📙 برشی از یک کتاب
❗️هیچ صوفیای نیست مگر اینكه شیطانپرست است
📝 {در مباحث پیشین کتاب روشن شد که پس از دوره بت پرستی، ابلیس به همه چیز پرست کردن انسانها روی آورد}
🔹بدیهی است یكی از «همهچیز» شیطان است. چگونه ممكن است كسی «همهچیز پرست» باشد و شیطان را نپرستد. برای نمونه از مقاله دانشمند عزیز جناب آقای سیدمحمود هاشمی (نشریه مكتب وحی شماره۸ ص۱۳۶، ۱۳۷) برایتان میآورم و جای دوری نمیروم:
🔸 جمعی از بزرگان تصوّف برای ابلیس، مقام والا و برجستهای قائل شده و از وی به عنوان پاکبازترین عاشق که سجده بر غیرمعشوق را روا ندانست، پاسبان درگاه حضرت حق، سرور مهجوران [۲]، یگانهی وجود، شحنهی مملکت ملکوت که ۱۲۴هزار نبی زخم او خوردهاند، اسیر مشیت ابتلا [۳] و بزرگ موحّد در توحید تنزیه [۴]، مجروح فراق [۵]، مظهر غیرت [۶] و عاشقی صادق که محک محبّت را پذیرفت و محظوریّت بین طلب و اراده را به جان خرید [۷]، یاد کردهاند.
🔹حسن بصری گوید: «لَوْ أَظهَرَ نوُرَهُ لِلْخَلْقِ لَعَبِدَ إِلَهاً : اگر ابلیس نور خود را به خلق ظاهر کند، به خدایی پرستیده می شود».
🔸منصور حَلاّج نیز میگوید: «در آسمان، عابد و یکتاپرستی چون ابلیس وجود ندارد». [۸]
🔹سنایی غزنوی گوید: «ابلیس میدانست که باید با امر الاهی مخالفت کند؛ زیرا در لوح چنین خوانده بود و از قبل با خدای یکتا چنین قرار گذاشته بود». [۹]
🔸«نقل است که نوری با یکی نشسته بود و هر دو زار میگریستند؛ چون آنکس برفت، نوری رو به یاران کرد و گفت: دانستید آن شخص که بود؟! گفتند: نه، گفت: ابلیس بود؛ حکایت خدمات خود میکرد و افسانه روزگار خود میگفت و از درد فراق مینالید و چنان که دیدید میگریست و من نیز میگریستم». [۱۰]
🔹شیخ احمد غزالی، ابلیس را «سیّد الموحّدین» (= سرور یکتاپرستان) نامیده و در مورد او گفته است: «مَنْ لَم یَتَعَلَّمِ التّوْحیدَ مِنْ إبلیس فهُوَ زِنْدیق : کسی که علم توحید را از شیطان نیاموخت، زندیق و ملحد است». [۱۱]
🔸و ابوالعباس قصّاب که عطّار او را «مقبول الله»، «کامل معرفت» و «عامل مملکت» مینامد، میگوید: «ابلیس کشتهی خداوند است، جوانمردی نبود کشتهی خداوند خویش را سنگ انداختن! اگر در قیامت حساب در دست من کند بیند که چه کنم: همه را در پیش کنم و ابلیس را مقام ساز». [۱۲]
🔹و منصور حَلاّج گفت: «ما صحَّت الفتوۀ الا لأحمد و ابلیس : جوانمردی دو کس را مسلَّم بُوَد: احمد [حضرت محمد (ص)] و ابلیس را. جوانمرد و مرد رسیده، این دو آمدند؛ دیگران خود جز اطفال راه نیامدند»!!
🔸و عینالقُضات گوید: «آن عاشق دیوانه که تو او را ابلیس خوانی در دنیا، خود ندانی که در عالم الاهی او را به چه نام خوانند»! [۱۳]
🔻پینوشتها:
[۱] ویل دورانت ج۱ ص۴۴۷
[۲] عین القضات همدانی، نامهها، به اهتمام عفیف عسیران و احمد منزوی، ج۲، ص۵۸۸
[۳] حسین بن منصور حلاج، الطواسین، به تحقیق: لویی ماسینیون، ص۴۵، ۱۴۵- ۱۴۸
[۴] عطار نیشابوری، تذکرۀ الاولیاء، به اهتمام نیکلسون، ص۵۱ از جنید بغدادی
[۵] کاشانی، عزّالدین محمود، مصباح الهدایۀ و مفتاح الکفایۀ، به اهتمام جلالالدّین همایی، فصل غیرت، ص۴۱۴
[۶] عین القضات همدانی، تمهیدات، ص۲۲۱
[۷] همان
[۸] سفینۀ النجاۀ، ص۲۷۶
[۹] دیوان سنایی (بخش غزلیّات)، ص۷۴۸
[۱۰] تذکرۀ الاولیاء، ص۴۷۰
[۱۱] خیراتیّه، ج۲ ص۱۲۶
[۱۲] تذکرۀ الاولیاء، ص۶۴۳
[۱۳] تمهیدات، ص۲۲۱
📖مطالعه و دانلود 📦 سفارش کتاب #برشی_از_یک_کتاب #کابالا_و_پایان_تاریخش 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📗برشی از یک کتاب
✅ حسن بصری ولی الله یا کابالیست
🔸حسن بصري كه اولين خشت تصوف را در ميان مسلمانان بنا نهاد، در زمان حضرت علي(ع) خيلي جوان بود و به شدت به زهد و عبادت مي پرداخت.
🔹پس از ماجراي جمل كه علي(ع) در بصره بود، حسن را ديد كه وضو مي گيرد فرمود: حسن وضو را اسباغ كن (درست به جا بياور) گفت: همين ديروز شخصيتهائي را در ميدان جنگ كشتي كارشان اسباغ وضو و عبادت بود. امام گفت: اگر آنان را بر حق ميدانستي چرا به ياريشان برنخاستي؟
حسن گفت: شمشير و اسلحه برداشتم و به سويشان رفتم، وقتي كه به «خريبه» رسيدم هاتفي صدا زد حسن به كجا ميروي قاتل و مقتول هر دو در دوزخاند، برگشتم. روز ديگر باز مسلح شده و ميرفتم كه باز در همان جا همان ندا تكرار شد برگشتم.
امام(ع) فرمود: آن ندا راست گفته است قاتل و مقتول از لشكر جمل هر دو در دوزخ هستند و گوينده برادر تو شيطان بود.
1️⃣ حسن بصري چگونه عارف است كه هرگز ولايت علي(ع) را نشناخت بل به قول شيخ عطار خودش را ولي الله ميدانسته كه عطار او را در رديف اول اولياء در «تذكرة الاولياء» آورده است.
