جدال عقل و دل همواره در من ماجرا دارد
شبیه سرزمینی که دو تا فرمانروا دارد
شبیه سرزمینی که یکی در آن به پا خیزد
یکی در من شبیه تو، خیال کودتا دارد
منِ دل مرده و عشقِ تو شاید منطقی باشد
گل نیلوفر اغلب در دل مرداب جا دارد
تو دلگرمی ولی "همپا" و "همدستی" نخواهد داشت
کسی که قصد ماندن با منِ بی دست و پا دارد
#جواد_منفرد
چشمهایِ تو که مثل خون در رگهای من دوید،
یکبار دیگر مرا به زندگی بازگرداند!
#احمد_شاملو
| تَبَتُّـل |
هر سربازی
در جیبهایش
در موهایش
و لای دکمههای یونیفورمش
زنی را به میدان جنگ میبرد...
آمار کشتههای جنگ
همیشه غلط بوده است
هر گلوله
دونفر را از پا در میآورد
سرباز
و دختری که در سینهاش میتپد
#مریم_نظریان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه بار برای همیشه...!
وقتی بودنِ کسی تمام شد باید پذیرفت که تمام شده،
دست و پا زدن فایده ای ندارد،
باید بگذاری برود پیِ کار و زندگیاش، باید قبول کنی که شبیه خوردن یک نوشیدنی که جایی به انتها میرسد، به انتها رسیده.
اگر مدام نی را ته لیوان بچسبانی و هورت بکشی جز یک صدای ناموزون اتفاقی نمی افتد، حالا هی هورت بکش، هی هورت بکش، چیزی دستگیرت نمی شود، فقط توجه اطرافیان به عجز و فلاکت آدم بیشتر میشود،
باید یک جایی نی را از دهانت بگیری، لیوان را بگذاری رویِ میز، و بیخیالِ چند قطرهی باقی مانده شوی، باید بگذاری برود، هورت کشیدنِ آدمی که تمام شده دردی را درمان نمی کند.
یک روز دو دلباخته بودیم من و تو،
اکنون تو ز من دلزدهای! من ز تو دلتنگ
#فاضل_نظری
این نسخه از تلگرام فیلتر شکن نمی خواد و شما می تونید خیلی راحت مثل پیام رسان های دیگه ازش استفاده کنید
https://t.me/tabatoli
لینک کانال تبتل در تلگرام
هدایت شده از | تَبَتُّـل |
آن که جانم را سوخت ، یاد می آرد از این بنده هنوز ...؟!
#حمید_مصدق
| تَبَتُّـل |
این نسخه از تلگرام فیلتر شکن نمی خواد و شما می تونید خیلی راحت مثل پیام رسان های دیگه ازش استفاده کن
#ناشناس
میتونی بفرستی تلگرامتو؟؟
_از گوگل پلی این نسخه رو دانلود کنید و به راحتی ازش استفاده کنید
صبح می خندد...
و باغ از نفس گرم بهار...
می گشاید مژه...
و میشکند مستی خواب...
#هوشنگ_ابتهاج
فرقی نمیکند تو را در دورهی صفویان و در گیر و دارِ انتقال پایتخت دیده باشم، یا در حال نوشیدن قهوهی قجری در دورهی قاجار، یا حتی دورهی رضا شاه با کلاه پهلوی.
قطعا من در هر زمانی که میدیدمات دچارت میشدم.
حتی به سالِ هزار و سیصد و نود و پنج هجری شمسی.
#سحر_رستگار
آدم وقتی میخواد واسه تو ک کلمه ها از سر انگشتات جون میگیرن بنویسه، دست و دلش میلرزه. سخته واسه کسی مثل" ریحان" کلمه پشت هم ردیف کردن بسکه خودش خدای این کاره. اون دستایی داره ک واسه نفس دادن ب تموم کلمه ها کمتر نفس کشیدن، واسه اشک ریختن با کلمه ها بند دلشون پاره شده، واسه خندیدن با کلمه ها هزارتا پروانه توو دلشون پر زده... اون انگشتایی داره ک گمونم اگه خودِ شاملو بود واسشون نوشته بود ناز انگشتای بارونِ تو باغم میکنه!
من ریحان رو همیشه حسش میکنم. توو لباس بودن، موندن، گذشتهی چسبیده ب تن، حالِ ساکن، آینده ی نرسیده هنوز... میبینم ک دستام وقت بغل گرفتنش تصویری از اشکالِ شفافه. میبینم ک میفهمه کمرنگی رو، بی رنگی رو. میفهمه چندمین بار افتادن و بلند شدنو. من میخواستم روی همهی صفحات کتاب، روی شخصیتها، روی دیالوگهای قشنگِ دنیارو کم کنم. میخواستم بنویسم چی از بودنت خوش تر بهم؟! یا چیو تصور کنم ک بشه خیلی شبیهت، بشه تو.. من میخواستم خیلی صاف، خیلی ساده بهت بگم دیدنت همیشه برابر با یه لحظهی ناگهانیه. همیشه واسم تازه اس.
من میخوام ک برا هر غروبی ک توو خودت غریبی و بارون چشمات رو گونه هات میبارن با مسخره ترین لباس خودمو کنار پنجره ات برسونم و بگم ببین ما هنوز خیلی جاها باهم نرفتیم، خیلی کارا باهم نکردیم. فقط خدا میدونه چقد دلم میخواست و میخواد ک به هر بهونه و هزار بهونه؛ هی خوشحالت کنم. من هنوزم میگم دنیا یه کنسرت خفن و کافه گردی و پاساژ گردی صرفا واسه سبک بازی و مسخره بازیامون و کلی چیز دیگ بهمون بدهکاره.
تو همونی ک خندت خندمه و غمت هزار برابر غمم. همونی ک واسه یه ثانیه خوشحال کردنت اشک شوقی میشم. تو همونی ک شب و نصفه شب رد میشه و چشماتو با چوب کبریت باز نگه میداری و نمیذاری با ته مونده ی غصه هامم بخوابم و تهشو ی جوری تموم میکنی ک خندهامون گوش فلکو کر میکنه. از اون ور چاووشی پلی میکردی، یاسینی، هوروش، عرفان، سارن و تی ام بکس حتی و مهمونی دو نفره و چن نفره ی شاد و سرمست خودمونو داشتیم. تو همونی ک شبیهت بودنم دشواره، ولی جونِ همهی مایی ک آدماتیم!
تو قشنگی، همدمی، رفیقی، رقیقی. از خیلی قبل از الان بودی انگار. تو همیشه توی یه نقطهی امن از دلم ادامه داری و تا همهی زندگیم میخوام ادامه داشته باشی.
خانومِ نوشتنای قشنگ، مادرِ کلمه ها،
خوش خندهی زیبا، با برقِ پشتِ پلکِ چشمای منحصر ب فرد!
تولدت یه عالمه مبارکِ هممون، بیشتر من :)💜°•
دیگه خودتون بفهمید حسمو بدونید که جواب اینو باید حضوری دره گوشش بگم...فقط اینکه حانیه تو منو با این حرفات روانی کردی دلتنگت تر از همیشم کردی برا چشات و حسامون...چی بگم جز امید به اون روزی که دستامو دور گردنت حلقه کنم.
و بعدشم از همتون که بهم تبریک گفتید از ادمین جانان گرفته و سردرگم زیبا و حرفاتون صمیمی و بروبچههای گشنه ها و تک تک تون که لطف کردید و توی پیوی بهم تبریک گفتید و آرزوهای ناب کردید ممنونم امیدوارم همون آرزوهای قشنگی که برام کردید 100برابرش به خودتون برگرده و دمتون گرم که مثل همیشه لبخند و اشک مهمون صورتم کردید:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای اولین روز نوزده سالگی*
امروز یه روز قشنگه
روز خوب که خدا چند سال پیش به فرشته هاش دستور داد یه آدم و بیارن روی زمین
یه آدم خوب یه آدم که توی خاکی که خدا براش جمع کرده فقط خالصی و شفافیت بوده
خدا گفت بفرستیدش زمین
گفت بفرستیدش تا بره و زندگی کلی آدم و قشنگ کنه
قراره سنگ صبور کلی آدم بشه
قراره بره زمین تا رنگ ناراحتی و نبینن یه سری آدما
گذشت و گذشت اون دختر بزرگ شد
خندید و گریه کرد زندگیش پر از اتفاقای خوب و قشنگ و شایدم تلخ ولی بزرگ شد
اینقدر بزرگ شد که شد رفیق
رفیق یه سری آدم
یه سری آدمی که اصلا خدا اون و برای اونا فرستاده بود تا کنارشون باشه و هواشون و داشته باشه
رفیقی که وقتی حالت بده بشینه پا به پات زار بزنه و وقتی خوشحالی تا جون داره واست خوشحالی کنه
این و هزار بار گفتم ولی بازم کمه
رفیقی که اگه نبود زندگی سخت می شد
خلاصه می خوام بگم
اینکه تو تو زندگی مایی الکی نیست
خدا تورو آورد تا به ما بفهمونه زندگی هنوز قشنگی های خودش و داره
تا بفهمونه تو لحظه های سخت ولمون نمی کنه و یه سری فرشته می ذاره سر راهمون تا حواسشون بهمون باشه
تولدت مبارک فرشته خدا
ریحانه خدا
تو زندگیم....!