور بدی، مربی تاریک!
وسط همهی درگیریهای شخصی و نویسندگی، این ماه یه تکلیف پر و پیمان داشتیم که برای منِ تنبل زیاد بود:
_ گوش دادن ۷ جلسه تفسیر سورهی نبا استاد جوادیآملی
_ گوش دادن ۳۰ فصل کتاب خار و میخک شهید سنوار
_ خوندن یا گوشدادن سخنرانیهای ماه جاری آقا
قشنگی ماجرا این بود که تو این یکماه هر چند روز یکبار آقا سخنرانی داشتند و هی با ایموجی خنده بعد هر سخنرانی میگفتم قربون آقا برم، امروزم صحبت داشتند. 😂
یکی از بچهها میگفت: ما هنوز گوش ندادیم، آقا کی وقت میکنه انقدر سخنرانی آماده کنه؟!
ولی اینجا مربی کار بلد و مسئول حلقه، وقتی خودش هی میاد تو گروه و با ذوق از تیکههای کتاب خار و میخک قرار میده یا از تفسیر آقای جوادی و مطالب آقا، متوجه میشی، مربی نگفت بچهها برید، خودش اول از همه رفته و گفته بچهها بیاید.
مسئول حلقهی ما، مامانسمیه است. انقدر با ذوق از گوش کردههاشون تعریف میکنند، آدم سر ذوق میاد بره گوش کنه، مثلا یه بار گفتند؛ وای بچهها صوت فصل ۱۴ خار و میخک معرکه است، همه بدو بدو گوش دادیم تا زودتر برسیم فصل ۱۴. مطمئنم شما هم کنجکاو شدید برید فصل ۱۴ رو گوش کنید.
بعد از حلقه، داشتم از گشنگی تلف میشدم، دلم ماکارونی خودمپز رو میخواست که متاسفانه در دسترس نبود. حتی هیچکس تو قبرستان برا اموات چیزی پخش نمیکرد یا حداقل به من نداد چون میدونست مردهپرست نیستم.(رک نمیری دختر)
با این گشنگی باید کلی از حاجخانمهای امامزاده هم حلالیت میگرفتم که چرا توی امامزاده حلقهی تفسیر قرآن داشتیم. چون حاجخانمها امامزاده رو فقط جای بوس دادن ضریح و دو رکعت نماز زیارت و خوشبختی جوانها میدونند نه حلقه و مباحثه و شلوغی...بگذریم.
بعد حلقه، جلسهای داشتیم که دربارهی تعمیق کارهای مجموعهی فرهنگیمون بود. چون عمق کار خیلی زیاد بود، جلسه رو توی زیرزمین آمفیتئاتر برگزار کرده بودند و پذیرایی آب هویج بود که قشنگ چشمهامون عمیق مسائل رو ببینه.
توی جلسه از روح مقاومت حرف به میان آمد. روح مقاومت یعنی یکسال اندازهی شهدای غزه، نوزاد جدید متولد بشه نه اینکه زنان فلسطینی بگن ولش کن فعلا که جنگه کی بچه میاره؟! (رک به دوران کرونا و زاد و ولد در ایران)
روح مقاومت یعنی مادر کتاب خار و میخک. مادری که وسط جنگهای بیپایان دونه دونه بچههاش رو بادست خالی فرستاد مدرسه و دانشگاه. چون قوی شدن فلسطین رو در این میدید. (رک به چپچشمشدگان بعد امتحانات)
روح مقاومت یعنی مکالمهی روزانهی مردم غزه با قرآن تا جایی که اکثر مردم فلسطین قاری و حافظ قرآن هستند.
اینجا بود که یه صلوات برا سلامتی مامان سمیه فرستادم، که تفسیرقرآن رو کنار کتاب خار و میخک گذاشت و مثل یه داروی واجب به خورد ما اطفال گریزپا داد.
دلیل زنده بودن فلسطین همین نکتهی آقای جوادیآملی که میگفتند: مگه تابش ماه و خورشید تکراری میشه که قرآن مطالبش تکراری بشه و وقتی امتی با قرآن باشه پس مرگ نداره چون قرآن مرگ نداره.
قرآن حبلالمتینی که استاد جوادی میگفتند: نزولش شبیه بارون نیست که یکبار به زمین بیاد و تمام بلکه هر لحظه مثل یک طناب از آسمان در حال نزول به زمین، مجموعههای فرهنگی و زندگیمون اگه میخوایم زنده بمونه و نو به نو بجوشه و از دل زمین همه رو سیراب کنه، باید خودش رو وصل کنه به حبلالمتین.
آخرشم گشنه رسیدم خونه و دیدم از ماکارونی و مهمانها خبری نیست ولی روحم فولشارژ فول شارژ شده، الحمدالله 😍
#خاطرات_فعال_فرهنگی
#سلامتی_مامان_سمیه_صلوات