eitaa logo
بی‌نشانه‌ها
2.2هزار دنبال‌کننده
332 عکس
74 ویدیو
13 فایل
کانال اشعار معارف اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
وقفِ توام اگر ز کرَم باورم کنی پا بر سرم بنه کـه یکی دیگرم کنی یا پرتویی ز بتابان به قلبِ من یا شعله‌ای ببخش کـه خاکسترم کنی یک عمر دوختم بـه نگاهِ تـو چشم را تا با نگاهِ خویش! راهیِ آن محضرم کنی! س س 🆔 @bineshaneha
“اجازه بده” اجازه بده میهمانِ تو باشیم همیشه مثلِ غلامت، از آنِ تو باشیم مراسمت شبِ جمعه! در آسمان برپاست! پَری بده که در این آسمانِ تو باشیم جهان بدونِ شما جای ماندنِ ما نیست اجازه‌مان بده تا در جهانِ تو باشیم در آن جهان همگی غرقِ مادری‌ات چو پرتوهای تو در آستانِ تو باشیم زیارتِ تو اگر کار انبیاء باشد به ما اجازه بده در امانِ تو باشم (ع) ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی 🆔 @bineshaneha
“ریزه‌خوارِ سفره‌ی زهرا” شب‌های جمعه، ماهِ دل آرا! چه می‌کنی؟! در جمعِ عاشقان و اَحِبّا، چه می‌کنی؟! خوش می‌پَری میانِ شبِ قدرِ با مرغِ پَر شکسته‌ی بی پا چه می‌کنی؟! ما بی‌گمان به عرشِ تو آقا! نمی‌رسیم… با شاخه‌های اشک و تمنّا! چه می‌کنی؟! سالارِ من! به سمتِ زمین، میل کن! بیا! جاماندگانِ قافله‌ها را چه می‌کنی؟! ای آسمان و زمین! یک قَبَس بتاب! با ماندگانِ ظلمتِ دنیا چه می‌کنی؟! حُسْنای من! ز کشتیِ حُسْنَت نخی فرست! با غرقه‌ی میانه‌ی دریا! چه می‌کنی؟! آتش زدی به جان و دلم، باز هم ببار! با آیه‌های بَرْد و سَلاما چه می‌کنی؟! امشب دلم هوای تو کرده! دمی بیا! با نَفْحه‌های پاکِ مسیحا چه می‌کنی؟! ما با نسیمِ مادرتان! می‌کنیم با این دل هوایی دروا چه می‌کنی؟! ما ریزه‌خوارِ سفره‌ی زهرای اَطهریم با ریزه‌خوارِ چه می‌کنی؟! (ع) ✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری 🆔 @bineshaneha
“نور هستی” همه عمر برندارم، چشمِ دل ز هستی! که هنوز من نبودم! که تو در دلم نشستی! تو شبیه آفتابی که همیشه می‌درخشد! همه می‌روند و آیند و تو همچنان که هستی! به یقین تو فاطری! در ملکوتِ آسمان‌ها! به نظاره! در شگفتم! که چقدر چیره دستی! گِرِه خورده دیده با تو! به حنیفیّتِ این نور! که خداییِ خدا را تو چگونه می‌پرستی! چو همیشه می‌ستایم به خدا قسم خدا را که به رویِ بچّه‌هایت درِ خانه را نبستی! تو قرینِ کودکانی ز فضای ارتفاعات! تو کجا و من کجایم؟! چه قرینِ دوردستی! متحیّرم! چگونه به نگاهِ مهربانت! همه‌ی مَنیَّتم! را به اشاره‌ای شکستی! ز محبّتت، چشاندی اثری به عمقِ قلبم غُل و زنجیرِ دلم را ز علایقم گسستی! پَر و بالی زده رفتم سفری به بیکران‌ها سفری بسته به بالِ تو! به هر کجا که رستی! به ستاره‌ای رسیدم! به زبانِ صحنه! می‌گفت: که بدونِ نورِ ! تو نه عاشقی نه مستی تو خودت حجابِ نوری! چو رها شوی! ببینی! که چو مَجرا شده‌ای! در جریانِ نورِ هستی! یکی از نشانه‌های جریانِ نورت این است که گرفته دستِ ما! را ز درونِ خانه دستی! تو نشانه‌ای رساندی! که ببین! به سوی مهدی! تو چه میثاقِ مهمّی به وفای عهد بستی! به سبیلِ مهدویّت، تو همانی که همیشه! ز بی‌نشانت، تو نشانه می‌فرستی ز بروزِ نورِ پاکت تو به دنبالِ ظهوری! به جداسازیِ! اهلِ دو مسیرِ فضل و پستی! (س) (س) ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی 🆔 @bineshaneha
تازه فهمیده‌ام! ای ! تویی مادرمان! سایه‌ی مادری‌ات کم نشود از سرمان! (س) (س) 🆔 @bineshaneha
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخیز! به سوی باشیم! 📲 🚨اختصاصی👌 (س) (عج) 🆔 @bineshaneha
⁨”از خدا چه خبر” نسیم! خوش خبری کن! از آن سرا چه خبر؟! به گوشِ خسته دلان گو! که کربلا چه خبر؟! آهای فطرسِ خوش بال و پر! تو بعدِ سلام بگو به شاه! که از حالِ قلبِ ما چه خبر! از آن دلی که ندیده ز ما ربوده بپرس! ز قهرِ لیلی و دوریِّ او ز ما، چه خبر؟! نگاه کن که شده مرهم اشکِ ما به تنش به زیر خاک نظر کن! ز زخم‌ها چه خبر؟! به هر غروبِ شب جمعه آمده است بُنَیَّ ناله زده! آه! از آن صدا چه خبر؟! به می‌رسد آخر دلِ من از عشقش به زیر قُبّه برو! گو که از خدا چه خبر؟! (ع) ✍🏻 شاعر: مصطفی جلیلی‌نژاد 🆔 @bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم: 455K
قطعه‌ای از شعرِ “پرنده‌ی مهاجر”: دو چشمش باز و دیدش تیزبین بود نگاهش موشکاف و ریزبین بود به سوی بهترینْ خوبان! نظر کرد خداوندا لَکَ الحَمد…! برای ماجرای اولیائت…! که تو خوبانِ عالم را برای خود پُر از اخلاص کردی! در این دنیای دونِ تا أبد پست! عجب زهدی نشان دادند و رفتند! خداوندا لَکَ الحَمد…! که تو! آن را بر آنها شرط کردی! نگاهش سمتِ خوبی رفت و می‌دید! که او ساکن شده در مولا! بهشتی با قوای نورِ أسماء! ولیکن خارجش کردند…! زآنجا…! عجیب است…! چرا او زین بهشتش بی‌نصیب است؟! پرنده سوی نورِ بَسْ عظیمِ سرزمینِ پاکِ قرآن! نظر کرد…! وَ مثل روز می‌دید آشکارا… که در او لمَ نَجِدْ عَزْما…! چه عزمی…!؟ همان عزمی که در خوبانِ بعدی موج…! می‌زد همان عزمِ أولوا الْعَزْمانِ عالم! همان خوبانِ بالاتر ز آدم…! (عج) (عج) (عج) ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی 🆔 @bineshaneha
“مهدویّت را به دشمن امر کن!” رتِّلِ الْقُرآن…! ولی آن را ترتیل کن! روزگارِ دشمنت را! سرگذشتِ فیل کن! از سیاهی‌ها بیا بیرون در این پیکار! و پَس آیه‌ی نَصْرٌ مِنَ الله…! را بیا تأویل کن! همچو هفتاد و دو تَن، با سیصد و اندی مهدویّت را به دشمن امر کن! تحمیل کن! قلبِ یعقوبت شکسته! تازه کن اندیشه را! سوره‌ی یوسف بیاور! آیه‌ای تنزیل کن! دیده‌ی یعقوبِ ما زخم است از هجرانِ یار! عطرِ پیراهن بیاور! سال را تحویل کن! زنده‌ها گر مرده گشتن در تمنّای امام… مردگان را زنده کن! وز زنده‌ها تجلیل کن! رستم و سهراب هم، از مرگِ هم رنجیده‌اند خانِ آخر باش! و این شهنامه را تکمیل کن! مثلِ عیسی فوت کن! این کوزه‌گرها مرده‌اند! با دَمت آدم بساز! و اندکی تعجیل کن! دائماً زآن عهدِ سربازیِّ مهدی یاد کن! قیمتِ سربازیِ او را کمی تحلیل کن! ذوالفقارت را به حرف آور! ولیکن بعد از آن سوره‌ی والعصر را با صبرِ خود تکمیل کن! چون به دریا ریختی آن لشکرِ فرعون را یاورانت را سرافراز از عبورِ نیل کن! (عج) (عج) (عج) ✍🏻 شاعر: سید علی حسینی 🆔 @bineshaneha
مشنو ای ! که غیر از تو مرا یاری هست! یا شب و روز به جز فکرِ توأم! کاری هست! (عج) (عج) (عج) 🆔 @bineshaneha
کودکی از دنیا…! دارد صدایت می‌کند! هرچه هست و هرچه دارد را فدایت می‌کند! پاکت آمد! و این بچّه را بیدار کرد! نورِ تو دارد جهانی را هدایت می‌کند! (س) (س) 🆔 @bineshaneha
“فانوسِ ایران” هر کسی با یک نگاهت، جَلدِ این پابوس شد! پَر سیاه آمد که روشن کفتری! در توس شد در حریمت آه! را هم با عنایت می‌خری با عنایت، بعد از آن، این آه! نامحسوس شد! پیله‌ی مشهد به اذنت کِرم را پروانه کرد! برکه‌ای ساکن، روان شد! غرقِ اقیانوس شد! خاندانت جلوه‌ای از علمِ لا ادراک! بود خلقتِ این خاندان، مفهومِ یا قدّوس شد ظلمتی در کلِّ ، شلعه‌ور می‌شد ولی آمدی از غرب و ایران صاحبِ فانوس شد! خوش به حالِ آنکه بر خاکِ حریمت بوسه زد خوش به حالِ آنکه با رضا! مأنوس شد! (ع) ✍🏻 شاعر: عرشیا رزاق 🆔 @bineshaneha