2️⃣ امام(ع) سخن حسن بصري را دربارة آمدن نداي غيبي تأييد ميكند و ندا كننده را شيطان ميداند.
3️⃣ حسن بصري در اصل يك مسيحي زاده بود، ابليس او را از رفتن به جنگ باز داشت تا كشته نشود. زيرا به وجود او نيازمند بود. به وسيله او تصوف را در ميان مسلمانان بنا نهاد. او حدود 110 سال عمر كرد و هنگام مرگش تصوف كاملاً جان گرفته بود.
🔸برخي ها حسن بصري را يك فرد دوستدار علي(ع) ميدانند و دربارة موضوع بالا ترديد ميكنند. آن چه اينان را به اين فكر انداخته دو چيز است:
🔺الف: اينان ميبينند كه حسن بصري بر عليه معاويه سخنانی گفته است. و توجه نمي كنند (بل توان تحليل تاريخ را ندارند) كه آن سخنان را وقتي گفته است كه در دمشق پس از مرگ يزيد، ميان آل سفيان و آل حكم، درگيري شديد براي تصاحب خلافت بود و حسن بصري ميديد كه مروان و آل حكم پيروز ميشوند، شروع كرد بر عليه معاويه و به نفع آل حكم سخن گفتن، كه مورخين گفتهاند «لو لا الحسن لمات خلافة آل مروان في المهد».
🔺ب: اينان مشاهده ميكنند كه در برخي از مسائل فقهي كه از او پرسيده شده، با تكيه بر نظر حضرت علي(ع) فتوي داده است. و توجه ندارند كه هر مدعي فقاهت در ميان امت، در برخي مسائل فقهي به علي(ع) استناد ميكرد. زيرا بر همگان مسلّم بود كه علي(ع) اعلم امت است و اساساً در تمسك به نظر علي(ع) نوعي افتخار براي هر كس بود حتي براي دشمنان او.
🔹حسن بصري علاوه بر علي(ع) در برابر امام حسن(ع)، امام حسين(ع) و امام سجاد(ع) نیز كاملاً دكان باز كرده و مزاحم جدي بود.
🖌
برشی از کتاب کابالا و پایان تاریخش📖 مطالعه و دانلود #برشی_از_یک_کتاب #کابالا_و_پایان_تاریخش 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📗 برشی از یک کتاب
✅ مشكل بزرگ اديان و نبوتها
🔸 اغلب گمان ميكنند اگر كسي غيبگوئي كند لابد از اولياءالله است و به مقام بالایی رسيده است. بويژه اگر چنين شخصي به عنوان روحاني نيز شناخته شود. شگفت اين كه برخي از روحانيان ما كه در فقه خوانده و تدريس هم كردهاند كه كهانت گناه كبيره و كفر است با اين همه هر وقت ميشنوند كه فلاني غيبگوئي ميكند، او را از اولياءالله ميدانند و شگفتتر از همه، امروز ما كساني را داريم كه اعتقاد به علم غيب انبياء را منحصر و محدود به وحي ميدانند، و ائمه طاهرين را فاقد علم غيب ميدانند، و اينگونه باورها را خرافه ميپندارند، اما همينها غيبگوئي افراد غيرمعصوم را به عنوان «تقرب الی الله» باور ميكنند.
🔹 شايد در تاريخ بشر احمقانهتر از چنين انديشهاي وجود نداشته باشد؛ شايد توضيح چرائي چنين بينشي سخت دشوار باشد كه چرا اين حضرات علم غيب ائمه(ع) را نمي پذيرند و آن را محال ميدانند اما غيبگوئي افراد معمولي را ميپذيرند؟ ليكن اگر اندكي دقت كنيم پاسخ اين پرسش به خوبي روشن ميشود: چون غرب كاباليست آن را نميپذيرد و اين را ميپذيرد.
🔸 غرب كاباليست و پيش از آن كاباليسم در شرق، در همه جا با نبوتها جنگيده و پيامبران را كذاب و مفتري كه ادعاي وحي و نبوت را به خداوند افترا بستهاند، معرفي كرده و كهانت را تبليغ كرده است.
🔹 به عنوان نمونه بیاندیشید که چرا غربیان اين همه كار باصطلاح علمي در آثار كاهنان غيبگو انجام دادهاند، امّا نبوت را از عرصههاي فكري، علمي و فرهنگي تا جائي كه توانستند كنار زدهاند؟ چرا آقاي «نيكلسون» آن همه وقت گذاشته، زحمت كشيده و «تذكرة الاوليا»ي عطار نيشابوري را تصحيح و منتشر كرده است كه آن همه كاهن را اولياءالله ناميده و در فرهنگ مسلمانان جاي داده است!؟ چرا مركز باصطلاح تحقيقاتي استراسبورك آثار محيالدين را اين همه نشر و ترويج كرده است!؟! آنان كه درباره پيامبر اسلام(ص) كاريكاتورهاي توهينآميز و فيلمهای موهن ساختند و سلمان رشدي را از جان و دل دوست داشتند.
🔸 نميدانم كي قرار است بفهميم؟ كي مسائل اظهر من الشمس را درك كنيم؟ تا كي بايد آب به آسياب دشمن كاباليست بريزيم؟ تا كي بايد لقب مقدس «عارف» و «وليّالله» را به اولياء ابليس بدهيم؟!
🔹 در آينده، در جائي كه سخن از نفوذ كاباليسم در امت اسلام بحث خواهد شد، مداحیهای حسن بصري، مولوي، سنائي، محيالدين و… را درباره ابليس و شيطان پرستي، خواهيم ديد.
🔺 شنونده اين سخن حق دارد باصطلاح از تعجب شاخ در بياورد زيرا كاباليسم از آغاز تاريخ در يك جريان واحد به طور كاملاً موفق كوشيده است كه اولياء ابليس را جايگزين اولياءالله كند. لطفاً تعجب نكنيد و تا آن مبحث صبر كنيد تا دلايل شيطان پرستي افراد مذكور را از زبان خودشان بشنويد.
🖌
برشی از کتاب کابالا و پایان تاریخش📖 مطالعه و دانلود #برشی_از_یک_کتاب #کابالا_و_پایان_تاریخش 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب
✅ چهار دوره برنامه کابالیسم در صدر اسلام
📌 دوره اول
🔸 فعالیت جریان کابالیسم دربارۀ پیامبر(ص) و امت، از روز مبعث به بعد در چهار دوره قابل بررسی است. و این چهار دوره تا پیدایش تصوف توسط حسن بصری در میان امت است.
