eitaa logo
🇮🇷🇮🇷آتش به اختیار 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
129 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ممنونم از صبوری و همراهی همه شما خوبان ان شاءالله همگی مشمول عنایت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام شوید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺پیام جوان مکزیکی به مردم ایران 🔹«مردم عزیز من از مکزیک مقلد حضرت آیت الله خامنه ای هستم. 🔺ما از نزدیک اخبار شما را دنبال می کنیم. ⛔️نگران اعمال نفوذ خارجی‌ها در ایران هستیم ✅ولی رهبری عزیز خودش بهتر داره جامعه ایران را در مقابل فتنه ها هدایت می‌کنه و پیروزی نزدیک هست. 👈فقط صبور باشید.» آتش به اختیار @brjko1402 ┄┄┄┅═✧❁💌❁✧═┅┄┄┄
*این عکس یکی از دردناکترین و در عین حال حماسی‌ترین لحظات فکه، ماجرای گردان حنظله است که ٣٠٠ نفر از نیروهایش درون یک کانال به محاصرۀ عراقی ها در می‌آیند آنها چند روز با تکیه بر ايمان خود به مقاومت ادامه می‌دهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و یا عطش مفرط به شهادت می‌ﺭﺳﻨﺪ این وعدہ خداست* *ڪہ حق النــــــاس را نمے بخشد!* *خـــــــون شهدا حق الناس است* *نمے دانم با این حق النـــــاس* *بزرگے ڪہ بہ گردن ماســــــت،* چکارکنیم.......🥀 آتش به اختیار @brjko1402 ┄┄┄┅═✧❁💌❁✧═┅┄┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوسه درخواستی و دیدنی !!!!!❤️ البته خیلی خالصانه و خیلی عاشقانه و خیلی تاثیرگذار . ( فقط برای اهل خرد ارسال شود) آتش به اختیار @brjko1402 ┄┄┄┅═✧❁💌❁✧═┅┄┄┄
✅ لازمه احساس مسئولیت چیست؟ 🌷 امام خامنه ای: فرداى اين كشور، فرداى اين ملت، به احساس مسئوليت امروز شما نيازمند است. احساس مسئوليت كنيد كه چه بشود؟ كه خود را بسازيد؛ از لحاظ علمى بسازيد، از لحاظ ايمان و بسازيد. (08/ 08/ 1387) ✍️ شرح: تقوا یعنی انجام و ترک در امور فردی و اجتماعی آتش به اختیار @brjko1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اربعین تمرین زندگی بعد از ظهور و همراهی با امام زمانه (عج) آتش به اختیار @brjko1402 # ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پویش همسفر من| قسمتی از وصیت‌نامه شهید ذوالفقاری: وصیت می‌کنم در ایران دفنم نکنید اگر شد، ببرند امام رضا (ع) طواف بدهند و برگردانند و در نجف و سامرا و کربلا و کاظمین طواف بدهند و در وادی السلام دفن کنند. آتش به اختیاد @brjko1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- چه حسی داشتین وقتی حجاب رو انتخاب کردین؟ + فهمیدم که صاحاب دارم. یکی داره منو نگاه می‌کنه. به ملائکه‌ش می‌گه ببینین این سهیلای منه ها. ‌ یادی کنیم از این فیلم زیر خاکی ؛ خانم سهیلا آرینِ تازه مسلمان شده آتش به اختیار @brjko1402
1623739897_D1kA7.mp3
5.35M
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند🌺 🕌 اذان با صوت زیبا و دلنشین استاد موذن زاده اردبیلی🤗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ان شاءالله شرح نامه ۳۳و خطبه ۳۳ نهج البلاغه مولای متقیان را خواهیم داشت عزیزان یکمقدار شرح خطبه ۳۳ طولانیست که در چند بخش تقدیم عزیزان میشود حتما با دقت مطالعه کنند پیشاپیش از لطف و حسن توجه و صبوری همه عزیزان کمال تشکر را دارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ 🔹🔹 آن گاه امام(عليه السلام) به اين حقيقت اشاره مى کند که هرکس کار نيک و بدى کند پاداش و کيفر آن را خواهد ديد مى فرمايد: «در حالى که هيچ کس جز انجام دهنده کار نيک به پاداش آن نمى رسد و کسى جز فاعل شر، کيفر آن را نمى بيند»; (وَلَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلاَّ عَامِلُهُ، وَلاَ يُجْزَى جَزَاءَ الشَّرِّ إِلاَّ فَاعِلُهُ). اين نکته برگرفته از آيات شريفه قرآن است که مى فرمايد: (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرًّا يَرَهُ). اشاره به اينکه اين افراد که براى ايجاد مفسده و اختلاف در ميان مسلمانان به تلاش و کوشش بر مى خيزند و همچنين فرمانده اصلى آنها هيچ کدام سودى نخواهند برد و شر و فساد دامن آنها را نيز خواهد گرفت. سپس قثم بن عباس را مخاطب ساخته مى فرمايد: «حال که چنين است براى حفظ آنچه در دست دارى قيام کن، قيام شخصى دور انديش و محکم و نيرومند، قيام شخصى خير خواه و عاقل که از سلطان خويش پيروى مى کند و مطيعِ فرمان امام خويش است»; (فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْکَ قِيَامَ الْحَازِمِ الصَّلِيبِ، وَالنَّاصِحِ اللَّبِيبِ، التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ، الْمُطِيعِ لاِِمَامِهِ). بدين وسيله امام(عليه السلام) اراده او را تقويت مى کند و براى انجام وظيفه در مقابل توطئه معاويه و خراب کاران شام آماده مى سازد و در ضمن بر نظارت خود نسبت به اعمال وى تأکيد مى ورزد. امام(عليه السلام) در اين بيان کوتاه و پر معنا شرايط فرماندارى موفق را بيان کرده است: دورانديش بودن، محکم در برابر حوادث ايستادن، خيرخواه مردم و پيشوا و امام بودن، و چشم و گوش بر امر و فرمان داشتن. به يقين اگر اين شرايط در هر مدير و فرمانده اى جمع شود در کار خود موفق خواهد بود و توطئه هاى دشمن را در هم خواهد شکست. آن گاه در پايان اين نامه هشدار ديگرى به او مى دهد و مى فرمايد: «از انجام عملى که ناگزير شوى در برابر آن عذرخواهى کنى بپرهيز. و هرگز به هنگام اقبال نعمت مغرور وسرمست مباش و نه در شدايد و مشکلات سست و ترسو. والسلام»; (وَإِيَّاکَ وَمَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ، وَلاَ تَکُنْ عِنْدَ النَّعْمَاءِ بَطِراً، وَلاَ عِنْدَ الْبَأْسَاءِ فَشِلاً، وَالسَّلاَمُ). ضرب المثل معروفى در ميان توده مردم هست که مى گويند: «عذرخواهى روى انسان را سفيد نمى کند» درست است که انسان در مقابل خطاهاى خود بايد معذرت بطلبد; ولى بايد توجّه داشت که اين معذرت خواهى هرگز انسان را به جايگاه اولى باز نمى گرداند، پس چه بهتر که مراقب باشد کارى نکند که مجبور به عذرخواهى شود. همچنين بايد چنان پر ظرفيت و خويشتن دار و مسلط بر نفس باشد که اقبال و ادبار نعمت ها در او اثر نگذارد. نه همچون افراد کم ظرفيت که با اندک پيروزى چنان خوشحال مى شوند که در پوست خود نمى گنجند و در مقابل اندک شکست چنان پريشان مى شوند که دست و پاى خود را گم مى کنند. هر گاه در اين چند خط نامه مختصر و فشرده امام(عليه السلام) دقت کنيم مى بينيم همه چيز در آن هست و اين نشانه روشنى از فصاحت و بلاغت فوق العاده امام(عليه السلام) و آگاهى او بر همه مسائل سياسى و اجتماعى و اخلاقى است. * : قثم بن عباس کيست؟ «قثم» در اصل «قاثم» بوده به معناى شخص سخاوتمند و پربخشش (سپس الف آن افتاده است). اين اسم براى قثم بن العباس اسمى با مسمّا بوده، زيرا او را صاحب بخشش و سخاوتمند شمرده اند. او پسر عموى پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و امير مؤمنان على(عليه السلام) و فرزندزاده عبدالمطلب و مادرش ام الفضل لبابه دختر حارث از ياران رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بود و نوشته اند مادرش پس از خديجه(عليها السلام) اوّلين زنى بود که اسلام آورد. در کتب رجال و تاريخ او را مردى با فضيلت و قوى شمرده اند. در زمان حکومت امير مؤمنان على(عليه السلام) مدتى والى مدينه و سپس والى مکّه شد و در اين سِمت تا زمان شهادت امير مؤمنان(عليه السلام) باقى ماند و در سال 38 هجرى به عنوان اميرالحاج از سوى آن حضرت انتخاب شد. مى گويند هنگامى که امير مؤمنان(عليه السلام) در محراب عبادت در خون خود غلطيد، قثم در مسجد کوفه حاضر بود و هنگامى که ابن ملجم در حال فرار بود او را دستگير کرد. در ايام معاويه به موجب دوستى که با سعيد بن عثمان، والى خراسان داشت به خراسان رفت و در جنگى که در سمرقند واقع شد حضور داشت و در آنجا به شهادت رسيد. ✔️پایان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 🔹 ✅️ 🔷امام (عليه السلام) در آغاز اين خطبه به عصر بعثت پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و ظهور انقلاب اسلامى در جزيرة العرب اشاره مى کند و نشان مى دهد که مردم در عصر جاهليت در چه شرايطى مى زيستند و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آنها را به چه افتخار و سعادتى رسانيد، مى فرمايد: خداوند محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را هنگامى مبعوث کرد که هيچ کس از عرب کتاب آسمانى نمى خواند و ادّعاى نبوّتى نداشت (همه آنها از دعوت انبيا دور مانده بودند و از کتب آسمانى، محروم و در گرداب شرک و کفر غوطه ور بودند);(إِنَّ اللهَ بَعَثَ مُحَمَّداً(صلى الله عليه وآله وسلم) وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ کِتَاباً وَ لاَيَدَّعِي نُبُوَّةً). بعضى از مفسران معروف نهج البلاغه در اينجا اين سؤال را مطرح کرده اند که چگونه مى توان گفت که احدى از عرب نه کتاب آسمانى داشت و نه پيرو پيامبرى از پيامبران خدا بود، در حالى که مى دانيم که جمعيت قابل ملاحظه اى از يهود و گروهى از مسيحيان در آن سرزمين مى زيستند و کتابى به نام تورات و انجيل در ميان آنان بود؟ سپس در جواب اين سؤال اشاره به تحريف تورات و انجيل کرده اند. بنابراين کتابى که در ميان آنها بود، کتاب راستين نبود و نيز پيروى آنان از حضرت موسى و مسيح، دروغين بود. آنها آن گاه به اين آيه استدلال کرده اند که مى فرمايد: (قُلْ مَنْ اَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذى جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثيراً); «بگو: چه کسى کتابى را که موسى آورد، نازل کرد، کتابى که نور و هدايت براى مردم بود؟ (امّا شما يهود) آن را به صورت پراکنده اى در آورديد، قسمتى را (که به سود شما است) آشکار مى سازيد و بسيارى را (که برخلاف هواى نفسانى شما است) پنهان مى داريد؟» اين احتمال را نيز داده اند که منظور عرب، در اينجا اکثريت آنها است که مشرک و بت پرست بودند. پاسخ سومى که به اين سؤال مى توان داد اين است که يهود جزوِ ساکنان بومى جزيرة العرب نبودند، بلکه طبق آنچه در تواريخ معروف آمده است، هنگامى که بشارت هاى ظهور پيامبر اسلام را در کتب خود خواندند و احساس کردند وقت ظهور نزديک شده، به آنجا آمدند که شاهد ظهور آن بزرگوار باشند، هر چند بعداً از ترس اين که منافع شان به خطر افتد، راه نفاق و عداوت را پوييدند. مسيحيان نيز، احتمالا مهاجران و در عين حال، بسيار در اقليت بودند. به هر حال، امام (عليه السلام) در اين سخن به دور ماندن اقوام جاهلى از سرچشمه وحى و نبوت اشاره مى کند و همين يک نکته نشان مى دهد که تا چه حدّ آنها در گرداب شرک غوطه ور بودند و در شعله هاى آتش فساد مى سوختند. حضرت سپس روشن مى سازد که آنها در پرتوِ انوار وحى و نبوت و طلوع آفتاب عالمتاب اسلام، به کجا رسيده اند. مى فرمايد: «او مردم را تا سر منزل سعادتشان سوق داد و به محيط رستگارى و نجات رسانيد»; (فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّى بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ) نه تنها آنها را از شرک و کفر و انحرافات عقيدتى رهايى بخشيد و فساد اخلاق و ظلم و بى عدالتى را از ميان آنان برچيد، بلکه قوّت و قدرت و حکومت و تمدن درخشانى را براى آنها نيز فراهم ساخت، و لذا حضرت در ادامه سخن مى افزايد: «نيزه هاى آنها صاف و (در مسير صحيح) پابرجا و جاى پاى آنها محکم شد; (فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ وَ اطْمَأَنَّتْ صَفَاتُهُمْ). و به اين ترتيب هم به پيروزى معنوى دست يافتند و هم به قدرت و نعمت هاى مادّى و اينها همه از برکت قيام پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و نزول قرآن مجيد بود. تعبير به «مَحَلَّتَهُمْ» اشاره به جايگاه شايسته اى است که مى بايد انسانِ بافضيلت، به آن برسد و تعبير به «مَنْجاتَهُمْ» اشاره به نقطه نجاتى است که هيچ گونه جاى خوف و وحشت در آن نيست و نجات و رستگارى را تضمين مى کند. و تعبير به «اَسْتَقامَتْ قَناتُهُمْ» با توجه به اين که، «اسْتَقامَتْ» به معناى راستى و پابرجايى، و «قَناة» به معناى «نيزه» است، اشاره به قوّت و قدرت و پيروزى و غلبه بر دشمنان است. بعضى از شارحان نهج البلاغه، استقامت را در اينجا، اشاره به صاف بودن نيزه ها که کنايه اى است از انتظام امور و نظم حکومت و دولت و جامعه و قوّت و قدرت، دانسته اند، ولى با توجه به اين که نيزه معمولا راست و مستقيم است و اگر کج شود مى شکند و قابل راست کردن نيست (زيرا آن را از چوب مى ساختند نه از فلزات) ممکن است اين تعبير اشاره به آرامش و اطمينان خاطر باشد; چرا که سربازان در هنگام آرامش پاى نيزه هاى خود را در زمين فرو مى کردند و به صورت صاف و مستقيم باقى مى ماند و اين نشان مى داد که آنها از حمله دشمن در امانند و خيالشان راحت است.
↩️«لَتَنْتَهَنَّ اَوْ لَيَبْعَثَنَّ اللهُ عَلَيْکُمْ مَنْ يَضْرِبُ رِقابَکُمْ بِالْسَّيْفِ عَلَى الدّينِ قَدِ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ عَلَى الاِْيمانِ; يا از عقايد و کارهاى خلاف خود دست برداريد يا خداوند کسى را برمى انگيزد که با شمشير، به خاطر دفاع از اسلام، گردن شما را مى زند; کسى که خداوند قلب او را بر ايمان آزموده (و مملوّ از ايمان به خودش ساخته است).» حاضران سؤال کردند: «آن شخص کيست؟». ابوبکر پرسيد: «آن شخص کيست؟». عُمر پرسيد: «آن شخص کيست؟» پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «هُوَ خاصِفُ النَّعْلِ; او کسى است که مشغول وصله کردن کفش است.» اين در حالى بود که پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نعلين خود را به على(عليه السلام) داده بود تا آن را وصله کند... . ترمذى سپس از ابوعيسى نقل مى کند که اين حديث حديث صحيحى است. بديهى است کار على(عليه السلام) هم در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و هم در زمان خلافتش، به خاطر نشان دادن نهايت تواضع در برابر مردم و بى اعتنايى به دنيا و الگو قرار دادن براى ساده زيستن است.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ 🔹🔹 🔷من پرده باطل را مى شکافم سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى افزايد: به خدا سوگند! من به دنبال اين لشکر بودم و آنها را به پيشروى وامى داشتم تا گروه طرفداران باطل، به طور کامل عقب نشينى کردند (و حقْ ظاهر و پيروز گشت); (أَمَا وَاللهِ إنْ کُنْتُ لَفِي سَاقَتِهَا حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا). در مواردى که لشکريان تازه کارند و يا دشمن نيرومند و قوى است و احتمال عقب نشينى در آنان مى رود، فرماندهِ لشکر، بعضى از معاونان شجاع و آگاه خود را در دنبال لشکر قرار مى دهد که آنها را تشويق به پيشروى و حرکت به سوى جلو کنند و از عقب نشينى احتمالى آنها جلوگيرى کنند، در واقع لشکرهاى مهم مانند يک ناقه سوارى است که در گذرگاه هاى سخت، بايد يک نفر زمام آنها را در دست بگيرد و ديگرى از پشت سر به جلو براند تا از آن گذرگاه مشکل به سلامت بگذرد. گويا سخن امام در اينجا، اشاره به همين نکته باشد که پيامبر اين وظيفه را بر عهده من گذارده بود که لشکر تازه کار اسلام را در برابر انبوه مشکلات و خطراتى که در پيش دارند به جلو برانم. يا اين که اشاره به اين است که من و پيامبر، هر دو در پشت سر اين لشکر قرار داشتيم و آنها را به پيش مى رانديم (به قرينه جمله «فَساقَ النّاس»). در هر حال همه اينها اشاره دارد به عصر قيام پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و نقش بسيار مهمى که على(عليه السلام) در پيروزى لشکر اسلام بر کفر داشت. و حضرت براى اين که اثبات کند که وظيفه خود را به خوبى انجام داد، مى فرمايد: «من در انجام اين وظيفه هرگز ناتوان نشدم و ترس به خود راه ندادم. (مَا عَجَزْتُ وَ لاَ جَبُنْتُ).» بديهى است که عقب نشينى يا به خاطر عجز و ناتوانى است و يا ترس و وحشت در عين داشتن قدرت، و هنگامى که امام مى فرمايد: «نه عاجز و ناتوان شدم و نه ترسيدم»، اشاره به اين مى کند که هيچ يک از عوامل ضعف و ناتوانى در من نبود. سپس حضرت اين مقدمه را به ذى المقدّمه اى که هدف نهايى امام را تشکيل مى دهد، مربوط مى سازد و مى فرمايد: «هم اکنون مسير من (در حرکت به سوى ميدان جنگ جمل) نيز به سوى همان هدف است; (وَ إِنَّ مَسِيرِي هذَا لِمثْلِهَا). آرى، امام در اين بيان اشاره به يک نکته مهم مى کند و آن اين که امّت اسلامى در آن زمان برگشت به سوى افکار و برنامه ها و سنن جاهلى را شروع کرده بود و هر روز از مسير پيغمبر و اسلام و قرآن فاصله بيشترى مى گرفت که يک نمونه آن، حرکت ظالمانه آتش افروزان جنگ جمل براى کسب قدرت، همراه با شکستن بيعت و ريختن خون مسلمانان است. امام مى خواست اين عقب گرد به سوى جاهليت را در هم بشکند و باز، رسالت تاريخى خود را در حمايت از انقلاب اسلام، تجديد کند. به همين دليل در دنباله اين سخن مى افزايد: به خدا سوگند! من باطل را مى شکافم تا حق از پهلوى آن خارج گردد.(فَلاََنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ). با توجه به اين که «أَنْقُبَنَّ» از مادّه «نقب» به معناى «سوراخ کردن و شکافتن و گشودن چيزى» است، اين تعبير اشاره به اين حقيقت دارد که تا پرده هاى باطل شکافته نشود، حقْ ظهور و بروز نمى کند. به تعبير ديگر، باطل هميشه سعى دارد تا پوششى بر روى حق بيفکند و آن را مخفى و مکتوم سازد. هنگامى که پرده هاى باطل شکافته شد، نور حق و جلوه واقعيّت، براى همگان آشکار مى گردد. اين تعبير ممکن است که اشاره به نکته ديگرى نيز باشد و آن اين که اساس جهان بر حق است و در باطن هر موجودى حق نهفته شده است، به ويژه در فطرت هر انسانى نور حق قرار گرفته است، ولى باطل امر عارضى است که چهره حق را مى پوشاند. هرگاه اين امر عارضى کنار رود، چهره حق از درون اشيا ظاهر مى شود و هرگاه تعليمات گمراه کننده از ميان برداشته شود، نور فطرت انسانى پرتوافکن مى گردد. همان گونه که در آغاز خطبه گفته شد، محتواى اين خطبه با تعبيراتى که مختصرى با تعبيرات اين خطبه متفاوت است، در خطبه 104 نيز آمده است، در آنجا مى فرمايد: (وَ أَيمُ اللهِ! لَأَبْقُرَنَّ الْباطِلَ حتّى أُخْرِجَ الْحَقَّ مِن خاصِرَتِهِ); به خدا سوگند! من، (پرده) باطل را مى شکافم، تا حق را از پهلوى آن بيرون کشم. *** قريش از من چه مى خواهد؟! در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) به روابط خود با قريش در گذشته و حال مى پردازد; زيرا اين خطبه در آستانه جنگ جمل ايراد شده و مى دانيم که آتش افروزان جنگ جمل طلحه و زبير و افراد ديگرى از کينه توزان قريش بوده اند، که آشکارا يا در پشت صحنه حرکت اين جنگ را اداره مى کردند. به همين دليل امام (عليه السلام) به عنوان يک هشدار اين سخنان را ايراد مى کند، تا مردم از انگيزه هاى واقعى جنگ جمل آگاه شوند، نخست مى فرمايد: «قريش از من چه مى خواهد؟«
✨﴾﷽﴿✨ 🔹🔹 به خدا سوگند! هنگامى که کافر بودند با آنها جنگيدم و اکنون که (بعد از قبول اسلام) منحرف شده اند باز با آنها مى جنگم، (تا به راه خدا برگردند); (مالِى وَ لِقُرَيْش؟ وَ اللهِ! لَقَدْ قاتَلْتُهُمْ کافِرِينَ وَ لاَُقاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ) آرى آنها در آغاز، مشرک بودند و با دعوت پيامبر و شمشير على(عليه السلام) به اسلام پيوستند، ولى بعد از اين رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به خاطر جاه طلبى ها، تدريجاً از حق، فاصله گرفتند تا آنجا که با جانشين رسول خدا، على(عليه السلام) که خودشان نيز با او بيعت کرده بودند، به مقابله برخاستند. «مفتون» از مادّه «فتن» به معناى «فريب و انحراف» و گاه به معناى «شرک و کفر» آمده است و ممکن است که در جمله مورد بحث نيز اشاره به انحراف آنها از اسلام به سوى کفر باشد. در رواياتى که از پيغمبر اکرم نقل شده، مى خوانيم که آن حضرت به على(عليه السلام) فرمود: «يا عَلىُّ! حَرْبُکَ حَرْبىْ وَ سِلْمُکَ سِلْمى; جنگ با تو مانند جنگ با من است و صلح با تو مانند صلح با من است» مطابق اين بيان، کسانى که با آن حضرت در ميدان هاى جنگ جمل و صفين و نهروان به مقابله برخاستند از اسلام بيرون رفتند; زيرا بى شک کسانى که با پيامبر به مقابله برخاستند کافر بودند. در اينجا ممکن است اين سؤال پيش آيد که اگر چنين است، مى بايست لشکر پيروزمند على(عليه السلام) در جمل، مخالفان را به اسارت گرفته باشد و اموالشان جزء غنائم جنگى گردد، در حالى که امام هرگز با آنها اين معامله را نکرد؟ در پاسخ گفته اند که امام حق داشت چنين کارى را بکند، ولى روى ملاحظاتى، از قبيل ملاحظه شرائط زمان و مکان، از اين کار صرف نظر کرد. اضافه بر اين لزومى ندارد که همه کفّار احکامشان يکسان باشد و ممکن است اين گروه از مسلمانان که بر امام زمان شان خروج مى کنند و کافر مى شوند، از حکم اسارت و گرفتن اموال شان به عنوان غنائم جنگى، مستثنا باشند. در بعضى از روايات آمده است که مروان بن حکم مى گويد: هنگامى که على(عليه السلام) ما را در بصره شکست داد، اموال مردم را به آنها باز گرداند. هر کس اقامه بيّنه و شاهدى مى کرد، اموالش را به او مى داد و هر کس اقامّه بيّنه و شاهدى نمى کرد، او را سوگند مى داد. کسى عرض کرد: اى اميرمؤمنان! غنائم و اسيران را در ميان ما تقسيم کن! امام، پاسخى نداد. هنگامى که اصرار کردند حضرت (برآشفت) و فرمود: «أيُّکُمْ يَأْخُذُ اُمَّهُ فِى سَهْمِهِ; کداميک از شما مادرش را (اشاره به عايشه است) در سهم خود مى پذيرد»؟ از بعضى از روايات نيز استفاده مى شود که على(عليه السلام) اهل بصره را مشمول منّت و عفو خود قرارداده، همان گونه که پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) با اهل مکّه بعد از فتح آن، چنين معامله اى کرد. نيز استفاده مى شود که او مى خواست اين مسأله به صورت يک سنّت در نيايد، زيرا، مى دانست در آينده شيعيان او تحت فشار ظالمان قرار مى گيرند و ممکن است که با آنان چنين معامله اى شود. به هر حال منظور امام از اين سخن، اين است که او نسبت به قريش هيچ گونه کينه و عداوت خاصّى ندارد و اگر آنها بذر حسادت و عداوت در دل هاى خود پاشيده اند، به خاطر آن است که امام، در ميدان هاى نبرد حق و باطل، در آغاز اسلام در برابر آنها ايستاد و اين چيزى جز اجراى فرمان خدا نبود و در جنگ جمل نيز جز اجراى حکم حق نظرى نداشت. حضرت سپس در ادامه اين سخن مى افزايد: «اينها نبايد فراموش کنند که من همان کسى هستم که ديروز (در غزوات اسلامى) با آنها (و در برابر آنان) بودم، همان گونه که امروز نيز در برابر آنها هستم; (وَ اِنّى لَصاحِبُهُمْ بِالاْمْسِ کَما أَنَا صاحِبُهُمُ الْيَوْمَ)! همان بازوى مردافکن و همان شمشير برّان که ضربات آن را در جنگ هاى بدر و اُحد و اَحزاب به آنان نشان دادم، امروز نيز در اختيار من است و اين در واقع تهديد و پيام گويايى است براى آتش افروزان جنگ جمل. گاه گفته شده است که اين سخن در حق امثال معاويه و عمروعاص (و مروان) صادق است که در جنگ هاى اسلامى در برابر پيامبر بودند، ولى در حقِّ طلحه و زبير که آتش افروزان اصلى جنگ جمل بودند، صادق نيست; زيرا آنها در اين جنگها همراه پيامبر بودند. اين سؤال را چنين جواب داده اند که مرادِ امام شخصِ معيّنى نيست، ولى هدف، بيان اين حقيقت است که در عصر رسول خدا، در راه حق به مبارزه با باطل مى کوشيد و بعد از رسول خدا نيز در همين راه گام برمى دارد (و مى دانيم که قريش به صورت گروهى، در آن زمان، در صف نخست مخالفان بودند). اضافه بر اين درست است که طلحه و زبير در کنار پيامبر بودند، ولى بسيارى از لشکريان جمل و از جمله مروان از قريش بودند.«
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
↩️همين مسأله بارها و بارها در طول تاريخ تکرار شده است و برادر به برادر يا فرزند به فرزند به وسيله پدر و يا به عکس کشته شده اند. بسيارى از اين حوادث دردناک صدر اسلام، مخصوصاً حوادث عصر خلافت اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز ناشى از حسادت حسودان بود که در خطبه بالا، به آن اشاره شده است. روايات ما مملو از بيان آثار سوء اين رذيله اخلاقى است. در روايات حسد منشأ فساد جامعه شمرده شده است، همان گونه که در حديثى از حضرت على (عليه السلام) مى خوانيم: «اِذا أَمْطَرَ التّحاسُدُ نَبِتَ التّفاسُدُ; هنگامى که باران حسد (بر سرزمين دلها) ببارد، فساد و تباهى (در آن) مى رويد (و جوامع انسانى را به بدبختى و ويرانى مى کشاند).» نکته مهمى که از اين خطبه در اين رابطه استفاده مى شود، اين است که کسانى که به خاطر نعمت الهى مورد حسد قرار مى گيرند، نبايد به مقابله به مثل برخيزند; بلکه تا آنجا که مى توانند شکرانه نعمت را اين قرار بدهند که با حسود مدارا کنند و با آب محبّت آتش حسد او را خاموش سازند. اين سخن را با شعر يکى از شعراى عرب پايان مى دهيم، آنجا که مى گويد: «اِصْبِرْ عَلى حَسَدِ الْحَسُودِ فَاِنَّ صَبْرَکَ قاتِلُهُ *** َالْنّارُ تَأکُلُ نَفْسَها اِنْ لَمْ تَجِدْ ما تَأکُلُهُ در برابر حسدِ حسود شکيبايى کن! چرا که شکيبايى تو او را از بين مى برد; زيرا آتش هنگامى که چيزى را براى سوزاندن پيدا نکند، خودش را مى خورد و از بين مى برد.