eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
166 دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
114 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما @sh_gerami داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 812) قسمت ۱ 💐 بيا و طواف کن 💐 ☘ اسماعیل خان نوایی نقل می‌کند: مادری داشتم که در کمالات و حالات معنوی از اکثر زمان این زمان ممتاز بود و اوقات خود را در طاعات و عبادات بدنی صرف می‌کرد. گناه و معصیتی را مرتکب نمی شد و از زن‌های صالحه عصر خود محسوب می‌شد و بلکه کم نظیر بود. مادر ایشان نیز زنی صالحه بود و از نظر مادی وضعیت خوبی داشت به طوری که مستطیع شد و عازم حج بیت الله الحرام گردید و مادر مرا هم با آنکه ده ساله بود از ثروت خود مستطیع کرد و با خود برد و با سلامتی از حج مراجعت کردند. مادرم می‌گفت: پس از ورود به میقات و احرام عمره تمتع و داخل شدن به مکّه معظمه وقت طواف تنگ شد به طوری که اگر تأخیری صورت می‌گرفت وقوف اختیاری عرفه فوت می‌گشت و به وقوف اضطراری تبدیل می‌شد. به همین جهت حجاج مضطرب بودند تا طواف و سعی صفا و مروه را تمام کنند. از طرفی تعداد آنها در آن سال از سال‌های دیگر بیشتر بود لذا والده و من و جمعی از زنان همسفر، راهنمایی برای آموزش حج گرفتیم و با عجله تمام به قصد طواف و سعی خارج شدیم. با حالتی که از اضطراب گویا قیامت برپا شده است. همان طوری که خداوند تعالی بعضی از حالات آن روز را فرموده که « يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ » [۱] در آن روز مادر، بچّه شیرخواره خود را فراموش می‌کند. وقتی والده و دیگر همراهان مشغول انجام وظایف خود بودند به کلّی مرا فراموش کردند در اثنای راه ناگاه متوجه شدم که با والده و بقیّه همراهان نیستم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان سی ام - بيا و طواف کن - ص ۱۰۷ و ۱۰۸ 📚[۱] سوره حج، آیه ۲. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 812) قسمت ۲ 💐 بيا و طواف کن 💐 ☘ ... وقتی والده و دیگر همراهان مشغول انجام وظایف خود بودند به کلّی مرا فراموش کردند در اثنای راه ناگاه متوجه شدم که با والده و بقیّه همراهان نیستم. هر قدر دویدم و فریاد زدم، کسی از آنها را پیدا نکردم و مردم هم چون به کار خود مشغول بودند به هیچ وجه به من اعتنایی نداشتند. ازدحام جمعیت هم مانع از حرکت و جستجو می‌شد. از طرفی چون همه یک شکل لباس پوشیده بودند، نمی توانستم از این طریق هم به جایي برسم. راه را نمی دانستم و کیفیت اعمال را هم بدون راهنما نیاموخته بودم و تصور می‌کردم که ترک طواف در آن وقت باعث فوت کلّ حج در آن سال می‌شود و باید این مسیر پرخطر و پرزحمت را دوباره طی کنم و یا تا سال آینده در آنجا بمانم به هر حال نزدیک بود عقل از سرم برود و نفس در گلویم حبس شود و بمیرم بالاخره چون دیدم فریاد و گریه فایده‌ای ندارد خود را از مسیر عبور مردم به کناری رسانیدم تا لااقل از فشار حجاج محفوظ بمانم و در گوشه‌ای مأیوس و ناامید توقّف کردم. در آنجا به انوار مقدسه و ارواح معصومین: متوسل شدم و عرض می‌کردم: یا صاحب الزمان ادرکنی و سر را بر زانو نهادم. ناگاه صدایی را شنیدم که مرا به اسم می‌خواند وقتی سر برداشتم، جوانی نورانی را با لباس احرام نزد خود دیدم که فرمود: برخیز بیا و طواف کن. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان سی ام - بيا و طواف کن - ص ۱۰۸ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 812) قسمت ۳ 💐 بيا و طواف کن 💐 ☘ ... ناگاه صدایی را شنیدم که مرا به اسم می‌خواند وقتی سر برداشتم، جوانی نورانی را با لباس احرام نزد خود دیدم که فرمود: برخیز بیا و طواف کن. گفتم: شما از طرف والده‌ام آمده‌اید؟ فرمود: نه. گفتم: پس چطور بیایم؟ من اعمال طواف را بلد نیستم تازه به تنهایی نمی‌توانم خودم را از جمعیت حفظ کنم. فرمود: اینها با من. هر جا که من رفتم بیا و هر کاری که می‌کنم بکن. نترس و جرأت داشته باش. با شنیدن این گفته، غصّه‌ام از بین رفت و قلب و اعضایم قوّتی گرفتند. لذا برخاستم و با آن جوان به راه افتادم. چیزهای عجیبی از ایشان دیدم. گویا به هر طرف که رو می‌آورد مردم بی اختیار راه را باز می‌کردند و به کناری می‌رفتند. به طوری که با این همه جمعیت من اصلاً احساس فشاری نمی‌کردم. تا اینکه وارد مسجدالحرام شده و به محلّ طواف رسیدیم. جوان به من رو کرد و فرمود: نیت طواف کن و به راه افتاد مردم اینجا هم بی اختیار راه می‌دادند تا آنکه به حجرالأسود رسید. حجر را بوسید و به من نیز اشاره فرمود: حجر را ببوس. من هم آن را بوسیدم و روانه شد تا آنکه به جای اوّل رسید، توقف کرد و اشاره فرمود: که نیّت را تجدید کن و دوباره حجرالأسود را بوسید. همین طور تا آنکه هفت شوط [۱] طواف را تمام کرد و در هر بار حجر را می‌بوسید و به من می‌فرمود: که ببوسم و معمولاً این سعادت برای همه کس میسّر نمی‌شود مخصوصاً اگر بخواهد بدون زحمت و فشار باشد. به هر حال برای نماز طواف به مقام حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) رفتند و من هم با ایشان بودم پس از نماز فرمودند: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان سی ام - بيا و طواف کن - ص ۱۰۸ و ۱۰۹ 📚[۱] هر شوط یک بار دور زدن به گرد خانه کعبه است. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 812) قسمت ۴ 💐 بيا و طواف کن 💐 ☘ ... به هر حال برای نماز طواف به مقام حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) رفتند و من هم با ایشان بودم پس از نماز فرمودند: برنامه طواف دیگر تمام شد. من به خاطر تشکّر و قدردانی چند تومان طلایی که با خود داشتم بیرون آوردم و با عذرخواهی تمام، نزد ایشان گذاشتم که قبول کنند. اشاره فرمودند: بردار. از اینکه تعدادشان کم بود، معذرت خواستم. فرمودند: برای دنیا این کار را نکردم. بعد به سمتی اشاره نموده و فرمودند: مادر و همراهانت آنجا هستند به آنها ملحق شو. وقتی متوجه آن طرف شدم و دوباره به سمت ایشان نظر انداختم کسی را ندیدم. با سرعت خود را به همراهان رساندم. دیدم آنها ایستاده و نگرانند. وقتی مادرم را دیدم خوشحال شد و از حالم پرسید. واقعه را نقل کردم. همه تعجّب کردند مخصوصاً آنکه در هر دور حجرالأسود را بوسیده‌ام و احساس فشار و مزاحمت نکرده‌ام و اینکه نام خود را از آن شخص شنیده‌ام. از راهنمایی که با ایشان بود، پرسیدند: آیا این شخص را می‌شناسی؟ و آیا از جمله راهنماهای اینجاست؟ گفت: این شخص را که می‌گوید: از جمله این راهنماها و آدم‌ها نیست. بلکه او کسی است که پس از یأس و ناامیدی دست امید به دامن او زده شده است. همگی نظر او را تحسین کردند خودم هم بعد از دقت و توجّه به مشخصات قضیثه یقین کردم که او امام زمان (علیه‌السلام) بوده است. [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان سی ام - بيا و طواف کن - ص ۱۰۸ و ۱۰۹ 📚[۱] العبقري الحسان، ج۶، ص۷۸۶ - برکات حضرت ولی عصر (علیه‌السلام)، ص۱۴۷ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