eitaa logo
بینش نو | اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
708 دنبال‌کننده
80 عکس
22 ویدیو
4 فایل
💎 کانال "اطلاع رسانی" سایت «بینش نو» حضرت آیت الله مرتضی رضوی http://www.binesheno.com 📲 تماس با ادمین: @Binesheno_com 💻 سفارش کتاب @sefareshkotob
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📙 برشی از یک کتاب افول مكتب دقولى و سقوط شهر تسخيرناپذير بذ 🔸 نهضت فكرى ـ اعتقادى بذ بيش از سى سال در منطقه آذربايجان مقاومت كرده است. سير تحول و تداوم اين نهضت نشان مى دهد كه تقريباً از تأسيس بذ تا بيست سال، فكر مكتبى سير صعودى داشته است. تحكيم اصول اعتقادى و رشد ايدئولوژيك، كيفيت و توسعه قلمرو حاكميت از نظر كمى، سرعت چشمگيرى داشته است. 🔹 جاويدان در تسخير افكار و نفوذ در قلب ها، سخت توانمند و از نوابغ نادر تاريخ ايران زمين بوده است. تحرك و شتابى كه او به انديشه دقولى داده بوده تا اواسط رهبرى بابك نيز نيرومندانه پيش مى رفته است. با آغار دهه دوم رهبرى بابك، اين شتاب فروكش كرد و شعاع نهضت، هم از نظر كمى و هم از نظر كيفى رو به افول گذاشت و در نهايت پس از ده سال، نهضتى كه زمانى تا همدان پيش مى رفت و بغداد را تهديد مى كرد، اينك در حدفاصل ارس و ارتفاعات ارسباران و در گستره اى از سبلان تا نزديكى مرند ـ محصور گشته است. 🔸 شكى نيست كه فرق فاحشى ميان شخصيت جاويدان و بابك بوده است. جاويدان يك شخصيت فكرى و به اصطلاح ايدئولوگ قوى و با شامه مردم شناسى و مديريت استثنايى كه نيرو و توان نظامى را از خصوصيت جامعه اى كه با فكر خودش مى ساخت، بيرون مى كشيد. 🔹 اين مدعا از بطن متون تاريخى برجاى مانده، به روشنى به چشم مى‌خورد كه جاويدان اصل را بر تعليمات و جامعه سازى گذاشته بوده و قدرت نظامى را فرع نشئت يافته از عقايد و روح جامعه مى دانسته و براساس اين باور، آن گونه عمل مى‌كرده است. 🔸 وقتى كه نوبت به بابك مى رسد، سيماى رهبرى نهضت عوض مى شود. تكيه بر نيروى رزمى و نظامى اصل اول تلقى مى شود. سران نهضت به اشتباه بزرگى دچار مى شوند و وجود و پيشرفت نهضت را بيشتر مرهون وضع جغرافيايى منطقه بذ پنداشته و عامل اصلى را در پيشرفت جاويدان، كوه هاى سر به فلك كشيده بذستان مى دانند. 🔹 بذ را كنام شيران و خود را پلنگان جنگل هاى سرسبز و كوه هاى پرنعمت بذستان دانسته و همه وقت و همّت خويش را در تربيت نيروى نظامى مصروف مى دارند و از اين رو، طبيعى است كه هر گروهى در بعضى تحليل‌هايشان اشتباه كنند. زيرا هنگامى كه قيام تا همدان و نزديكى هاى اصفهان رسيد و با اولين برخورد نظامى از سوى خليفه باز به منطقه بذ، محدود گشت، سران نهضت بر اين باور شدند كه تنها ضعف آنان نيروى نظامى آموزش ديده است والاّ از حيث توسعه عقيده كمتر با مشكل روبه رو هستند و مردم رنج ديده و معتقد به اسلام با آغاز اولين جرقه‌هاى قيام، به قيام مى‌پيوندند، پس تنها مشكل نهضت را نبودِ نيروى نظامى كارآمد پنداشتند كه همين تحليل، آنان را به درون مرزهاى بذ واپس كشاند. 🔸 البته سقوط بذ عوامل متعددى دارد كه عامل بالا، يعنى اكتفا كردن به نيروى نظامى را بايد تعيين كننده دانست. به نظر مى‌رسد يك عامل مؤثر ديگر، ارثيه اى بوده كه از خود جاويدان به جاى مانده بود. 🔹 علائم و شواهد نشان مى‌دهد كه جاويدان در تعليماتش به مردم، وعده معجّل مى داده و آنان را چشم به راه ظهور امامى كه حتماً در عرض ده بيست سال ظهور خواهد كرد، مى گذاشته است. 🔸 هنگامى كه بيست سال سپرى مى‌شود، سستى مأيوس كننده‌اى بر جان مكتب مستولى مى‌گردد و بابك از نظر انديشه و تئورى نه تنها به پاى جاويدان نمى‌رسد، بلكه از تأويل و توجيه وعده كوتاه مدت و شتابزده جاويدان عاجز بوده است، كارى كه اگر خود جاويدان هم زنده مى ماند، برايش دشوارى هاى زيادى ايجاد مى كرد. از متون تاريخى به وضوح چنين برمى آيد كه نهضت تا دهه دوم رهبرى بابك، حالت تهاجمى (هم در عرصه عقيده و هم در عرصه پيكار) دارد و از آن به بعد (در هر دو جبهه) حالت تدافعى پيدا مى كند. خواست‌ها و اقتضاهاى روح فردى، مانند خوره اى بر جان روح اجتماعى و مكتب مى‌افتد و بذر رفاه‌گرايى و انديشه‌هاى فردى نشو و نما مى‌كند و بر روح ايثار و فداكارى چيره مى‌گردد. 🔹 حكام مناطق اطراف مانند فرمانداران شيروان و ارمنستان در آن سوى ارس و محمدبن بعيث حاكم مرند، قلعه جزيره شاهى و قلعه تبريز (تربذ) به ضعف درونى نهضت پى مى برند و به تدريج روابط خود را با دربار خلافت مستحكم نموده و به مبادله تعهدنامه ها و قرارها و توطئه ها مى پردازند. نهضت كاملا در محاصره قرار مى گيرد. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب انسان شناسی 🔸 ارسطوئیان ما، صدرائیان و صوفیان، معتقدند که انسان تنها یک روح دارد که از نظر سلامت و عدم سلامت و نیز رشد و عدم رشد، مدرّج می‌شود: نفس امّاره، نفس لوّامه، نفس مرضیّه. 🔹 این جاست که دچار بزرگ‌ترین خطا در اصل اساسی انسان شناسی می‌شوند. همان طور که دست اندرکاران علوم انسانی غرب نیز بزرگ‌ترین اشتباه‌شان همین است که در نتیجه آن همه ره‌آوردهای مهم و فراوان که در علوم انسانی به دست آورده‌اند، دردی را علاج نمی‌کند و امروز مدیریت جهان در مضطرب ترین حالت خود است. 🔸 امور جهان نه با بینش عوامانه مدیریت می‌شود (که قرن‌های پیش چنین بود) و نه با این علوم انسانی مدیریت می‌شود و به شدت در میان تضادها و تناقضات گرفتار شده است تناقضاتی که با وجود این همه امکانات رفاهی، زندگی را برای بشر (در حیطۀ فردی، خانوادگی، ملّی و بین المللی) تلخ‌تر از هر تلخ کرده است. 🔹 از نظر قرآن و اهل بیت(ع) انسان دارای سه روح است: روح نباتی و گیاهی، روح غریزه و حیوانی، روح فطرت و انسانی. به وسیله روح نباتی و گیاهی رشد و نمو می کند، با روح غریزی حیوانی هم قدرت انتقال در مکان دارد و هم غرایز دارد و با روح فطرت اقتضاهای انسانی را دارد. این موضوع را در نوشته های دیگر از جمله «دو دست خدا» شرح داده و ادلّه قرآنی و حدیثی آن را آورده ام و در این جا تکرار نمی کنم. 🔸 سلامت شخصیتی و روانی انسان به تعادل و تعامل صحیح میان این سه روح، وابسته است. قرآن از این تعامل و تعادل با «تسویه» تعبیر می کند: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» سوگند به شخصیت انسان و آن چه آن را تسویه کرد. 