“أَینَ الحسین”
#أَیْنَ_الْحسین؟ گفت و دو چشمش پر آب کرد
ذکر حسین آمد و باز #انقلاب کرد
رفت از میان دست زمان، سمتِ #نینوا
در پیشگاه حضرت جانانِ #کربلا
#آقا بنای رفتن و میلِ رحیل داشت
با #کاروان بنای عبور از سبیل داشت
یک گوشه از لباس وِرا بی هوا گرفت
آویخت، پردههای #حسینیه را گرفت
انگار کف به #شاخهی_طوبا گرفته بود
یک ریسمان ز کشتیِ_حُسنا گرفته بود
آقا به جان #مادرتان التفات کن
رحمی به حال مرغک دور از #حیات کن
#مولا پرم شکسته نگاهی نمیکنی؟
آقا نگاه کفترِ چاهی نمیکنی ؟
ما را ببر به #کشتیِ_نورانیت حسین
ما را ببر به سیرِ سمواتیت حسین
✍🏻: شاعر: دکتر محمدجواد عسکری
https://eitaa.com/bineshaneha
“أصحاب الحسين“
برخيـز و توشه گيـر تا سفرِ #كربـلا كنيــم
ديگر زمـان آن شده طـوفـان به پـا كنيــم
گویا #حسينِ_فاطـمه ما را صدا زده است
بشتاب! تا براي نـصـرت او جان فـدا كنيــم
وز روي اشتيـاق سينـه خود را بــراي او
در #جـنگِ تـن به تـن سپـرِ نيزههـا كنيــم
تا صبحِ #انتقـام به خونخواهي حسيــن
سـر از تنِ #يزيـد و سپاهش جـدا كنيــم
اصلاً شكـوهِ اين جريـان چيزِ ديگري اسـت
بايـد براي آن سخن از ديــدههــا كنيــم
اسرارِ كـاروانِ حـسينی چو معجـزه است
عزمي نشان دهيد تا همه را بـرمـلا كنيــم
خونِ خدا براي نَقْبِ حُجُب ريخت بر زميـن
برخيز تا که خون نثارِ رَجعتِ خون خدا كنيم
وآنگه جـهان و مـردمِ آن را در ايـن زمــان
با رازِ كـاروانِ حــسین آشنـــا كنيــم
محصولِ كـاروانِ حـسینی بهشـتهاست
در کــاروان بیـا که بهشــت را بنـــا کنیــم
خونِ خدا قیام کرده و در حال حرکت است
این رسمِ شیعه نیست که او را رهـا کنیــم
حُـبْ ميرود وَ ميبـرد إي شيعه، پس بتـاز
تا در فضـاي حُـبِّ حسيـنـي شنــا كنيــم
مولايمان حسين به سوي #ظهــور تــاخـت
ما هم در اين زمـانـه به او إقتـــدا كنيــم
همـراهِ کـاروان حسین در مسیــرِ مُلـك
دل رهـسـپـارِ وادیِ كــرب و بــــلا كنيــم
وآنـجــا بـراي تـربـيــت مـهـــدوي شــدن
با بغض و التماس مادرمان را صـدا كنيــم
إی فاطمه! حیاتوحرکت ما ازحسین توست
ما آمدیم تا به ردِّ این دو أمانت وفـا کنیــم
شـايـد چو أنبـیاء و رســل إذنمان دهیــد
تا مـاجـــراي مـهــدويـت را بـه پـــا كنيــم
ما پیش از این محضرتان عهد بسـتـهايـم
کاین عمر و جان خويش وقف براين ماجرا كنيــم
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
بینشانهها
“برو آب بیار” پرتویی غرقِ نورِ #عِینُ_الله با نگاهِ امام شد همراه در دلِ قطرهای ز آن قطرات جریان
#کاروانی به #کربلا میرفت
بهرِ دیدارِ با خدا میرفت
حرکتِ کاروانیِ یاران
بود بر محورِ #امامِ_زمان
نهضتی رو به سوی مادر بود
#حجِّ إمسال، حجِّ أکبر بود
https://eitaa.com/bineshaneha
“کبوتران عاشق”
پَر و بالِ ما گرفته پَرِ بامِ #کربلا را
به کبوترانِ #عاشق برسان سلامِ ما را
مددی که جا نمانَد ز طوافِ دورِ رویش
پرِ مرغکی که دارد سرِ کعبهی شما را
پر و بالِ کوتهِ ما نرسد به آسمانش
مگر آنکه او بگیرد پر و بالِ مبتلا را
به دلم فتاده روزی برسم به خاکِ کویش
بزنم، دری گشاید، درِ مرغِ بینوا را
بگشا دری که #احمد به سلام میگشاید
وَ #علی نوشته بر آن همه آیهی عطا را
چه خوش است خانهای که درِ مادرانه دارد
وَ چه خوشتر آن که #مادر بگشاید آن سرا را
✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری
https://eitaa.com/bineshaneha
برخيـز و توشه گيـر تا سفرِ #كربـلا كنيــم
ديگر زمـان آن شده طـوفـان به پـا كنيــم
https://eitaa.com/bineshaneha
چرا #کربلا، کربلا گشته است؟
#زیارتگهِ #أنبیاء گشته است؟
به کرب و بلا دُختِ #زهرا چه دید؟
چرا عمّه إلّا جَمیلٰا! ندید!؟
#حماسیترین مَشْیْ در کربلاست
ولی رازِ آن! بیش از این ماجراست!
#شهادت عیان بود! پس راز نیست!
خدایا! در این ماجرا راز چیست؟
https://eitaa.com/bineshaneha
“ما به زودی به قـدس میآیـیـم”
اَلسّلامُ عَـلَـیکْ… مادرجان
آمـدم #کربـلا بـه محضرتان!
روزگاری اسـت در پـناهِ تـوإیم
سـاکنِ نـورِ #خیـمهگـاهِ تـوإیم
با تـو در زیرِ نـورِ چـادرِ تـو
آمـدیم أربـعـیـن به خاطرِ تـو
غرقِ امنیّت، عـافیـت، شادی
نـعـمـتـی دلـنـشـیـن! بـه ما دادی
نـورِ این شهر، نورِ #خانهی توسـت
#أربـعـیـن بهتـریـن نشـانهی توسـت
مـات و مبهوتِ ایـن فضای عجیـب
در صـفِ #بـچّههای_شهرِ_غـریب
رفتـه رفتـه به نور، دل بـسـتـیـم
اصلاً انـگار با شما هـستـیـم
آنـچه در نورِ أربـعین پـیـداسـت
#مـادرِ_مـهـربـانِ مـا #زهراسـت
ناجـیِ کودکان تـویـی مادر
بهرِ این نور، آسمـان تـویـی مـادر
مـا در ایـن آسـمـان! سفر کردیـم
دیگر از خویـش هـم گذر کردیم
چون نگـاهـی به سوی #أنواریم
تا #حـریـمِ تـو را نگـهـداریـم
چـشـمِ در #انـتظـارِ ایـن #طـفلان
تشـنـهی لطـفِ تـوسـت مادرجـان
أربعیـنها اثـرگـذاریِ توست
اصلِ این #آیـه، نورِ جـاریِ توست
نورِ جاری ز #عـالمِ_کَـلِـمـات!
در تـمـامِ #عَـوالِـم و #نَـشَـئٰات
ما به دنبـالِ نـشـئـهی حَـقّـیم
تا دوباره به #نور بـرگـردیم
نورِ پاکـی که اصـل و ریشـهی مـاسـت
یـادِ او مـونسِ هـمـیـشهی مـاسـت
در پَسِ صـحنه بـا تـو همراهیم
إذنِ #سربازی از تو میخـواهیـم
#شیعهای بـارهـا بـه ما میگـفت:
دیگـر ایـن روزهـا نباید خُـفت
تا زمان هست #أربـعیـنی بـاش
همرهِ #فـاطمه، #حـسـیـنـی بـاش
#کاروانِ_حسیـن در راه است
با #إمامی که #نـورِ_أَلله است
نعمتِ #أَلهـُـدیٰ! #ولایـتِ اوست
#چشمهی_نـورِ بـینهایـتِ اوسـت
تا زمـانِ #ظـهـورِ_دیـنِ_الْحَـق
هم قدم باش! زیرِ این بیـرَق
کـاروانْ در مسیرِ آینده
چشمهای شـد زلال و تـابـنـده
نـورِ حق زیـن دریچه میبـارد
أربعیـن جنـسِ #کـوثری دارد
سِیْلی از نورِ کـاروان جـاری است
بر قـلوبی که غرقِ دیـنـداری است
کاش یک عمـر #بندگی بکنیم
در همیـن صـحنـه زنـدگـی بکنیـم
بـا صفاتی چـو أربعینـیهـا
پَر بگیـریـم بـا حـسیـنـیها
زین پس آغازِ نورِ #قسـوره اَسـت
#حـرکتِ یک جمـاعـتِ یـک دست
#جنـبـشی با نگاه او همراه
#لـشگری در ترازِ #حزبُ_الله
دیر یـا زود شیـرِ #جبـههی_حقّ
چون سپـاهـی شـود بـه هـم مُـلْـحَق
غُرّشِ شیـر! خـانمان سوز اسـت
بـر شـکارش همیشه پـیـروز اسـت
بعـد از ایـن دوره مـیشـود تـأویـل
صحنهی سخـتِ #جنگِ_اسـرائـیـل
میرسد طـبـقِ #وعـدهی_قـرآن
عصـرِ قدرت نمایـیِ #خوبان
پـس هم اکنون خطابِ بـا کـفّار
مـیدهیـم ایـن زمانه را هشـدار
وقـتِ نابـودیِ شما شده اَست
أربعیـن زین جهت به پا شده اَست
ما به زودی به #قدس میآییـم
در کمـینِ شکـارِ آنهـاییـم
خـانه، خـانه به جـستجو برویـم
یک وجب هم ز حقّ نمیگـذریـم
راهِ حـقّ باز میشـود زآنـجا
با ورودِ به #مسـجدُ_الأَقْصـٰا
این همـان وعدهی خـدا بر ماست
أربعیـن جـلـوهای ز #نـورِ_خـداسـت
شیعـه بـاید دگر به هـوش آیـد
بوی #جنگـی عظیم میآید
ما در این جنگ رفتـنی هستـیم
بـر عَـدو تـیغ را ز رو بسـتـیـم
حملهور می شـویم بر کـفّار
چـون هجومی بـه سرعتِ #أنوار
رعد و بـرقی ز بـاد و بارانیم
با تو توفـندهتـر ز طوفانیـم
چون خروشی ز رعدِ بـارُقـههـا
همچو ضَـرْباتِ سختِ صاعقههـا
بـر سـرِ دشمنـان فرود آییـم
چـون جهـنّـم عـذابِ آنـهـایـیم
از چپ و راسـت، وز در و دیوار
سوی دنـیـای کـفر و استکبـار
کوهـی از آتش و گُـدازه شویـم
دم به دم یـک عـذابِ تـازه شویـم
تـا بگیریم #انتـقامِ تـو را
بـا بـه آتش کشیـدنِ آنها
این رجز نیست التمـاسِ من اسـت
صحبت از نحـوهی سپـاسِ من اسـت
تا أبـد گر دَهم برای تـو جان
باز ممـنـونـم از محـبّـتـتـان
ما به لطـفِ شما در ایـن راهیـم
وز تَـهِ قلـب از تو میخـواهیم
إذنِ میـدانمـان بـده مـادر
تـا چـو شمشیـر در یـدِ #حیـدر
لشـکرِ کفر را درو بکنیـم
صحنـه را با تو زیر و رو بکنیـم
همچو کـوه استوار میمانیـم
تا همیـشه درون میدانـیـم
با تمـامِ وجـود میتازیـم
در حـریـمـت همیشـه #سـربازیم
وقفِ نـوریـم و غرقِ همـراهـی
تا بیـایـد زمـانِ #خـونخـواهی
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
زآیاتِ حرکتِ تو، نورِ در #اربعینهاست
#نوری که أنبیاء را راهی به #کربلا کرد
#لَبَّیْک_یا_حسین
https://eitaa.com/bineshaneha
با یک #سلام پَر زده قلبم به کربلا!
از راهِ دور شد حرمت آشیانهام
دوریِّ #کربلا به خدا میکشد مرا
با لطفِ خود به سوی حرم کن روانهام
https://eitaa.com/bineshaneha
“بیا…”
بوی #حسین میوَزد از #کربلا بیا
ای از #غدیر آمده، تا نینوا بیا
عطرِ غدیر خورده! تو را خوب میبرند
در لابلای نفحهی بادِ صبا بیا
کشتی شکسته! غم مخور از راه میرسد
بانگ و طنینِ #کشتیِ_آلِ_عبا بیا
این ریسمان که میکِشَدَت تا به عرشهاش
آری بگیر و بی سر و بی ادّعا بیا
بال و پَرَت نمیکِشدَت دست و پا مزن
پَرْ بسته باش و زیرِ پَرِ آن هما بیا
آن قاصدک اشارهی ابرو شنید و رفت
باری تو هم به شوقِ نسیمِ صبا بیا
جان را میانِ یک طَبَق از عشقِ سر گذار
تا آستانِ حضرتِ آن سر جدا بیا
یک پرده #اشک فاصله داریم تا حسین
ای دل برای دیدنِ #خونِ_خدا بیا
✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری
https://eitaa.com/bineshaneha
دعا کن چون دعایت در شبِ آخر، مرا یک عمر
دعا کن بر ندارم سر ز درگاهِ شما یک عمر
تو #نورِ روشنایی بخشِ من هستی و من حالا
به دلگرمی ز لطفت ایستادم روی پا یک عمر
دو ماه از آخرین پابوسیام آقا گذشت امّا
بگو دیگر نمیافتد جدایی بین ما یک عمر
برای #روضههایت نوکر ساده نمیخواهی؟
نه امروز و نه فردا تا ابد تا انتها، یک عمر
هوای گریه در آغوشِ مولا کردهام بازم
بگو که حوصله داری برای این گدا یک عمر؟
به یادِ لحظههایی که به سوی تو سفر کردم
نخواهد رفت از یادم خیالِ #کربلا یک عمر
https://eitaa.com/bineshaneha
دوباره شب شد و از صبح تا همین حالا
چقدر خاطره از ذهنِ ما گذر کرده
برای حضرتِ یعقوبِ #کربلا عمریست
#حسین، اشک و غم و چشمِ تار آورده
#شهادتِ_امام_سجاد_ع
https://eitaa.com/bineshaneha