eitaa logo
بغض قلم
637 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
311 ویدیو
35 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
ظهر پشت پنجره بود. آب از ابر سفید صورتت می چکید . از رحل نور می بارید . قرآن ورق ورق شده را با احتیاط باز می کردی . با اشاره کاغذی به آیات اشاره می کردی. با چشم می خواندی و آرام آرام صورتت مثل مهتاب می درخشید. حساب و کتاب کلمه به کلمه اش را داشتی و کنج کاغذی خط کشیده شده می نوشتی .نام موسی را شمرده بودی در هر سوره چندبار خدا صدایت زده . سه شنبه ها عطر جمکران می دادی و پنج شنبه ها عطر کمیل از لب هایت بیرون می ریخت. عیدها لای قرآن منتظر دست های تو بود و دل های ما منتظر عیدی . وقتی حقوق می گرفتی دلت شاد بود و بساط خوراکی ما جور وا جور ، جور می شد. مهربان بودی و خوش خنده . خوش حرف و مهمان نواز . دلم برای دست هایت ، صدایت ، آغوشت ، نگاهت ، تنگ شده بابا ..... 🆔 @bibliophil
هدایت شده از بهشت ثامن الائمه
_ صبحانه نخوردی بی جان میشی . _ من که پس شبی ( سحری) خوردم . _ دیروزم همی گپَ زدی ( حرف زدی) ، تو هنوز طلفکی ( کوچکی) . حالا پی چی می‌گردی ؟ _ تاریخ داریم ، کتابمو ندیدی . _ اونجاست دَ اتاق سفیده ، روی میز . _ آها پیدا کَدُم . _ حالا بیا یه چی بخور ، می‌خوای مکتب ( مدرسه) بری جانت ناخوش نشه ( حالت بد نشه) . _ روزه‌ام ، پس شبی ( سحری) خوردم . _ بزار بزرگ بشی می گیری . _ از کجا معلوم بزرگی دیدم ، دادا علی ( داداش ) مگه بزرگ شد. _ سر صبح ناخوش حرف نزن آمنه ! دلم رو درد نده . خدا لعنت شون کنه. راه ت سفید ( سفرت بخیر). صدقه تو شونُم (دوستت دارم) . تو قرار سال ها بود و باش کنی ( زندگی کنی) خانم داکتر ( دکتر) بشی، صبح به صبح بری شفاخانه ( بیمارستان ) ناخوش ( بیمار ) درمان کنی . آرزوها برات دارم طلفک . سیل کو ( نگاه کن) آمنه ! الان برو مکتب ( مدرسه ) ، بعد برات چاشت ( خوراکی ) میارم . مواظب خودت باشی ! ..... _ این قال و مقال ( سر و صدا ) چیه ؟ دم مکتب چرا عاجل ( اورژانس ) صف کشیده. _ بی بی آمنه ! جلوتر نمیشه رفت. میگن مکتب ( مدرسه ) ، انفلاق ( انفجار ) ، شده . _ چی میگی! آمنه من می خواست داکتر بشه . چاشت ( خوراکی ) آوردم براش جان بگیره . سیل کو( نگاه کن ) کتاب تاریخ آمنه میان کوچه چه می کنه ؟ ؟ با تشکر از مترجم عزیز @tayebe.bazpoor تقدیم به شهیده آمنه بنت غلام علی که صبح و شب درس می خواند تا دکتر شود. @beheshtesamen
هدایت شده از بهشت ثامن الائمه
شهیدی که صبح و شب درس می خواند تا دکتر شود. @beheshtesamen
برعکس دست های پنبه ای مامان، دست بابا کویر کویر بود. گاهی وقتا تا دست به کاسه آب و صابون می زد ، آب مثل قیر سیاه می شد. تو عالم بچگی با خودم می گفتم ( بابا امروز چقدر گل بازی کرده، چرا مامان دعواش نمی کنه ؟ ). بهار که پشت پنجره قائم موشک بازی می کرد. خرج و مخارج عید ، لباس نو و...دستش رو تنگ تر می کرد اما میوه نوبر و خوراکی یادش نمی رفت . مثل بوی دفترهای نو شهریور و مدادرنگی های تمساح خوشگل که یادش نمی رفت . به نوشابه می گفت نوش آفرین . یه جعبه پر شیشه های نوشابه گوشه حیاط مون مهمون بود. چند ریالی که از حقوقش اضافه می موند خرج نوش آفرین هایی می شد که اوج هنرنمایی ما تو بستنی درست کردن باهاش بود. نمی دونم چرا از اول بستنی نمی خریدیم ؟!! از بچگی دنبال با یه تیر دو نشونه زدن بودیم . بابا شاید دست ش نرم نبود اما دلش نرم نرم بود مثل صابونی که می کشید به دست های سیاهش. بابا فقط بابای قاتل بابک نیست. بابا یعنی بابای من. بابا یعنی مرد خونه ما . فقط عرق پیشونی بابام ، بسه برا آبروی کلمه بابا * به سلامتی همه ی بابا های با غیرت و مهربون کشورم * به شادی روح همه ی باباهای آسمونی و شهید که نوش آفرین زندگی بچه هاشون بودند و هستند .
برا شما هم اتفاق افتاده. یه گوشه دنج، ساعت ها فکر روی فکر . به چی ؟ به همه چی؟ چرا من ؟ چرا اینجا ؟ چرا الان ؟ چندتا سیاره چندتا عالم‌ چندتا آدم چندتا کشور چندتا دین چندتا مذهب چندتا خدا چندتا امام ؟؟؟؟؟ وسط همه ی اتفاق ها وسط این عالم هزار توی تو در تو من یه دختر من یه ایرانی من یه من یه دختری که خیلی مهمه، بزرگترین گناه ، دست کم گرفتن این‌ حکمت بزرگ (وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي ) خداست . در این‌زمانه به دنیا آمدیم ، شیعه هم به دنیا آمدیم تا زمینه ساز ظهور آقایی باشیم‌ که ، جهان به آرامش قدم هایش سبز و بارانی خواهد شد .
من مادر نشدم . هر وقت خواستم از مادری بگم بقیه گفتند تو مادر نشدی نمی فهمی. آره من مادر نشدم. مادر نشدم اما آب شدن یه مادر رو دیدم . روزی که همه بهش قول دادن ، با جیگر گوشه اش سلفی گرفتند و رفتند. من مادر نشدم اما آرزو دارم امیرعباس یه بار به مادرش بگه ماما ، آب بَ. من مادر نشدم اما دعا می کنم برا لحظه ای که امیرعباس پاهای مامان جونش رو بگیره و بلند بشه تا خواست بیوفته دوباره دست بگیره به پای مادرش و تلو تلو بخوره اما بلند بشه . حتی دلم لک زده روزی رو ببینم که از دور شدن مادرش بزنه زیر گریه و صدای جیغ ش کل خونه رو پر کنه . من مادر نشدم اما هر بار عکس امیرعباس رو دیدم سرتا پا درد شدم ، به نظرتون مادر امیرعباس هنوز قلبش سالمه ؟؟؟ * اگه قلب تون درد گرفته برا دیده شدن امیرعباس یه کاری کنید راحت رد نشیم از درد این چشم ها ....از درد یه مادر من مادر نشدم اما مادری .... @amirabbas.sma.98
43.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفی کتاب ، بخشی از رمان / روی ماه خداوند را ببوس / نوشته مصطفی مستور /نشر مرکز من که هنوز خودم را به جایی آویزان نکرده‌ام. باید قبل از مرگ در چیزی چنگ بیندازم. باید قبل از مردن ناخن‌هام را در خاک فرو ببرم تا وقتی مرا به زور روی زمین می‌کشند به یادگار شیارهایی بر زمین حفر کرده باشم. باید قبل از رفتن خودم را جا بگذارم. اگر امروزچیزی از خودم باقی نگذارم چه کسی در آینده از وجود من در گذشته باخبر خواهد شد؟ اگر جای پای مرا دیگران نبینند، من دیگر نیستم. اما من نمی‌خواهم نباشم. نمی‌خواهم آمده باشم و رفته باشم و هیچ غلطی نکرده باشم. نمی‌خواهم مثل بیش‌تر آدم‌ها که می‌آیند و می‌روند و هیچ غلطی نمی‌کنند، در تاریخ بی‌خاصیت باشم. نمی‌خواهم عضو خنثای تاریخ بشریت باشم. #،داستان
23.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
، بخشی از مقدمه ی کتاب زیبای به قلم استاد ارجمند سرکارخانم در روزهای نزدیک به ولادت و روز از داستان زیبای و توصیف های بی‌نظیر، شخصیت پردازی حضرت و اطرافیان ایشان‌ لذت بردم .
نفس بکش. کودکم زیر لگد جان داد. خواهرم زیبا بود . بین سربازها دست به دست چرخید. سر پدرم جدا شد. دست برادرم روی زمین افتاد. مادرم جنین ش را سقط کرد. دختران خانواده ام به کنیزی رفتند. نفس بکش، اینجا سوریه ، عراق ، افغانستان و یمن نیست. بوی خاک و خون را به ریه هایت راه بده . فریب، دروغ، تزویر ، امید بی تدبیر .... نفس بکش .... ایران جانم‌‌، نفس بکش.... کمی دیگر تحمل کن . رای دادن در برابر جان دادن در برابر دست های از بدن جدا شده ، کمترین‌ عاشقی زمان ماست. خسته از دروغ و ناکارآمدی خسته از گرانی و بی تدبیری نفس بکش ... پرچم سه رنگ ت را در باد تکان بده .... چشم امید دنیا ، نفس بکش . هنوز دست های ما هست.... تو ایرانی تو عشق جاودانه ای تو چشم‌امید تمام‌ آزاده های دنیایی تو کشور امام‌رضایی می آیم‌تا نفس بکشی ، تا نفس بکشم در هوای پرچمت .... نفس بکش .... برای قطع شدن نفس تو دست و پا می زنند .... برای افتادن پرچمت برای قطع صدای اذان از مناره ها برای کشتن مردان و به اسیری بردن زن ها خسته ایم، از نفس افتاده ایم اما تو نفس بکش .... خسته ایم خیلی خسته ایم..... نترس .... ما امتداد خون دست حاج قاسم ایم .... بکش
ما که یادمون نرفته سه روز نون و آب نداشتن. محاصره ته کانال کمیل. ما که یادمون نرفته عطر نعناع توی شهر . جوون دادن، ماهی ها دست بسته زیر خاک. ما که یادمون نرفته . عکس غریبونه ش تو اسارت . چشم های پر غیرت ش . ابهت مردونه ش. چه عکسی بود . ما که یادمون نرفته ... شب جمعه ساعت یک و بیست دقیقه بامداد یه دست نگین نشان روی خاک ما که یادمون نرفته سرمای تپه های عرق ریختن زیر نخل های قلب پاره وسط ما یادمون نرفته عطش بچه های کانال غواص های دست بسته اسارت و غم چشم های غربت امنیت تو سحری که آسوده خواب بودیم و رفت. خون قلب دماوند پای ما یادمون نرفته خسته ایم اما مثل همیشه و 🇮🇷
هشت سال پیش شمال عروسی دعوت بودیم ، چون ما داخل تالار نمی رفتیم، دم در تالار میتینگ انتخاباتی داشتیم. چون فردای عروسی انتخابات بود. کلی با همه فامیل صحبت کردم که به آقای بنفش رای ندن . کارآمدی نداره فقط وعده می ده . فک و فامیل واکنش های متفاوتی داشتن. یه عده که سواد نداشتن می گفتن آقای بنفش طلبه پس بریم بهش رای بدیم. یکی دیگه می گفت محدثه تو بچه ای رای از قبل معلومه، این ها اجازه نمی دن بنفش بیاد سرکار. صندوق ها پر پر.... با یکی از فامیل هامون انقدر حرف زدم راضی شد به آقای بنفش رای نده ولی شناسنامه شو تهران جا گذاشته بود. دختر عمو جان سر صندوق روستا مون بود و از همون ساعت دو شب که برگشت فهمیدیم بنفش جان رای آورده و قرار چهار سال کبود بشیم . با اعلام خبر پیروزی بنفش ها تو جاده برگشت ملت از خوشحالی می رقصیدن و شیرینی پخش می کردند اما چشم من و آبجی جان کل جاده خون بارید. انگار هشت سال بعد رو می دیدیم. راستی چون از ظاهر ماشین مون معلوم بود بنفشی نیستیم بهمون شیرینی هم ندادن واقعا که ..... حالا بعد هشت سال هنوزم می گید صندوق پر ؟ رای فایده نداره ، خودشون انتخاب می کنند؟ کاش یه بار هم به حرف من که به نظرتون بچه ام تو انتخابات شرکت می کردید ، فکر کنم حرفم گوش بدید اوضاع بهتر میشه .