🔹 آن گاه به اراده و کار انسان درباره حفظ سلامت شخصیت توجه کرده و این حفاظت را تزکیه می نامد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»: رستگار شد کسی که تزکیه کرد آن را. لغت: تَزَكَّى‏ الشَّيْ‏ء: نما و زاد: نمو کرد و افزود. زَكِيَّةً: ما کان نا میاً طیّباً: چیزی که رشد کند و بی عیب باشد. زکّیا: صلح: سالم شد. تزکيه: مصدر زکّی: تزکیه مصدر زکّی است. 🔸 بنابراین تزکیه یعنی رشد دادن، نمودادن. نه کشتن نفس. در اسلام نفس کشی نیست؛ نفس کشی یا مبارزه با نفس به این معنی اصلی از اصول بودائی است. همان طور که زجرکِشی و تحمل زجر یکی از اصول رهبانیت مسیحی است و نتیجۀ هر دو کهانت است که کاهن در اسلام کافر است گرچه از غیب هم خبر دهد. اتفاقاً همین خبر دادن از غیب است که نشان می دهد شخص کاهن به درجه شیطانی و اهریمنی رسیده است. اخبار از غیب تنها در انحصار پیامبران و معصومین است و هر غیب گوی دیگر کاهن است. 🔹 سپس به طور نصّ، نفس کشی را محکوم می کند: «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» و به تحقیق مغبون (و: زار) گشت کسی که آن را از رشد و نمو بازداشت. 🔸 دسَّاها از «دَسیَ» است نه از «دَسَّ» که افراد بسیاری مسئلۀ به این روشنی را اشتباه می کنند. لغت: دَسیَ دسیاً: نقیض نما و زکا: به معنی نقیض نمو کرد و رشد یافت. دسّیا: اَفسَدَ و اَغویا: فاسد کرد و از مسیر درست خارج کرد. فاسد کرد: فساد هر چیز با به هم خوردن مؤلّفه های تعادل آن حاصل می شود. اگر تعامل میان مؤلفه های یک چیز، متعادل نباشد آن چیز فاسد می شود. 🔹 بنابراین، تزکیه بدون علم و دانش- دانش انسان شناسی و روح شناسی اسلامی- امکان ندارد و تزکیه یک کار علمی است نه چلّه نشینی جاهلانه که صوفیان علم را محکوم می کنند. مصداق اتم بیمار شخصیتی و دسایت نفس هستند با این همه مدعی مقام عرفان هستند. 🔸 آن همه آیات انسان شناسی، روان شناسی، روان شناسی اجتماعی، جامعه شناسی، تحلیل تاریخ که نزدیک به 50% قرآن می شود، همه را به اخلاق موعظه ای غیر علمی، تفسیر کردند. همان طور که نگذاشتند پیرامون آیات هستی شناسی و کیهان شناسی قرآن، کار علمی شود و همین رفتار را با احادیث اهل بیت(ع) کردند که صد البته کم تر به حدیث ها توجه کردند و احادیث در خلال متون، گرد و غبار گرفته اند. کاری کردند که به اسلام با همان دید نگریسته می شود که به بودائیت و مسیحیتِ فاقد تبیین های علمی. در نتیجه هنوز هم در زبان ها و قلم ها گاهی حتی در حوزه علمیه هم، دین و دانش در تقابل هم و دستکم با نوعی تباین، تلقّی می شوند. 🔹 اسلام علم است و تعقل، عین علم است، صحیح ترین علم، مشروط بر این که ما در هر مسئله ای با آن برخورد علمی داشته باشیم. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب حکمت متعالیه 🔸 ملاصدرا مسلک خود را «حکمت متعالیه» نامیده است و همۀ آثار او جمله به جمله مطالبی هستند که هیچ کدام از آن‌ها را پیامبر(ص) بر امت خود یاد نداده است اگر آموزه‌های او حکمت است پس پیامبر(ص)- نعوذ بالله- هیچ چیزی از حکمت به امت حتی به برگزیدگان امت یاد نداده و به رسالت خود عمل نکرده است که جناب ملّا کمر همت بسته وظیفه انجام نشدۀ رسول خدا(ص) را انجام می‌دهد، رسالتی که احیای مجدد رسالت محی الدین بن عربی بود که نتیجۀ این نیز سقوط ایران بزرگ به دست افاغنه بود. 🔹 اگر یک جامعه شناس، سقوط ایران توسط افاغنه را موضوع کار خود قرار دهد و به محور آن به تحقیق عالمانه بپردازد عناصر زمینه ساز این سقوط را به شرح زیر خواهد یافت: 1️⃣ صفویان در آغاز صوفی بودند و خانقاه اردبیل بود که آن خاندان را به حکومت رسانیده بود. 2️⃣ قاعده کلی تاریخ است که «عامل هر پیروزی» الگو می شود؛ دیگران نیز می کوشند آن عامل را به دست آورند تا مانند آن، به پیروزی دست یابند. لذا خانقاه‌های متعدد با عنوان های متعدد رونق گرفتند از قبیل: نقطویه، ذهبیه، بکتاشیّه و… 3️⃣ گرچه حکومت صفوی به سرعت از تصوف به تشیع گرایش می یافت و علمای شیعه این گرایش را شدت می‌بخشیدند، لیکن همیشه عنصری از تصوف در آن خاندان باقی بود و به اصطلاح گاهی فیل‌شان یاد اردبیل می کرد و با نوعی بلاتکلیفی به سر می بردند، بلاتکلیفی ای که به عرصۀ عمومی جامعه سرایت کرده و همه گیر شده بود. 4️⃣ مسلک ملاصدرا با ادعای آمیزه ای از عقل و تصوف، نه تنها زمینۀ مساعد یافت، بلکه عطش این بلاتکلیفی اجتماعی را با آب کاذب سیراب می کرد. 🔸 (درست مانند مسلک محی الدین که در زمینۀ مساعد کاشته شد: اکثریت مسلمانان (سنیان) حدود پانصد سال به جرّ و بحث کلامی معتزلیان و اشعریان پرداخته بودند، تکرار مکررات پنج قرنی بی‌نتیجه و عقیم که به «قیل و قال مدرسه» ملقب شده بود، محی الدین آمد و از عطش جامعه سوء استفاده کرد و جامعه اسلامی را نابود ساخت). 🔹 حوزۀ اصفهان که آن روز بزرگ‌ترین حوزه علمیه بود، در تضاد شدید گرفتار آمده بود؛ از طرفی ارسطوئیات در قالب تصوف ملاصدرا و از طرف دیگر اخباریان نو پدید با هم درگیر بودند که هر دو محصول خود حوزه اصفهان بودند. اخباریان عقل را محکوم می کردند، پیش از آن صوفیان نیز عقل رامحکوم کرده بودند، اینک ملّا آمده صوفیان را در مقام ادّعا به عقل نیز مجهز کرده است. 5️⃣ بنابراین در این جا به عنصر پنجم عامل سقوط، می‌رسیم که عبارت است از شعار اتحاد عقل گرائی و تصوف بر علیه اخباری گری، که خود اخباری گری عنصر دیگرِ عامل سقوط است. 6️⃣ بدیهی است اسلام بدون عقل، محکوم به شکست است و سستی بنیان اخباری‌گری عامل پیروزی جبهه مخالف گردید که می‌شود عامل ششم. 7️⃣ سرتاسر جامعه از درون دربار تا دورترین روستاها دچار تصوف ملاصدرا شدند. تصوف خمودی آفرین، از بین برندۀ غیرت دینی، غیرت وطن خواهی و هر غیرت دیگر. که نیروی 12000 یا 24000 نفری افغانی از قندهار که بخشی از خود ایران بود حرکت کرده و تا اصفهان پیش تاخت و در طول این مسافت بس طولانی کسی پیدا نشد که مختصر مقاومتی در برابر آن‌ها نشان دهد، نیروی کوچک مهاجم همه جا با آذوقه و تعلیف مردم سر راه، پیش رفت و اصفهان با کمینه 500/000جمعیتی را محاصره کرد، شهر را گشود و تاج را برگرفت و محمود افغان شاهنشاه ایران گشت. مورخین عوام همۀ تقصیرات را به گردن شاه سلطان حسین می‌گذارند. اما یک جامعه شناس به خوبی می‌داند که کل جامعه به شدت بیمار بوده، بیماری اندیشه‌ای که روان اجتماعی را به شدت زمین‌گیر کرده بود. 🔸 افکار محی الدین و دسیسه‌های او، جامعه بزرگ اسلامی از سیحون تا مغرب و اندلس را بیمار کرد و افکار ملاصدرا و حکمت متعالیه اش(!!!) جامعه شیعی ایران را، و شد آن چه که شد. 🔹 همان طور که جامعه بزرگ اسلامی در زمان محی الدین، و جامعه ایرانِ صدرائی، نمی‌دانستند که با چه غذای مسمومی تغذیه می‌شوند (تغذیه‌ای که دشمن برای‌شان دلچسب کرده بود) امروز نیز محافل علمی و مردمی جامعه ما هیچ توجه نمی‌کنند دارند ساندویچی را می‌خورند که محتوای آن دسیسه‌های محی الدین و تخیلات بی اساس ملاصدرا است که دشمن به وسیله هانری کربن‌ها از نو آن را لوله کرده و به خورد دانشگاهی و حوزوی ما می‌دهد و با شوق و شعف و لذت آن را می‌بلعیم. 🔸 تاریخ گواه عینی این واقعیت است که هر وقت جامعه امت یا جامعه تشیع، به محور حکمت پیامبر(ص) و قرآن نزدیک شده، پیروز گشته است و هر زمان به سراغ حکمت‌های مدعی، رفته خوار و زبون و ذلیل شده است. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
🔺 قابل توجه اعضای محترم کانال🔺 کتاب‌های استاد برای استفاده عمومی به صورت رایگان در سایت بینش‌نو قرار گرفته است که علاقه‌مندان می‌توانند به صورت آنلاین مطالعه کنند یا دانلود کرده و به صورت آفلاین استفاده کنند حتی این اجازه داده شده است که مخاطبین محترم خود اقدام به چاپ دیجیتال آثار نمایند. اما بسیاری از علاقه‌مندان اصرار داشته‌اند که کتاب‌ها را به صورت چاپ شده دریافت نمایند، از این رو یکی از شاگردان استاد قبول زحمت کرده و این امر را عهده‌دار بودند. مدتی بود که سفارش کتاب به جهت بروز برخی مشکلات تعطیل شده بود که به لطف خدا پس از پیگیری و رفع موانع ایشان مجددا این کار را آغاز نموده‌اند. لذا آن دسته از عزیزانی که کتاب فیزیکی می‌خواهند می‌توانند به لینک ذیل مراجعه نمایند: @sefareshkotob
📙 برشی از یک کتاب منطق ذهن 🔹 منطق ارسطويي، منطق «مفاهيم» است، منطق «ذهن» است نه منطق «عين». در «مفهوم شناسي» و «ذهن شناسي»، هر منطقي غير از منطق ارسطوئي ناتوان بل نادرست است. منطق ارسطوئي منطق منحصر به فرد ذهن شناسي است و اشتباه از ماست كه اين ابزار زيبا را در «عين شناسي» به كار مي‌گيريم كه اساس كارمان غلط مي‌شود تا چه رسد به اصول و فروع فلسفه‌اي عيني كه بر اين منطق بنا مي‌كنيم. 🔸 به كارگيري «منطق ذهن شناسي» در «عين شناسي» قبل از هر چيز ستم است بر اين منطق؛ ستمي مداوم و دو هزار ساله. منطق ارسطويي آنگاه كه با فلسفه تماس پيدا مي‌كند اين پايه را تاسيس مي‌كند: هر «شيی» يك «وجود» دارد و يك «ماهيت» . ذهن انسان از يك درخت دو چيز را درك مي‌كند. يك «بود» و هستي از آن درك مي‌كند و يك «درختيت». 🔹 آنگاه تصريح مي‌كند كه اين دوئيت و دوگانگي فقط در ذهن است و بوسيله ذهن انتزاع مي‌شود و در خارج از ذهن آنچه وجود دارد فقط يك چيز است: درخت. 🔸 سپس اين حكم ذهني در عرصه ذهن شناسي پيگيری می‌شود: آيا وجود اصيل است يا ماهيت و به تعبير ديگر، وجود اعتباري است يا ماهيت؟؟ در پايان به اين نتيجه می‌رسد كه: وجود اصيل است و ماهيت اعتباری. 🔹 اين نتيجه در عالم مفهوم شناسي، ذهن شناسي و شناختِ «وجودهاي ذهني» كاملاً صحيح است. وجود ذهني درخت، اصيل و ماهيت ذهني درخت، اعتباري است. امّا سرايت دادن اين حكم و داوري به درختِ خارجي كه در عينيت خارج وجود دارد، اشتباه است و منشأ همه شبهات، اختلافات و خطاها در همين «سرايت دادن» نهفته است. 🔸 منطقی كه قلمروی مشخص و وظيفه‌ای معين دارد اگر در خارج از آن به كار گرفته شود (با اين كه در قلمرو خود صحيح‌ترين، زيباترين و منحصر به فردترين ابزار است) ناصحيح‌ترين و نازيباترين منطق خواهد بود و فرآيند چنين كاري انكار حقايق عيني و واقعيات خارجي خواهد بود و هست. مثال اول: به عنوان مثال سخن فيلسوف بزرگ و انديشمند والای اسلامی ملاصدرا را در نظر بگيريم كه مي‌گويد: «خداوند همه اشياء است». اين سخن كه وی آن را به عنوان يك اصل اعلام مي‌دارد و براي آن نيز برهان مي‌آورد و آن را در چندين فصل و ضمن فصل‌هاي ديگر تكرار مي‌كند، درست و صحيح است به شرط اين كه مراد از خدا «خدای ذهنی» باشد. اگر خداوند تنها وجود ذهني داشت و وجود خارجي نداشت، اصل اعلام شده صدرا كاملاً صحيح مي‌بود؛ اما در مورد خدايي كه در خارج ذهن، وجود حقيقي و واقعي دارد، نادرست است. تقرير صدر المتألهين: صدر المتألهين برهان اصل فوق را بدين گونه تنظيم مي‌كند: اگر بگوييم خداوند هست اما او درخت نيست، سنگ نيست، انسان نيست و… در اين صورت خداوند را از جنبه‌هاي «هست» و «نيست» برخوردار مي‌كنيم و اين يعني تركيب خداوند از مفاهيم متعدد و در نتيجه خداوند مركب مي‌شود، پس براي رهايي از اين تركيب بايد بگوييم خداوند همه اشياء است. 🔹 خيلي بديهی و روشن است كه صدرا با اين برهان خدای ذهني را از تركيب ذهنی نجات مي‌دهد امّا خدای حقيقی و واقعی و خارجي را همه مركبّات مي‌داند. آيا مركب بودن خداي ذهني خطرناك و نادرست است يا مركب بودن خداي واقعي؟! موضوع آن‌قدر بديهي است و خطاء بودن تسري منطق ارسطويي بر عالم عين آن‌قدر روشن است كه گاهي بحث در مورد آن به توضيح واضحات مي‌ماند. 🔸 ليكن هميشه اين سوال مطرح است كه چرا بزرگاني مانند ابن‌سينا و ملاصدرا به اين حقيقت و به اين امر بديهی توجه نكرده‌اند؟ مثال دوم: اصطلاح «وحدت وجود» را به عنوان مثال دوم براي اين مطلب مي‌آورم. مرادم از «وحدت وجود» به مفهومي است كه مقتضاي «حكمت متعاليه» است نه آن وحدت وجود كه عرفاء و صوفيان صرفاً با ابزار دل و راه عشق و كشف و شهود به آن مي‌رسند، مراد آن وحدت وجود است كه يك فيلسوف مانند اسپينوزا و يا ملا صدرا از راه برهان به آن مي‌رسد. 🔹 وقتي كه در مشي فلسفه ارسطويي به نقطه‌اي مي‌رسيم كه «وجود» و «ماهيت» يك شي را از هم تفكيك مي‌كنيم و به اعتباري بودن ماهيت حكم مي‌دهيم در همان نقطه به وحدت وجود حكم كرده‌ايم و نيازي به مراحل بعدي فلسفه و طرح ابواب ويژه ديگر، نمي‌ماند. 🔸 خورشيديت خورشيد، اصيل نيست. درختيت درخت، اصيل نيست. انسانيت انسان، اصيل نيست. سنگيت سنگ، اصيل نيست و… 🔸 من نيز به «وحدت مفهوم وجود» معتقدم و گمان مي‌كنم براي هيچ كسي غير از اين راهي نيست. من نيز به اصالت وجود و اعتباريت ماهيت معتقدم و گمان مي‌كنم براي هيچ كس غير از اين راهي نيست؛ امّا اين دو اصل در دانش «مفهوم شناسی» و «ذهن شناسي»، صحيح و مسلم است نه در «واقع شناسی» و «عين شناسی». 📖 مطالعه و دانلود 🛒 سفارش کتاب 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی