هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 805)
🌺 أنت فقيه اصفهان 🌺
🌿 مرحوم آیةالله حاج شیخ محمّدتقی آقانجفی اصفهانی میگوید:
شبی بعد از ادای فریضه و نوافل از مسجدالحرام متوجه منزل گردیدم. در بین راه که خالی از رفت و آمد بود، بزرگواری خود را به من نمود و فرمود: شیخ محمّدتقی! أنت فقیه اصفهان. از استماع این سخن روح افزا روحم تازه و فرحم بی اندازه گشت ولی در حیرت ماندم که در این شب تار، چه کسی این غریب از شهر و دیار را میشناسد، که نام و حال مرا میداند و متعجّب بودم از کجا میداند؟ در دل خیال کردم شاید حضرت ولی عصر و ناموس دهر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد. چون نظر کردم احدی را ندیدم بنابراین دانستم بیش از این قابلیت تشرّف خدمت آن سرور را نداشتم. [۱]
#پایان
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 ملاقات در میقات _ داستانهایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: محمود صادقی
📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش
📝 داستان بیست و سوم - أنت فقيه اصفهان - ص ۹۵
📚[۱] العبقري الحسان، ج۲، ص۵۰۴
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی:
▶️ @booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
➖➖➖➖➖➖
#ملاقات_در_میقات
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_ملاقات_و_کرامات
#امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#محمود_صادقی
#انتشارات_اصفهان_کانون_پژوهش
#أنت_فقيه_اصفهان
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌳(داستان 806) قسمت ۱
💐 آقا به جان مادرت، آبرويم را حفظ فرما💐
🌱 حجةالاسلام آقای حاج شیخ محمّد ارگانی میگوید:
در سال شصت و دو که به مکه معظّمه مشرف بودم، مکان ما ایرانیان در عزیزیه چهار مکّه بود. برحسب اتفاق شب هشتم ذی الحجة الحرام آن سال مصادف با شب جمعه بود. با آقای ربیعی مدیر کاروان خوزستان وعده گذاشتم که حجّاج را حوالی ساعت یک بعد از نیمه شب جمعه به طرف عرفه حرکت دهیم. وقت را غنیمت شمرده و به ایشان گفتم: به مسجدالحرام مشرف میشوم. مواظب حجاج باش که متفرق نشوند.
برحسب اتّفاق در شب و روز عرفه در شهر مکه ماشین عمومی برای مسافرین خیلی کم پیدا میشود. به هر نحوی که میسّر بود با پرداخت پنج ریال سعودی به مسجدالحرام مشرف شدم بعد از نماز تحیت رو به روی ناودان طلا آقایی از اهل علم را در حالتی خاص، مشغول دعای کمیل دیدم. وی حالی پیدا کرده بود در کنارش نشستم و استماع دعای کمیل نمودم تا به پایان رسید. تصمیم گرفتم به نیابت حضرت ولی عصر ارواحناه فداه هفت بار طواف مستحبی به جا آورم بعد از فراغ و نماز آن وارد حجر اسماعیل شدم و پس از راز و نیاز در حجر اسماعیل رو به روی ناودان طلا به نماز مشغول گردیدم. بعد از پایان نماز شب یکباره به فکر فرو رفتم که ساعت چند است؟ متوجه شدم بعد از نیمه شب است سخت مضطرب و ناراحت شدم که قدری دیر کرده ام.
از مسجدالحرام بیرون آمدم و سوار ماشین بلیزر که آماده حرکت بود شدم تا مرا به عزیزیه چهار برساند. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 ملاقات در میقات _ داستانهایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: محمود صادقی
📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش
📝 داستان بیست و چهارم - آقا به جان مادرت، آبرويم را حفظ فرما - ص ۹۶ و ۹۷
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی:
▶️ @booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
➖➖➖➖➖➖
#ملاقات_در_میقات
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_ملاقات_و_کرامات
#امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#محمود_صادقی
#انتشارات_اصفهان_کانون_پژوهش
#آقا_به_جان_مادرت_آبرويم_را_حفظ_فرما
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌳(داستان 806) قسمت ۲
💐 آقا به جان مادرت، آبرويم را حفظ فرما💐
🌱 ... از مسجدالحرام بیرون آمدم و سوار ماشین بلیزر که آماده حرکت بود شدم تا مرا به عزیزیه چهار برساند. از قضا ماشین هنگامی که به پل نزدیک به عزیزیه چهار رسید پلیس سعودی نگذاشت از بالای پل رد شویم ناچاراً از راه دیگری راننده ماشین حرکت کرد، یک وقت متوجه شدم که مرا به منی آورده است به راننده گفتم: من روحانی کاروانم و باید به عزیزیه چهار برسم. قبول کرد و گفت: ترا به عزیزیه خواهم برد.
از منی به طرف مکه حرکت کردیم پلیس سعودی از پیش روی ما مانع شد ناگاه متوجه شدم مرا به عرفه آورده خیلی مضطرب و ناراحت شدم. مجدداً ملتمسانه از راننده خواهش کردم که مرا به مکه برساند. باز دیدم، در منی هستیم.
خلاصه، پلیس جلوی راننده را گرفت و هرچه تلاش و خواهش نمودیم
پلیس به ما اجازه حرکت از راههای مشخص را نمی داد که به مکه بیاییم. راننده بلیزر عصبانی شد و رو به من کرد و گفت: از ماشین خارج شو.
در این موقع بود که از احساس مسئولیت و اینکه باید زائرین کاروان را به عرفه حرکت دهم و راهی جز تسليم و بیرون آمدن از ماشین برایم نمانده بود، با دلی شکسته و مضطربانه عرض کردم: یا اباصالح ادرکنی. آقا امام زمان ترا به جان مادرت زهرا سلام الله علیها قسمت میدهم که آبرویم را حفظ فرما و خودت برایم چاره ای بفرما. از ماشین بلیزر بیرون آمدم بعد از چند قدمی که بی اختیار راه میرفتم ملاحظه کردم در مجاورت خانه و محل سکونتمان در عزیزیه چهار هستم.
از فرط خوشحالی و این همه رنج و ناراحتی باورم نمیشد که این خودم باشم، ناگهان دیدم مقابل درب کاروان آقای ربیعی ایستاده و تازه از خواب بیدار شده است. به من گفت: کجا بودی؟ گفتم: از مسجدالحرام برمیگردم. گفت: خیلی خوشحالی. گفتم: آری. جریان را به ایشان گفتم و کلیه ماوقع را تعریف نمودم.
پس از تجدید وضو همان ساعت حجاج کاروان را به طرف عرفه حرکت دادم و بحمد الله و المنة تا صبح در سرزمین عرفات به دعاهای وارده و مناجات با خداوند متعال مشغول راز و نیاز بودم. [۱]
#پایان
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 ملاقات در میقات _ داستانهایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: محمود صادقی
📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش
📝 داستان بیست و چهارم - آقا به جان مادرت، آبرويم را حفظ فرما - ص ۹۷ و ۹۸
📚۱- شیفتگان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج۱، ص۲۷۳
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی:
▶️ @booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
➖➖➖➖➖➖
#ملاقات_در_میقات
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_ملاقات_و_کرامات
#امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#محمود_صادقی
#انتشارات_اصفهان_کانون_پژوهش
#آقا_به_جان_مادرت_آبرويم_را_حفظ_فرما
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 807)
🌼 دعای امام زمان (علیهالسلام) در کنار خانه خدا 🌼
🌿 عبدالله بن جعفر حمیری میگوید:
از محمّد بن عثمان عمری نائب خاص امام (علیهالسلام) در زمان غیبت صغرا سؤال کردم: آیا صاحب الامر (علیهالسلام) را دیدهای؟
او در پاسخ گفت: آری. آخرین دیدار من نزد خانه خدا بود که ایشان میفرمودند: « اللّهم انجزلي ما وعدتني. »
« بار الها! آنچه را به من وعده فرمودهای برآور.» [۱]
#پایان
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 ملاقات در میقات _ داستانهایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: محمود صادقی
📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش
📝 داستان بیست و پنجم - دعای امام زمان (علیهالسلام) در کنار خانه خدا - ص ۹۹
📚۱- من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۲۰ - کمال الدین وتمام النعمة، ج۲، ص۴۴۰، ح۹ - الغیبة للطوسي، ص۲۵۱ - وسائل الشیعة، ج۱۳، ص۲۵۹، ح۱ - اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۵، ص۶۶، ح۶۹ - حلیة الأبرار في احوال محمّد وآله الأطهار، ج۶، ص۲۸۲، ح۵ - بحارالأنوار، ج۵۲، ص۳۰، ح۲۳ - ریاض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، ج۳، ص۸۳
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی:
▶️ @booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
➖➖➖➖➖➖
#ملاقات_در_میقات
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_ملاقات_و_کرامات
#امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#محمود_صادقی
#انتشارات_اصفهان_کانون_پژوهش
#دعای_امام_زمان_علیهالسلام_در_کنار_خانه_خدا
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 808)
🌸 دعای امام زمان (علیهالسلام) در کنار خانه خدا 🌸
🍃 عبدالله بن جعفر حمیری میگوید:
از محمّد بن عثمان عمری - نائب خاص امام زمان (علیهالسلام) در غیبت صغری - شنیدم که میگفت: حضرت مهدی صلوات الله علیه را ملاقات کردم در حالی که در مستجار [۱] پرده کعبه را گرفته بود و میفرمود:
« اللّهم انتقم مِن اعدائي.»
« بار الها! از دشمنانم انتقام بگیر.» [۲]
#پایان
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 ملاقات در میقات _ داستانهایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: محمود صادقی
📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش
📝 داستان بیست و ششم - دعای امام زمان (علیهالسلام) در کنار خانه خدا - ص ۱۰۰
📚[۱] مستجار: مکانی است در بین رکن یمانی و درب بسته پشت کعبه که به آن ملتزم هم میگویند.
📚[۲] کمال الدین وتمام النعمة، ج۲، ص۴۴۰ - حلیة الأبرار في أحوال محمّد وآله الأطهار، ج۶، ص۲۸۲ - الغیبة للطوسي، ص۲۵۱ - الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج۲، ص۴۷۰ - مناهج الأخیار في شرح الاستبصار، ج۳، ص۷۳۳ - لوامع صاحبقرانی، ج۸، ص۳۵۱ - روضة المتقین، ج۵، ص۲۱۷ - وسائل الشیعة، ج۱۳، ص۲۵۹، ح۲ - بحارالأنوار، ج۵۲، ص۳۰، ح۲۳
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی:
▶️ @booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
➖➖➖➖➖➖
#ملاقات_در_میقات
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_ملاقات_و_کرامات
#امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#محمود_صادقی
#انتشارات_اصفهان_کانون_پژوهش
#دعای_امام_زمان_علیهالسلام_در_کنار_خانه_خدا
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🍀(داستان 809)
🌺 روح طواف امام (علیهالسلام) است 🌺
🌾 عبدالله بن صالح میگوید:
امام زمان (علیهالسلام) را در مقابل حجرالأسود دیدم در حالی که مردم برای بوسیدن حجرالأسود با هم نزاع میکردند و ایشان میفرمودند: مأمور به این نشدهاید. [۱] [۲]
#پایان
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 ملاقات در میقات _ داستانهایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: محمود صادقی
📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش
📝 داستان بیست و هفتم - روح طواف امام (علیهالسلام) است - ص ۱۰۱
📚[۱] شاید مقصود این باشد که به چنگ زدن به دامان امام مأمورید، آن را رها کرده و برای رساندن دست به حجرالأسود این گونه کشمکش و نزاع میکنید. (مضمون اين سخن در روایات کتاب شريف کافی موجود میباشد).
📚[۲] الکافي ج۲، ص۱۳۰، ح۷ - الإرشاد، ج۲، ص۳۵۲ - کشف الغمة، ج۲، ص۴۵ - بحارالأنوار، ج۵۲، ص۶۰، ح۴۶ - وسائل الشیعة، ج۱۳، ص۳۲۷، ح۹ - الوافی، ج۲، ص۳۹۹، ح۶ - مجموعة نفیسة في تاریخ الأئمة:، ص۳۴۰
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی:
▶️ @booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
➖➖➖➖➖➖
#ملاقات_در_میقات
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_ملاقات_و_کرامات
#امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#محمود_صادقی
#انتشارات_اصفهان_کانون_پژوهش
#روح_طواف_امام_علیهالسلام_است
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🕋موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🛣(داستان 810) قسمت ۱
🌷 نصب حجرالأسود 🌷
🌱 ابوالقاسم جعفر بن محمّد قولویه میگوید:
در سال سیصد و سی و هفت به عزم رفتن به خانه خدا وارد بغداد شدم. قرار بود قرامطه [۱] حجرالأسود را به جای خود برگردانند.
بزرگ ترین فکر برای من این بود که امسال را به حج بروم و ببینم چه کسی حجرالأسود را در جای خود نصب میکند. زیرا در بعضی از کتابها دیده بودم که نوشته بودند: حجرالأسود را میربایند و مجدداً امام آن عصر، حجرالأسود را در جای خود نصب میکند. چنانچه در زمان حجاج بن یوسف، امام سجاد (علیهالسلام) آن را در جای خود قرار داد و به همان حال ماند.
متأسفانه در بغداد به بیماری سختی دچار شدم به طوری که جان خود را در معرض خطر میدیدم و نتوانستم شخصاً به حج بروم.
به ناچار شخصی به نام ابن هشام را نائب گرفتم و نامه سربستهای را خطاب به حضرت صاحب الزمان (علیهالسلام) نوشته بودم به وی سپردم. در آن نامه از مدت عمر خود و درباره اینکه آیا در این مرض میمیرم یا نه سؤال شده بود.
به ابن هشام تأیید کردم که تمام مقصود من این است که این نامه را به دست کسی که حجرالأسود را در جای خود میگذارد، برسانی و جواب آن را برایم بیاوری و من تو را فقط برای این کار میفرستم.
ابن هشام بعد از مراجعت از مکه ماجرا را تعریف میکند:
چون وارد مکه شدم و مردم قصد نصب حجرالأسود را در جای خود داشتند، ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 ملاقات در میقات _ داستانهایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: محمود صادقی
📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش
📝 داستان بیست و هشتم - نصب حجرالأسود - ص ۱۰۲ و ۱۰۳
📚[۱] قرامطه: همان اسماعیلیه بودند که در آن روزگار سر به شورش برداشتند و رئیس ایشان ابوطاهر قرمطی بود. ایشان حجرالأسود را کنده و به بحرین بردند و مدت بیست و دو سال نزد خود نگه داشتند.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی:
▶️ @booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
➖➖➖➖➖➖
#ملاقات_در_میقات
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_ملاقات_و_کرامات
#امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#محمود_صادقی
#انتشارات_اصفهان_کانون_پژوهش
#نصب_حجرالأسود
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🕋موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🛣(داستان 810) قسمت ۲
🌷 نصب حجرالأسود 🌷
🌱 ... ابن هشام بعد از مراجعت از مکه ماجرا را تعریف میکند:
چون وارد مکه شدم و مردم قصد نصب حجرالأسود را در جای خود داشتند، مبلغی پول به عدهای از خدّام حرم دادم تا راه را باز کنند تا بتوانم آن شخص نصّاب را ببینم و چند نفر از خدام را مأمور کردم تا جمعیت را کنار بزنند تا من بتوانم به نزدیک محل برسم.
هرکس حجرالأسود را برداشت تا در جای خود نصب کند قرار نگرفت تا اینکه جوانی گندمگون و زیباروی تشريف آورد، سنگ را برداشت و در جای خود قرار داد به طوری که گویی اصلاً کنده نشده بود.
صدای شادی حاجیان از هر سو برخاست و آن جوان از یکی از درهای مسجدالحرام خارج شد من برخاستم و مردم را متفرق میساختم و به دنبال جوان میشتافتم. مردم همه به من راه میدادند و مرا دیوانه میپنداشتند ولی من در آن گیر و دار چشم از او برنمیگرفتم تا اینکه از میان جمعیت بیرون آمدم.
او آهسته راه میرفت ولی من با سرعت در پی او میدویدم ولی با این وجود به او نمیرسیدم در مکانی ایستاد و به من نگریست و فرمود: آنچه با خود داری بیاور! من نیز نامه را به او دادم. بدون اینکه در آن بنگرد فرمود: بگو از این بیماری وحشت مدار که بعد از سی سال خواهی مرد!
در این وقت گریهام گرفت و چنان گریستم که قدرت هر گونه حرکت از من سلب شد. آن مرد نیز رفت.
چون سال سیصد و شصت و هفت رسید ابن قولویه مریض شد و به امور خود پرداخت و تهیه لوازم قبر میدید. وصیت خود را نوشت و در این راه سعی فراوانی مبذول میداشت. به او گفتند: این همه ترس برای چیست؟ امید است خداوند سلامتی بدهد ترس ندارد ولی ابن قولویه میگفت: این همان سالی است که قبلاً وعده مرگ مرا دادهاند و بالاخره در همان بیماری رحلت فرمود. [۱]
#پایان
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 ملاقات در میقات _ داستانهایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: محمود صادقی
📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش
📝 داستان بیست و هشتم - نصب حجرالأسود - ص ۱۰۳ و ۱۰۴
📚[۱] بحارالأنوار، ج۵۲، ص۵۸، ح۴۱ - استبصار فیما اختلف من الأخبار المشيخة، ص۳۰۷ - الخرائج والجرائح، ج۱، ص۴۷۵، ح۱۸ - فرج المهموم في تاریخ علماء النجوم، ص۲۵۴ - کشف الغمة في معرفة الأئمة، ج۲، ص۵۰۲ - مدینة المعاجز الأئمة الإثنی عشر، ج۸، ص۱۵۴ - مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل الخاتمة، ج۳، ص۲۴۶ - الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب، ج۱، ص۳۴۶
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی:
▶️ @booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
➖➖➖➖➖➖
#ملاقات_در_میقات
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_ملاقات_و_کرامات
#امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#محمود_صادقی
#انتشارات_اصفهان_کانون_پژوهش
#نصب_حجرالأسود
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌄(داستان 811)
🌻 من مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) هستم 🌻
🌿 علی بن ابراهیم فدکی از قول ازدی میگوید:
در مسجدالحرام مشغول طواف بودم، دور ششم را انجام داده و میخواستم هفتمین دور را انجام بدهم که صحنهای در سمت راست کعبه مرا به خود مشغول نمود.
جوانی زیبا، صاحب عظمت و با ابهت در میان جمعیتی مشغول صحبت بود. به سخنانش گوش دادم، کلامی بهتر از آن را تا به حال نشنیده بودم. بیانی شیوا و رسا و جلسهای بسیار نیکو.
نزدیک او رفتم تا با او هم صحبت شوم امّا ازدحام جمعیت مرا از او جدا کرد.
از شخصی پرسیدم: این جوان کیست؟
گفت: فرزند رسول خدا (صلی الله علیه واله) است که هر سال یک روز برای خواصش ظاهر میشود و با آنها گفتگو میکند.
رو به جوان کرده و گفتم: من خواهان ارشاد و هدایت هستم مرا ارشاد کن.
ایشان مقداری سنگریزه به من داد.
یکی از حضّار سؤال کرد: فرزند رسول خدا (صلی الله علیه واله) چه چیزی به تو داد؟
گفتم: مقداری سنگریزه. وقتی دستم را گشودم دیدم طلای خالص است.
از آنجا رفتم. ناگهان دیدم آن جوان خود را به من رسانید و فرمود: حجّت برایت ثابت شد و حق برایت روشن گردید و کوری از قلب تو رفت! آیا مرا شناختی؟
گفتم: به خدا قسم نه!
ایشان فرمود: أنا المهدي، أنا قائم الزمان، من همان کسی هستم که زمین را پر از عدل و داد میکند بعد از آنکه پر از ظلم و ستم شده است.
همانا زمین از حجّت خدا خالی نمیماند و مردم بیشتر از بنی اسرائیل در فترت و سرگردانی نمیمانند و ایّام خروج و قیام من فرا خواهد رسید.
این گفته امانتی است در اختیار تو و آن را فقط برای برادرانت که اهل حق در رهرو طریق حق هستند، نقل کن. [۱]
#پایان
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 ملاقات در میقات _ داستانهایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: محمود صادقی
📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش
📝 داستان بیست و نهم - من مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) هستم - ص ۱۰۵ و ۱۰۶
📚[۱] کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۴۴۴، ح۱۸ - الغیبة للطوسي، ص۲۵۳ - الثاقب في المناقب، ص۶۱۳، ح۵۹۹ - الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۸۴، ح۱۱۰ - اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۵، ص۲۹۸، ح۳۹ - فرج المهموم في معرفة نهج الحلال من علم النجوم، ص۲۵۸ - بحارالأنوار، ج۵۲، ص۱، ح۱ - نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین، ص۲۴۵
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی:
▶️ @booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
➖➖➖➖➖➖
#ملاقات_در_میقات
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_ملاقات_و_کرامات
#امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#محمود_صادقی
#انتشارات_اصفهان_کانون_پژوهش
#من_مهدی_عجلاللهتعالیفرجهالشریف_هستم
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🍀(داستان 812) قسمت ۱
💐 بيا و طواف کن 💐
☘ اسماعیل خان نوایی نقل میکند:
مادری داشتم که در کمالات و حالات معنوی از اکثر زمان این زمان ممتاز بود و اوقات خود را در طاعات و عبادات بدنی صرف میکرد. گناه و معصیتی را مرتکب نمی شد و از زنهای صالحه عصر خود محسوب میشد و بلکه کم نظیر بود. مادر ایشان نیز زنی صالحه بود و از نظر مادی وضعیت خوبی داشت به طوری که مستطیع شد و عازم حج بیت الله الحرام گردید و مادر مرا هم با آنکه ده ساله بود از ثروت خود مستطیع کرد و با خود برد و با سلامتی از حج مراجعت کردند.
مادرم میگفت: پس از ورود به میقات و احرام عمره تمتع و داخل شدن به مکّه معظمه وقت طواف تنگ شد به طوری که اگر تأخیری صورت میگرفت وقوف اختیاری عرفه فوت میگشت و به وقوف اضطراری تبدیل میشد. به همین جهت حجاج مضطرب بودند تا طواف و سعی صفا و مروه را تمام کنند.
از طرفی تعداد آنها در آن سال از سالهای دیگر بیشتر بود لذا والده و من و جمعی از زنان همسفر، راهنمایی برای آموزش حج گرفتیم و با عجله تمام به قصد طواف و سعی خارج شدیم. با حالتی که از اضطراب گویا قیامت برپا شده است.
همان طوری که خداوند تعالی بعضی از حالات آن روز را فرموده که « يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ » [۱] در آن روز مادر، بچّه شیرخواره خود را فراموش میکند.
وقتی والده و دیگر همراهان مشغول انجام وظایف خود بودند به کلّی مرا فراموش کردند در اثنای راه ناگاه متوجه شدم که با والده و بقیّه همراهان نیستم. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 ملاقات در میقات _ داستانهایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: محمود صادقی
📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش
📝 داستان سی ام - بيا و طواف کن - ص ۱۰۷ و ۱۰۸
📚[۱] سوره حج، آیه ۲.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی:
▶️ @booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
➖➖➖➖➖➖
#ملاقات_در_میقات
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_ملاقات_و_کرامات
#امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#محمود_صادقی
#انتشارات_اصفهان_کانون_پژوهش
#بيا_و_طواف_کن
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🍀(داستان 812) قسمت ۲
💐 بيا و طواف کن 💐
☘ ... وقتی والده و دیگر همراهان مشغول انجام وظایف خود بودند به کلّی مرا فراموش کردند در اثنای راه ناگاه متوجه شدم که با والده و بقیّه همراهان نیستم. هر قدر دویدم و فریاد زدم، کسی از آنها را پیدا نکردم و مردم هم چون به کار خود مشغول بودند به هیچ وجه به من اعتنایی نداشتند. ازدحام جمعیت هم مانع از حرکت و جستجو میشد. از طرفی چون همه یک شکل لباس پوشیده بودند، نمی توانستم از این طریق هم به جایي برسم. راه را نمی دانستم و کیفیت اعمال را هم بدون راهنما نیاموخته بودم و تصور میکردم که ترک طواف در آن وقت باعث فوت کلّ حج در آن سال میشود و باید این مسیر پرخطر و پرزحمت را دوباره طی کنم و یا تا سال آینده در آنجا بمانم به هر حال نزدیک بود عقل از سرم برود و نفس در گلویم حبس شود و بمیرم بالاخره چون دیدم فریاد و گریه فایدهای ندارد خود را از مسیر عبور مردم به کناری رسانیدم تا لااقل از فشار حجاج محفوظ بمانم و در گوشهای مأیوس و ناامید توقّف کردم. در آنجا به انوار مقدسه و ارواح معصومین: متوسل شدم و عرض میکردم: یا صاحب الزمان ادرکنی و سر را بر زانو نهادم.
ناگاه صدایی را شنیدم که مرا به اسم میخواند وقتی سر برداشتم، جوانی نورانی را با لباس احرام نزد خود دیدم که فرمود: برخیز بیا و طواف کن. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 ملاقات در میقات _ داستانهایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: محمود صادقی
📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش
📝 داستان سی ام - بيا و طواف کن - ص ۱۰۸
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی:
▶️ @booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
➖➖➖➖➖➖
#ملاقات_در_میقات
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_ملاقات_و_کرامات
#امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#محمود_صادقی
#انتشارات_اصفهان_کانون_پژوهش
#بيا_و_طواف_کن
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🍀(داستان 812) قسمت ۳
💐 بيا و طواف کن 💐
☘ ... ناگاه صدایی را شنیدم که مرا به اسم میخواند وقتی سر برداشتم، جوانی نورانی را با لباس احرام نزد خود دیدم که فرمود: برخیز بیا و طواف کن.
گفتم: شما از طرف والدهام آمدهاید؟ فرمود: نه.
گفتم: پس چطور بیایم؟ من اعمال طواف را بلد نیستم تازه به تنهایی نمیتوانم خودم را از جمعیت حفظ کنم.
فرمود: اینها با من. هر جا که من رفتم بیا و هر کاری که میکنم بکن. نترس و جرأت داشته باش.
با شنیدن این گفته، غصّهام از بین رفت و قلب و اعضایم قوّتی گرفتند. لذا برخاستم و با آن جوان به راه افتادم. چیزهای عجیبی از ایشان دیدم. گویا به هر طرف که رو میآورد مردم بی اختیار راه را باز میکردند و به کناری میرفتند. به طوری که با این همه جمعیت من اصلاً احساس فشاری نمیکردم. تا اینکه وارد مسجدالحرام شده و به محلّ طواف رسیدیم. جوان به من رو کرد و فرمود: نیت طواف کن و به راه افتاد مردم اینجا هم بی اختیار راه میدادند تا آنکه به حجرالأسود رسید. حجر را بوسید و به من نیز اشاره فرمود: حجر را ببوس. من هم آن را بوسیدم و روانه شد تا آنکه به جای اوّل رسید، توقف کرد و اشاره فرمود: که نیّت را تجدید کن و دوباره حجرالأسود را بوسید. همین طور تا آنکه هفت شوط [۱] طواف را تمام کرد و در هر بار حجر را میبوسید و به من میفرمود: که ببوسم و معمولاً این سعادت برای همه کس میسّر نمیشود مخصوصاً اگر بخواهد بدون زحمت و فشار باشد.
به هر حال برای نماز طواف به مقام حضرت ابراهیم (علیهالسلام) رفتند و من هم با ایشان بودم پس از نماز فرمودند: ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 ملاقات در میقات _ داستانهایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: محمود صادقی
📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش
📝 داستان سی ام - بيا و طواف کن - ص ۱۰۸ و ۱۰۹
📚[۱] هر شوط یک بار دور زدن به گرد خانه کعبه است.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی:
▶️ @booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
➖➖➖➖➖➖
#ملاقات_در_میقات
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_ملاقات_و_کرامات
#امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#محمود_صادقی
#انتشارات_اصفهان_کانون_پژوهش
#بيا_و_طواف_کن