دورۀ اول
🔹 از مبعث تا سال سوم هجری: در این دوره هنوز افرادی که از آغاز در کنار پیامبر کاشته شده بودند فعال نشده بودند و با تجربه آموزی منتظر آینده بودند. خود ابلیس ناچار بود به طور مجسّم به مبارزه با اسلام بپردازد و در جلسات مشورتی بزرگان قریش حاضر میشد و برنامههای خود را در قالب پیشنهاد به آنان میداد.
🔸 در مباحث گذشته اشاره شد که قبایل عرب عدنانی و در آن میان قریش، بدون دولت و قدرت مرکزی با مدیریت بزرگان اداره میشدند. آنان بزرگان شان را با لقب «غلباء»
میخواندند. جزری لغتشناس معروف و کهن، میگوید: غلباء یعنی گردن کلفتِ گردن دراز.
🔹 شما بگوئید: گردن کلفتِ گردن فراز، آن هم گردن کلفتِ گردن فراز در برابر حق و در برابر خدا و نبوت، که دو خصیصۀ اولیۀ افراد کابالیست است که تکبرشان را از ابلیس گرفتهاند.
🔸 در میان مردمان عرب عدنانی که همگی بتپرست بودند، قبیلۀ قریش از احترام خاص برخوردار بود به دلیل:
1️⃣ عربها قریش را اولاد اسماعیل و ذریّه ابراهیم میدانستند و به نوعی تقدیس آمیز به آنان مینگریستند.
2️⃣ قریش خادم کعبه و مدیر خانه خدا بود، خانه ای که همیشه محترم بود حتی در نظر بتپرستان، و زمان مدیدی نیز هر قبیلهای یک کپی از بت خود را در کعبه گذاشته بود و کعبه را شبیه مجلس سنای بتها نیز میشناختند که در مباحث پیشین اشاره شد.
3️⃣ قریش شهرنشین و سمبل تمدن عرب عدنانی بود.
4️⃣ به قول خودشان، قریش گردن کلفتهائی داشت که تاجر و سرمایه داران بزرگ عرب عدنانی بودند و به همین دلیل بازارهای سالانۀ بزرگ مانند «عکاظ» در سرزمین آنان برگزار می شد.
5️⃣ عربها در تفاخرها و رقابت های شدیدی که داشتند، پذیرفته بودند که قریش «سید العرب» یعنی آقامنشترین قبیله است.
🔹 بنابراین قریش آقای قبایل دیگر بود (گرچه برخی قبایل با آن ها جنگیده بودند) و سران قریش نیز آقای قریش بودند. این سران مجلس سنا داشتند به نام «دارالنّدوه» و تصمیمات مهم، و نیز مربوط میان تیرههای خود، و بین القبایل را در آن جا میگرفتند.
🔸 دارالندوه نه تنها یک نهاد قوی به عنوان تصمیم گیرنده و اداره کنندۀ برترین قبیلۀ عرب عدنانی، با رسول خدا(ص) مبارزه میکرد، بل در این مبارزه از همۀ قبایل (اعم از عدنانی و قحطانی) را نمایندگی میکرد، و از پشتیبانی همۀ آنها برخوردار بود.
🔹 نمونههائی از توطئههای ابلیس و دارالنّدوه:
1️⃣ سیوطی در درّالمنثور (ذیل آیه115، انعام) و مجلسی در بحار (ج60 ص282 و283) و دیگران در متون دیگر، آوردهاند: شیاطین با مشعل فروزان آمدند تا پیامبر(ص) را بسوزانند.
2️⃣ طبری در مجمع البیان و سیوطی در درّالمنثور و دیگران، در ذیل آیه30 سورۀ انفال، آوردهاند: سران قریش در دارالنّدوه جلسۀ مشورتی تشکیل دادند، ابلیس نیز به طور مجسم در قیافه «شیخ جلیل= بزرگ جلیل القدر» حاضر شد و پیشنهاد ابلیس به تصویب رسید و تصمیم گرفتند که رسول خدا(ص) را بکشند.
پیشنهاد ابلیس: از هر تیره ای از قریش یک نفر با شمشیر حاضر شوند و در قتل او شریک باشند تا بنی هاشم در برابر همۀ قریش قرار گیرد و نتواند ادعای قصاص یا خونخواهی از یک تیره کنند(علاوه بر منابع اهل سنت، مجلسی نیز در بحار، ج19 ص47 -46، آن را از بیان علی(ع) آورده است.)
3️⃣ ابلیس در میدان جنگ بدر: زمانی که سران قریش عازم جنگ بدر شدند نگران بودند که قبیلۀ «بنی مدلج» در غیاب شان به مکه حمله کنند. زیرا میان قریش و آنان بر سر خونخواهی، نزاع شدیدی بوده است. سیوطی در درّالمنثور ذیل آیه48 سورۀ انفال، و مجلسی در بحار، ج66 ص233 و 282، آورده اند: ابلیس در قیافۀ «سراقه بن مالک بن جثعم» رئیس قبیلۀ مدلج برای رفع نگرانی قریش، با گروهی از شیاطین مجسم، آمد و آنان را به جنگ با رسول خدا(ص) تشویق می کرد، وقتی که جبرئیل را مشاهده کرد فرار کرده و گروهش را با خودش برد.
🔸 این بود نمونههائی از مجسم شدن ابلیس و اقدامات مستقیم او بر علیه اسلام. جنگ بدر در رمضان سال دوم هجری که سه ماه و اندی به آغاز سال سوم هجری مانده بود رخ داده است.
🔹 زمانی دوست داشتیم این قبیل حدیثها را تاویل کنیم اما با بر افتادن پرده از راز کابالا میبینیم که عین واقعیت بودهاند و هرگز نباید تاویل شوند.
📖 مطالعه و دانلود
#برشی_از_یک_کتاب
#کابالا_و_پایان_تاریخش
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب
✅ چهار دوره برنامه کابالیسم در صدر اسلام
📌 دورۀ دوم (بخش اول)
🔸 از اواخر سال دوم از همان روز جنگ بدر تا رحلت پیامبر(ص):
در این دوره که حدود 9 سال میباشد، کسانی جریان را مدیریت میکنند و خود شیطان اقدام مستقیم نمیکند زیرا جبرئیل را در برابر خود میدید. شگفت است دقیقاً چند ساعت پس از فرار ابلیس و پایان نبرد، مقابلۀ عملی ابوبکر و عمر با پیامبر(ص) و دخالت عملیشان در مدیریت امت نوپا، شروع میشود. هر چه در متون تاریخی و حدیثی میگردیم پیش از آن چنین رفتاری را از این دو شخص نمییابیم.
🔹 اسیران بدر: رزمندگان اسلام برخی از سران قریش و عدهای از مردم قریش را کشتند و عدهای را اسیر کردند، بقیه نیز فرار کرده به مکه رفتند. ابوبکر و عمر بدون این که منتظر تصمیم و رفتار پیامبر(ص) شوند به ایجاد مسئله پرداختند: با این اسیران چه باید کرد؟
🔸 این اولین بار بود که کسانی از اصحاب به خود اجازه دادند و برای خود حق ابراز نظر قائل شدند و خود را در عرض پیامبر(ص) قرار داده و عملاً به مسلمانان نشان دادند که رسول خدا(ص) باید در کارها رای آنان را در نظر بگیرد. و این اولین گام بود که «عدم کفایت نبوت و وحی» به ناخود آگاه مردم القاء میشد و چند اصل کابالی بنیان نهاده شد:
🔹 الف: رسول خدا نیز مانند ما یک بشر است اگر به تنهائی تصمیم بگیرد ممکن است اشتباه کند.
دقیقاً مصداق همان گفته ها که کافران پیشین دربارۀ انبیاء پیشین گفته بودند، به مردم امت نوپا القاء شد:
1️⃣ فقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُم-24 مومنون.
2️⃣ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْه-33 مومنون.
3️⃣ و لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ-34 مومنون.
4️⃣ فقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا-27 هود.
5️⃣ قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا-10، ابراهیم.
6️⃣ فقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا-47 مومنون.
7️⃣ ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا-154 شعراء.
8️⃣ و ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا-186 شعراء.
9️⃣ قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا-15 یس.
🔸 ب: با زبان و عمل به افراد امت نوپا القاء کردند که علم پیامبر(ص) تنها به مواقعی منحصر است که با وحی تماس بگیرد، نه همواره و همیشه. پس باید برای سخنان ما نیز جائی در تصمیماتش قرار دهد.
🔹 امروز نیز کابالیستهای نفوذی و جریان شیعۀ وصایتی (که غیر ولایتی هستند و از نو به جنبش آمدهاند، حتی در حوزۀ مقدسۀ قم) به ما میگویند: خود قرآن به پیامبر(ص) دستور داده که بگو: من نیستم مگر بشری مثل شما، و برایمان آیه «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم» را میخوانند.
اولاً: توجه ندارند که میفرماید من بشری هستم مثل شما و نمیفرماید: شما نیز بشری هستید مثل من.
ثانیاً: این آیه در دو سوره از قرآن آمده است: آیه110 سورۀ کهف و آیه6 سورۀ فصّلت. اینان در هر دو مورد ادامۀ آیه را نمیخوانند که میفرماید: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ…». میگوید من مثل شما هستم با این فرق که به من وحی میشود.
🔸 حتی وقتی که همین جمله را نیز برایشان بخوانید میگویند: پس فرقش همین است که به او وحی میشود و هر وقت با وحی تماس نداشته باشد مثل ما میشود.
🔹 اولاً: اینان توجه ندارند مراد این دو آیه این است که: مانند بنی اسرائیل از پیامبرتان نخواهید که همۀ کارها حتی جهاد را نیز خودش با معجزه انجام دهد. یا شما در خانه بخوابید نیازهای اقتصادیتان را با معجزه بر آورده کند، با معجزه قصرها و باغ و ویلاها برایتان درست کند و… این آیهها در مقام محدود کردن فهم و دانش پیامبر(ص) به تماس با وحی نیستند. بل قرآن می گوید:
1️⃣ لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِه-1، حجرات.
2️⃣ و إِنْ تُطيعُوهُ تَهْتَدُوا-54 نور.
3️⃣ و أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا-92 مائده.
4️⃣ و در حدود40 مورد از قرآن امر به اطاعت از پیامبر(ص) شده است.
🔸اگر کسی یا کسانی نبودند که پیش از رسول خدا تصمیم می گرفتند پس معنای «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ» چیست و این آیه برای چه آمده است؟؟! که در مباحث آینده به طور مشروح بحث خواهد شد.
و اگر کسانی نبودند که خود سری کنند، این همه آیههای چهلگانه برای چه آمدهاند؟!
📖 مطالعه و دانلود
#برشی_از_یک_کتاب
#کابالا_و_پایان_تاریخش
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب
✅ چهار دوره برنامه کابالیسم در صدر اسلام
📌 دورۀ دوم (بخش دوم)
🔸 ثانیاً: اگر پیامبر(ص) در غیر از موارد تماس با وحی با آنان مساوی است، پس چرا این وحی بر خود آنان نازل نمی شد؟ پس لابد پیامبر در ساعاتی که با وحی تماس نداشت نیز امتیازاتی داشته است و این امتیاز غیر از علم و دانش چیست؟
🔹 این موضوع را در کتاب «مکتب در فرایند تهاجمات تاریخی» که در پاسخ به «کتاب مکتب در فرایند تکامل» نوشتۀ آقای مدرسی نوشته ام توضیح دادهام و با آیه و حدیث و نیز ادلّۀ عقلی روشن کرده ام که علامه طباطبائی نیز در این باره در اشتباه است. و در این جا تکرار نمیکنم.
🔸ثالثاً: پیامبر(ص) هادی است و امت مهتدی است، مهتدی حق ندارد هادی را هدایت کند. و اگر دمکراسی در جائی صحیح باشد در حضور پیامبران نه تنها جایز نیست بل ناقض غرضِ ارسال رسل است.
🔹 رابعاً: درست است اگر پیامبر(ص) از اصحابش نظر خواست میتوانند ابراز نظر کنند. نه این که خودشان اقدام به ابراز نظر و ایجاد مسئله کنند.
🔸 خامساً: چرا همیشه دو نفر از اصحاب را میبینیم که در مواقعی که باید نام آن ها را «فرصت» گذاشت فرصت طلبانه خودشان را مطرح می کنند، چرا علی(ع)، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و دیگر اصحاب از این گونه اقدامات خودداری می کنند. چه شده است که این دو فرد بی سواد شتر چران این قدر مهم شده اند و خودشان را برتر از دیگران می دانند که باید در نبوت و رهبری شریک باشند، چه امتیازی دارند غیر از تماس مداوم با کاهنان و یهودیان کابالیست، و هر هوشمندی ای که از خود نشان داده اند همگی بر گرفته از آنان است.
🔹 ماهیت پیشنهادشان: بدیهی و روشن بود هم برای آن دو نفر و هم برای همگان، که پیامبر(ص)- و یا هر کس دیگر در چنین شرایطی- یکی از دو تصمیم را می گرفت یا دستور اعدام اسیران را صادر می کرد، یا آنان را آزاد می کرد. و راه سومی وجود نداشت. و برده کردن آنان امکان نداشت؛ چه کسی عباس و عقیل را بردۀ خود کند و همین طور دیگر مردان قریش را، اساساً آنان نمی توانستند اسرای قریش را مانند غلام به خدمت بگیرند زیرا اولاً اکثر آنان کسانی بودند که نمی توانستند کار یدی و فیزیکی مفید انجام دهند، اگر در آن روز به مدینه آورده میشدند غیر از افساد و آلوده کردن ذهن مسلمانان، فایدهای نداشتند. همۀ مهاجرین با آنان فامیل و قوم خویش بودند.
🔸 ابوبکر و عمر میدانستند که رسول خدا(ص) یا آنان را در مقابل فدیه آزاد خواهد کرد و یا دستور اعدامشان را صادر خواهد کرد، دو طرف قضیه را میان خود تقسیم کردند پیش پیامبر(ص) آمدند هر کدام یک طرف مسئله را پیشنهاد دادند و نتیجه هر چه بود مقصود آن دو را برآورده میکرد و میگفتند: پیامبر به پیشنهاد ما عمل کرده و بر ذهن مسلمانان القاء می کردند که ما در تصمیمات رسول(ص) شرکت داریم. و این برنامۀ مداوم آنان بود تا رحلت پیامبر(ص) که شرحش خواهد آمد. و با این روش زمینۀ ذهنی امت را برای حاکمیت خود آماده میکردند و کردند و در برنامه شان موفق شدند.
🔹 ابوبکر گفت: از اسیران فدیه بگیریم و آزادشان کنیم و با پول فدیه دولت جدید التأسیس مان را تقویت کنیم.
عمر گفت: همۀ اسیران را بکشیم.
آیه آمد و گفت اساساً چه کسی به شما گفته بود که اسیر بگیرید و برای پیامبر و اسلام ایجاد مشکل کنید، پیامبر «اسیر کش» نیست. و از آن روز به بعد اسیر گیری ممنوع گشت: «ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُريدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيم»: هیچ پیامبری را سزاوار نیست که اسیرانی داشته باشد تا وقتی که آئین او ریشه دار و استوار گردد، شما در صدد مال دنیا هستید و خداوند آخرت شما را اراده می کند و خداوند غالب و حکیم است.
🔸 آیه، اصل اسیر گیری را محکوم می کند حتی اسیر گیری برای فدیه و پول را، تا چه رسد به «اسیر کشی»، اما ببینید جریان کابالیسم چه کاری کرد و چه حدیث هائی ساختند!؟! گفتند: آیه آمد نظر پیامبر را محکوم کرد و نظر عمر را تأیید کرد؛ در کجای این آیه یا ما قبل و ما بعد آن، اسیر کشی تأیید شده است؟
پیامبری که عقل، تشخیص، فکر و تدبیر عمر بهتر از او باشد، به چه دردی می خورد؟ البته برای این نیز حدیث ساختند که: اگر من مبعوث نمیشدم حتماً عمر مبعوث می شد. عمر که شرح کارها و برنامه هایش خواهد آمد.
🔹 حتی نمی گویند: آیه آمد نظر مشترک پیامبر(ص) و ابوبکر را محکوم کرد. بل از هر دو طرف قضیه بهرهبرداری کردند و گفتند: رسول خدا(ص) مطابق رای ابوبکر عمل کرد. و این زمینه بود برای مهم جلوه دادن ابوبکر. سپس گفتند: نظر عمر تأیید شد. و این هم بزرگ و مهم کردن عمر.
📖 مطالعه و دانلود
#برشی_از_یک_کتاب
#کابالا_و_پایان_تاریخش
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب
✅ چهار دوره برنامه کابالیسم در صدر اسلام
📌 دورۀ دوم (تتمه)
🔸 مطالعۀ سورۀ انفال: اما اگر شما سورۀ انفال را که به محور جنگ بدر سخن
میگوید مطالعه کنید موضوعهای زیر را مشاهده میکنید:
1️⃣ آیه اول:… أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين.
2️⃣ آیه6- يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّن.
3️⃣ آیه20- يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُون.
4️⃣ آیه21- وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ.
5️⃣ آیه27- يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول.
6️⃣ آیه46- وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا.
❓ چه کسانی میخواستند رابطۀ اطاعتی امت از پیامبر را تضعیف کنند که این آیهها آمدند؟
❓ چه کسانی خشت اول مجادله بویژه مجادله با پیامبر(ص) را بنا نهادند؟
❓ چه کسانی در ظاهر سخنان رسول خدا(ص) را میشنیدند در حالی که گوش شنوا نداشتند و به سخنان او بیاعتنا بودند؟
❓ چه کسانی مانند کسانی (از امت های پیشین) بودند که می گفتند شنیدیم امّا عمل نمیکردند؟
❓ چه کسانی از اصحاب خیانت میکردند که آیه میگوید خیانت نکنید؟
❓ چه کسانی منازعه می کردند یا ایجاد منازعه می کردند که آیۀ اخیر از آن نهی میکند؟
🔹 بلی: یک بدبختی بود به نام «عبدالله بن ابیّ» منافق بی پرده و عریان و صریح، که همۀ این قبیل آیه های قرآن را بر سر آن نگون بخت ریختند. یک منافق صریح و عریان و مطرود امت که حتی پسرانش نیز از او دوری میکردند، چه قدر مهم بود که این همه آیات در سورههای مختلف قرآن دربارۀ او سخن بگویند؟!
🔸 البته اگر سورۀ انفال را از اول تا آخر مطالعه کنید به روشنی میبینید که این سوره در مقام خنثی کردن یک سری برنامه ها و القائات است که جدیداً در میان امت نوپا القاء شدهاند. در زمینۀ فکر اجتماعی امت خدشهها و حفرههائی پیدا شده که سورۀ انفال در مقام و در صدد ترمیم آنهاست و مسئله خیلی روشن است.
📖 مطالعه و دانلود
#برشی_از_یک_کتاب
#کابالا_و_پایان_تاریخش
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب
✅ جاماسب پيامبری در ميان كادوسيان
🔹 كادوسيان قومی بودند كه پيش از آمدن آريائي ها به ايران، در كنار رود ارس میزيستند. امروز اگر به زبان اَوستائی دقت كنيد میبينيد با اين كه كتاب دينی آريائيان ايران بوده، با هر سه زبان آريائی (پارتی، پارسی، ميديائی) با فاصله زيادی فرق دارد. اصل اين زبان «كادوسی» بوده و پيامبرشان معاصر ابراهيم(ع) و از پيامبران دستيار او بوده است يعنی در حوالی4000 سال پيش و2000 سال پيش از ميلاد.
🔸 آريائیها در حوالي3700 سال پيش به ايران آمده و زئوس (ذئو) را كنار گذاشته و دين جاماسب يا بگوئيم دين كادوسی را پذيرفتهاند. اين بحث مهم و تحقيقی را نيز به كتاب «جامعه شناسی كعبه» واگذاشته و تكرار نمیكنم. با ياد آوری اين مطلب كه: زردشت بنيانگذار دين ايراني نيست. او نيز مانند بودا در حوالي2600 سال پيش برای اصلاح دين جاماسبی (مجوسی) مأمور شده زيرا آن دين توحيدی دچار ميترائيزم و خورشيد پرستی، همجنسگرائی و ازدواج با محارم، شده بود.
🔹 جاماسب اصول و فروع آيئن خود را بر هزار تكّه كوچك از چرم گاو نوشته بود و در ميان كادوسيان در ساحل رود ارس كه دوازده شهر داشتند به تبليغ پرداخت. اسامی شهرها عبارت بودند از: فروردين ارديبهشت تا اسفند. كه هيچكدام از اين كلمات آريائي نيستند سپس در زبانهای سهگانه آريائی ايران رايج شدند. همين طور الفاظی از قبيل: آب، روشن، روز و… همگی توسط اَوستا، منتقل و ماندگار شدهاند.
🔸 كادوسيان (اصحاب ارس) دعوت جاماسب را نپذيرفته و او را كشتند اما دين او مانند دين عيسی(ع) رواج يافت.
🔹 كادوسيان در هر ماه در يكی از شهرهای دوازدهگانه شان، جشن میگرفتند. بزرگترين جشنشان در شهر اسفندار بود كه سيزده روز طول میكشيد. در هر كدام از شهرها يك درخت بزرگ صنوبر داشتند كه جشن را در كنار آن انجام میدادند. در ساعت معين در پيش صنوبر به نيايش مي پرداختند. ابليس میآمد از پيكر درخت با صدای دلچسب به دعای آنان پاسخ میداد.
🔸 ابليس آنان را وادار كرد كه جاماسب را بكشند. اما برای اين كه اثری از قبر او باقي نماند و باصطلاح زيارتگاه دوستانش نباشد، برنامهريزی كرد كه در وسط درياچه يا بركهای كه از آب چشمه «روشناب» جمع میشد، لولههائی از آهك و مصالح دیگر ساخته سپس داخل آن لولهها را به صورت چاه بكنند، جاماسب را در آن چاه گذاشته و دفن كنند و كردند(بحارالانوار، ج14، باب13).
🔹 آريائيان به آئين جاماسب پيوستند، «ذئو= ذيو= دئو= ديو» كه خدای بزرگشان در آسيای ميانه بود، را رها كرده و از آن پس «ديو» را اهريمن دانستند. اما شاخه ديگر آنان كه به يونان رفته بودند تا زمان مسيحيت ذئو را با تلفظ «ذئوس» میپرستيدند.
📖 مطالعه و دانلود
#برشی_از_یک_کتاب
#کابالا_و_پایان_تاریخش
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب
✅ کابالیسم نمایندگان خود را در کنار پیامبر اسلام(ص) قرار داده بود
🔸 عن الصادق(ع) قال: لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ نَبِیهُ(ص) أَنْ ینْصِبَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(ع) لِلنَّاسِ فِی قَوْلِهِ: «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ» فِی عَلِی بِغَدِیرِ خُمٍّ قَالَ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ» فَجَائَتِ الْأَبَالِسَةُ إِلَى إِبْلِیسَ الْأَكْبَرِ وَ حَثَوُا التُّرَابَ عَلَى رُئُوسِهِمْ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِیسُ مَا لَكُمْ قَالُوا إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ عَقَدَ الْیوْمَ عُقْدَةً لَا یحُلُّهَا شَیءٌ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِیسُ كَلَّا إِنَّ الَّذِینَ حَوْلَهُ قَدْ وَعَدُونِی فِیهِ عِدَةً لَنْ یخْلِفُونِی..(بحار، ج60 ص185)
🔹 ترجمه: امام صادق(ع) فرمود: وقتی که خداوند با فرمان «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ» پیامبرش را مأمور کرد که امیرالمؤمنین را در غدیر خم برای مردم نصب کند، و رسول خدا(ص) به مردم اعلام کرد که «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاه»، ابلیس ها در پیش ابلیس بزرگ جمع شدند در حالی که بر سرشان خاک می پاشیدند. ابلیس گفت: چه شده بر شما؟ گفتند: این مرد امروز پیمانی بست که تا روز قیامت گسسته نمی شود و هیچ چیزی توان از هم گسستن آن را ندارد.
🔸 ابلیس به آنان گفت: نه؛ چنین نیست (نگران نباشید) کسانی در کنار او (پیامبر) هستند که وعده ای به من داده اند و از وعدۀ شان تخلّف نخواهند کرد.
🔹 این حدیث تنها در منابع شیعه آمده است زیرا نفوذ و سلطۀ کابالیسم اجازه نداد تا سخنان اهل بیت(ع) در متون دیگر مسلمانان نیز بیایند، اکنون ببینیم گزارشات تاریخی و متون حدیثی برادران اهل سنّت، این حدیث را تأیید میکنند؟ خواهیم دید که گزارشات آنان و احادیثشان بیشتر، فراتر، و با شرح جزئیات و چگونگی پیام این حدیث، گزارش میدهند.
🔸 گزارشهای تاریخ: در این جا به گزارش های تاریخی از منابع برادران سنّی میرسیم و بدون تعصب، به گزارشات تاریخ گوش میدهیم و گمان نمیکنم کسی از برادران سنّی به ما ایراد بگیرد که چرا تکّههای تاریخی و حدیثی را از منابع خود آنان نقل میکنیم، و هیچ شخص بل هیچ انسان عاقلی نمیگوید: آن چه را که ما خودمان نوشتهایم و به آن ها باور داریم، شما بازگوئی نکنید.
🔹 اگر چنین کسی پیدا شود و چنین توقعی از ما یا از هر کس دیگر داشته باشد، یا فاقد عقل است و یا در تحکّم و استبداد دچار همان منطق ابلیس است که خودش حق و حقیقت را بگوید و به آن باور هم داشته باشد در عین حال از بازگوئی آن عصبانی شود.
ادامه دارد...
📖 مطالعه و دانلود
#برشی_از_یک_کتاب
#کابالا_و_پایان_تاریخش
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب
✅ اولین نماینده کابالیسم نزد پیامبر(ص)
🔸 ابوبکر بن ابی قحافه، تولد او را سال573 میلادی و وفاتش را 634 نوشتهاند. با این حساب او 61 سال عمر کرده است. اما مطابق نقلهای دیگر او 63 سال عمر کرده است. دو سال پس از رحلت پیامبر(ص) درگذشته است و اگر سال و ماهها را به طور دقیق محاسبه کنیم او سه سال از پیامبر کوچکتر بوده است.
🔹 اجماع اول: به اجماع همۀ محدثین، مورخین، صحابه پیامبر(ص)، و تابعین، همه و همه، ابوبکر بر اساس پیشگوئی که از پیشگویان گرفته بود، به نهضت پیامبر(ص) پیوست. و کسی حتی یک نفر هم تا امروز پیدا نشده که در این موضوع تردید داشته باشد.
🔸 اجماع دوم: باز همگان اجماع دارند که پیشگویان همگی از مبعث پیامبر(ص)، پیروزی نهضت او، تاسیس دولت و قدرت، خلافت و جانشینی، سخن گفته بودند.
🔹 اجماع سوم: موضوع دو اجماع بالا (کلّی) است شامل همۀ پیشگویان است. امّا دربارۀ ابوبکر یک اجماع سوم به محور موضوع «خاص» و پیشگوئی یک غیبگوی خاص، هست که: یک شخص غیبگو در سرزمین شامات، در حضور ابوبکر پیشگوئی کرده است.
اکنون ببینیم این شخص غیبگو چه کسی بوده است؟
🔸 منابع برادران اهل سنت میگویند آن شخص همان بحیرا راهب بوده است لیکن در چگونگی آن اختلاف دارند:
1️⃣ برخی میگویند در همان سفر تجاری ابوطالب که پیامبر(ص) را نیز با خود برده بود، ابوبکر حضور داشت و پس از توضیحات بحیرا، به دستور ابوطالب ابوبکر پیامبر(ص) را به همراه بلال به مکه برگردانید.
🔹 علامه امینی در الغدیر این ادعا را با تکیه بر منابع خود سنّیان به طور واضح و مبرهن رد کرده است و ما در این جا تکرار نمی کنیم.
2️⃣ برخی دیگر میگویند: ابوبکر تنها به حضور بحیرا رسید و خوابی را که دیده بود به او تعریف کرد و بحیرا گفت: در میان شما پیامبری مبعوث خواهد شد و تو ابتدا وزیر او و سپس خلیفۀ او خواهی شد.
🔸 باید گفت این نقل دوم درست است: ابوبکر در مبعث رسول خدا(ص) به شام رفته تا پیشگوی مورد اعتمادی پیدا کند و جزئیات آیندۀ این حادثۀ مهم را به دست آورد. امّا آن کسی که جزئیات موضوع (حتی خلافت ابوبکر) را برایش پیشگوئی کرده بیتردید یک کاهن بوده است نه بحیرا، این مسئله در مباحث آینده روشن خواهد شد. در این جا فعلاً فقط به یک مطلب مهم اشاره می شود:
🔹 یک ویژگی فقط برای دو نفر: پیشگوئیهای عمومی و کلّی دربارۀ رسول خدا(ص)، توسط پیامبران از زمان ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) بوده و همۀ مردم عرب معتقد و منتظر بودند که یک پیامبر عربی خواهد آمد. حتی تورات کنونی نیز دربارۀ پیدایش دولت و قدرت در میان نسل اسماعیل سخن گفته است. و نیز پیشگوئیهای کاهنان، مرتاضان، صوفیان، در گوش و هوش همگان جای گرفته بود.
🔺 در میان آن همه مردم و سپس در میان آن همه صحابۀ پیامبر(ص) و در میان همۀ مسلمانان، تنها دو نفر به طور ویژه و خصوصی از یک پیشگو مطالب لازم را گرفته اند: ابوبکر و عمر. و همین «تماس ویژه» موضوع بحث ما و قابل توجه است.
📖 مطالعه و دانلود
#برشی_از_یک_کتاب
#کابالا_و_پایان_تاریخش
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب
✅ دومین نماینده کابالیسم نزد پیامبر(ص)
🔸 عمر: عمربن خطاب مطابق نظر عمومی مورخین حدود11 سال از ابوبکر کوچکتر بود و حدود11 سال پس از او از دنیا رفته است و حدود11 سال پس از ابوبکر به نهضت پیامبر(ص) پیوسته است.
🔹 خود عمر میگوید: و ابن ابی الحدید، ج12 ص183، آورده است: عمر به همراه ولید بن مغیره در سفر تجارتی به شام رفت، عمر در آن زمان 18 ساله بود و شتران ولید را می چرانید و برای او حمّالی می کرد و از کالاهای تجاری او حفاظت می کرد. وقتی که به «بلقاء» رسیدند مردی از علمای روم او را دید، آن مرد به عمر مینگریست و نگاههایش را طول میداد، سپس گفت: ای جوان گمان میکنم اسم تو عامر، یا عمران، یا شبیه این باشد.
عمر گفت: نام من عمر است.
مرد گفت: ران هایت را برهنه کن.
عمر رانهای خود را باز کرد که در یکی از آن ها خال سیاهی بود به بزرگی کف دست.
سپس از عمر خواست که سرش را باز کند، مشاهده کرد که او اصلع است.
از عمر خواست که به دست خود تکیه کند عمر تکیه کرد. مرد دید که او «اعسر ایسر» است؛ یعنی در کار کردن دست راست و چپ او فرقی ندارند. آنگاه به عمر گفت: انت مَلِک العرب و ملک الروم و الفرس: تو پادشاه عرب، پادشاه روم و فارس هستی.
عمر خندۀ استهزا آمیز کرد.
مرد گفت: می خندی!؟ به حق مریم بتول تو پادشاه عرب و پادشاه روم و فارس هستی.
عمر سخن او را جدی نگرفت و برگشت.
🔸 ابن ابی الحدید می گوید: خود عمر این ماجرا را می گفت و ادامه می داد: آن مرد رومی سوار بر الاغ همچنان با من همراه بود تا ولید کالایش را فروخت و با پول آن عطر و لباس ها خرید و قافله اش به سوی حجاز حرکت کرد. و مرد رومی به دنبال من می آمد بدون این که چیزی از من بخواهد (یا: بپرسد) و هر روز صبح دست من را می بوسید آن طور که دست شاهان را می بوسند، تا آن که از حدود شام خارج شدیم و به سرزمین حجاز وارد شده و به سوی مکه بر میگشتیم که آن مرد با من وداع کرد و برگشت. ولید از من دربارۀ آن مرد
میپرسید، من چیزی به او نمیگفتم. گمان می کنم آن مرد مرده است اگر زنده بود به سوی ما می آمد.
توضیح:
1️⃣ عمر آن کاهن را «عالم» می نامد و دیدیم که سطیح و زرقا نیز خود شان را عالم مینامیدند.
2️⃣ مرد کاهن به «مریم بتول» سوگند می خورد، سطیح و زرقا نیز به خداوند سوگند یاد می کردند. همان طور که رئیس شان ابلیس، به خداوند سوگند یاد کرد: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعین».
3️⃣ به شرح رفت که سطیح و زرقا، دشمنی خودشان را نسبت به پیامبر(ص) اعلام کرده بودند. اما این کاهن آن چنان از ته دل دست عمر را می بوسد، و آن همه ایام و آن همه راه را با او همراه می شود و به طور مکرر دست او را بوسه می زند. کاهنان پیامبر(ص) را و نهضت او را دشمن می دانند اما عمر را تا این حد دوست دارند.
4️⃣ کاهن به او می گوید: تو پادشاه عرب هستی، نمی گوید: تو خلیفه یا امیر مسلمانان هستی، و به راستی عمر یک پادشاه بود.
5️⃣ عمر می گوید: کاهن دست مرا می بوسید آن طور که دست پادشاهان را می بوسند. یعنی نه آن طور که دست قدیسان، مؤمنان و مردان خدا را می بوسند.
6️⃣ عمر که به پادشاهی رسیده بود میگوید: لابد آن مرد مرده است و الاّ به پیش ما می آمد.
7️⃣ معلوم می شود که عمر آرزو می کرده آن کاهن به دیدارش بیاید و جایزۀ خوبی از بیت المال به او بدهد. و متأسف است که چرا نمیآید.
در مبحث شماره31 «کابالا در دو جریان آگاه و جریان ناخودآگاه» به شرح رفت که کاهنان هرگز به خیر دنیا هم نمی رسند گوئی ارباب شان ابلیس، از آنان خواسته و می خواهد که فقط در خدمت قدرتمندان کابالیسم باشند و بهره ای چندان از دنیا نداشته باشند و ماجرای آن کاهن با رضا شاه نیز به شرح رفت که رضا شاه نیز مانند عمر آرزو می کرد کاهنش را پیدا کند و از خجالت او در آید.
8️⃣ عمر در این گفتارش با بیان شیرین و لذتبخش کلمه «مَلِک» را دربارۀ خود به زبان می آورد. در حالی که آن روز در میان مسلمانان پلیدترین سمت و نکوهیده ترین مقام، سمت و مقام سلطنت و مَلکیّت و پادشاهی بود. حتی یکی از ویژگی های منفی بزرگ معاویه در نظر همگان تبدیل خلافت به پادشاهی است. و زمانی که حاکم مدینه در مسجد به مردم اعلام کرد که قرار است برای یزید بیعت گرفته شود، عبدالرحمن بن ابی بکر صدا زد: «اَهرقلیّۀ»: آیا مانند هرکول های روم خلافت به سلطنت موروثی تبدیل می شود!؟! حتی معاویه، یزید و همۀ خلفای بنی امیه و بنی عباس تا آخر نتوانستند خود را شاه یا مَلک بنامند. و این لفظ تنها از زبان عمر که گستاختر از همه بود در آمده است.
📖 مطالعه و دانلود
#برشی_از_یک_کتاب
#کابالا_و_پایان_تاریخش
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب
✅ اهل بغی
🔹 جریان کابالیسم، امت نوپا را به شدت درگیر چالش سیاسی کرده است، قرآن از آیندۀ امت نگران است و جنگ داخلی را پیش بینی می کند: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي حَتَّى تَفيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطين»: و اگر دو گروه از مؤمنان با هم بجنگند، بین آنان صلح دهید. و اگر یکی از آن دو نسبت به دیگری باغی باشد با آن گروه باغی بجنگید تا به امر خدا گردن نهد، پس اگر گردن نهاد، میان دو گروه اصلاح کنید با عدالت و قسط. که خداوند اهل قسط را دوست دارد.
توضیح:
1️⃣ بغی یعنی «ستم ورزی به محور سهم خواهی». باغی یعنی کسی که با انگیزۀ سهم خواهی بر دیگران ستم می کند. معمولاً باغی را با یاغی فارسی که به معنی «سرکش» است اشتباه می کنند.
🔸هر نظام اجتماعی و هر حکومت- اعم از حکومت حق و ناحق- همیشه با «بغی» روبه رو بوده و هست. اما در نظام و حاکمیت مشروع و حق، همیشه یکی از دو طرف حق است و طرف دیگر باغی است. و این نظر اجماعی مسلمانان است اعم از سنّی و شیعه. همگان اهل جمل، صفین و خوارج را باغی می دانند، لیکن برادران سنّی ما نظر به این که نمی خواهند هیچ فردی از اصحاب را خائن یا فاسق بدانند، می گویند درست است که عمل آنان مصداق بغی است اما نیت شان خدمت به دین بوده است زیرا تشخیص اجتهادی شان این بود که با این عمل شان به اسلام خدمت می کنند.
2️⃣ امّا مطابق گزارشات اجماعی تاریخی و اجماع محدثین، در همان روز رحلت پیامبر(ص) جریان بغی شروع شد و موضوع فقط بر پایه «سهم خواهی» پایه گذاری شد؛ در سقیفۀ بنی ساعده، انصار می گفتند «منّا امیر و منکم امیر» یک امیر از ما و یک امیر از شما.
🔹مهاجران یعنی ابوبکر، عمر و ابوعبیده می گفتند: شما انصار نور چشم ما هستید اما حکومت سهم منسوبین پیامبر است و از آن ما می باشد. برخی از انصار توجه کردند که اگر پافشاری کنند مصداق آیۀ «بغی» خواهند شد و دست از سهم خواهی برداشته و با ابوبکر بیعت کردند. امّا توجه نکردند که هر دو طرف مصداق «سهم خواه» هستند.
🔸 از امام باقر(ع) دربارۀ آیۀ «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ»(آیه41 سورۀ روم) پرسیدند. فرمود: به خدا سوگند؛ مراد آیه روزی است که انصار گفتند: منّا امیر و منکم امیر؛ (بحار، ج28 ص220 ح9).
📖 مطالعه و دانلود
#کابالا_و_پایان_تاریخش
#برشی_از_یک_کتاب
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی