📙 برشی از یک کتاب
✅ ما و غربیها در مسأله «ارزشها»
🔹غربیها به طور كلی حتی افراطیترین آنها برخوردشان با «ارزشها» یك برخورد مشروط است رویه و روح عمومی آنان بر این اصل استوار است كه ما جامعه شناسیم و ابتداءً كاری با «ارزشها» نداریم و پس از بررسی و تحقیق در مورد هر ارزشی به یكی از دو نظر خواهیم رسید:
الف) ارزش مورد نظر از ارزشهای سیال است. در این صورت تحول این ارزش به ضد خود را یك امر طبیعی خواهیم دانست.
ب) ارزش مورد نظر از ارزشهای پایدار و مربوط به هسته پایدار آگاهی بشر است (مانند جلوگیری از قتل) در این صورت تحول این ارزشها معیار تحقیق نیستند بل تحقیق، معیار ارزشهاست. اما رویه و روح عمومی در كشور ما كلاً بر «حذف ارزشها» استوار است. یعنی داوری در مورد یك ارزش به نتیجه تحقیق واگذار نمیشود بل قبل از تحقیق داوری انجام یافته تلقی میگردد. البته منظورم جریان ناخودآگاهها است نه خودآگاهها كه «روش علمی» با «حذف ارزشها» مساوی تلقی میشود.
🔺 عقلانی و منطقی
🔸نحوه برخورد با «هسته پایدار» نحوه برخورد با «هنجار و ناهنجار» را تعیین میكند و این یكی نیز نحوه برخورد با «ارزشها» را تعیین میكند (در این بیان میان هنجار و ناهنجار و ارزش و ضد ارزش فرقی هست) و نحوه برخورد با ارزش و ضد ارزش نحوه و چگونگی و بافت و سیستم «برنامه پیشنهادی ـ اصلاحی» را تعیین میكند و همین جریان است كه معنای «روش عقلانی» را تعیین میكند.
🔹در بینش پارتو رفتار عقلانی رفتار، كار و عملی است كه عامل آن تنها نفع مادی خود را در آن رفتار در نظر گرفته باشد و آن رفتار، عقلانی است كه به یكی از انگیزههای غریزی پاسخ دهد. بقیه رفتارهای بشری از قبیل خدمت، دگردوستی غیر غریزی (غیر جنسی)، خیرخواهی برای دیگران و… بالاخره ایثار به هر معنی، حماقت است و لذا فتوا میدهد كه بشر یك موجود نابخرد است. چنین منطقی تنها آن بخش از رفتارهای انسان را «منطقی» میداند كه محقق در بررسی آن، رابطه میان نیازهای صرفاً غریزی را با آن رفتار كشف كند. در این بینش افراطی حدود «هسته پایدار»ی دقیقاً مشخص و معین شده است كه تنها آن بخش از آگاهیها كه راه نیل به نیازهای صرفاً غریزی را نشان دهند و شخص را به آنها برسانند پایدار هستند و هر آگاهی دیگر سیال میباشد كه جامعه بر فرد تحمیل میكند و پذیرش این تحمل حماقت است.
🔸ما در اینجا در صدد نقد و بررسی بینشها نیستیم. اگر یك بینش خاص را عنوان میكنیم تنها به خاطر آوردن یك مثال است تا به وسیله آن اهمیت مسأله «شناخت» روشن و معلوم شود. پس از آن كه منطق ارسطویی كنار زده شد منطق هر بینش و مكتب و نیز روش شناخت آن، عبارت است از برداشتی كه در مسأله «عین و ذهن» دارد.
🔹البته هستند كسانی مانند ماكس وبر كه در مسأله عین و ذهن به اصطلاح دُم به تله ندادهاند و به قول سیاستمداران موضع خودشان را در این مسأله روشن نكردهاند. شاید میتوان وبر را در این مورد فونكسیونالیستتر از هر كس دیگر دانست، لیكن فرار از طرح مسأله «عین و ذهن» هیچ بینشی را فارغ از آن و بینیاز از آن نمیكند و این ملازمه یك ملازمه قهری است. زیرا هر محققی بر اساس آگاهی تحقیق میكند و در صدد به دست آوردن آگاهیهای زیادتر است. و اگر شخص دیگری پیدا شود و در تنگ كردن دایره هسته پایدار قدمی فراتر از پارتو بردارد دیگر اثری از هسته پایدار، نه تنها در آگاهیها و هنجارها و ارزشها كه در مورد طبیعت و جهان ملموس حسی، نیز نمیماند و همه چیز سفسطه میشود، زیرا هیچ كسی نمیتواند بگوید همه چیز سیال است جز اندیشه من. هر آگاهی پایدار نیست جز آگاهی من.
📖 مطالعه و دانلود
#برشی_از_یک_کتاب
#گذری_بر_جامعه_شناسی_شناخت
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی