دست ِ من جز به سرِ زلف ِ تو جایی نرود
"فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ وُثْقٰی" این است
#فیلم
قسمت دوم، نه سال بعد تر و توی پاریس اتفاق میفته، جایی که دیگه برای اولین بار همو نمیبینن، دیدارشون اتفاقیه، اما بدون شناخت نیست.
درست مثل قسمت اول، پر از جمله های ارزشمند بود. اما جدی تر و لطافتش هم به اندازه ی قسمت اول نبود. بلوغ و تغییر رو می شد به وضوح توی شخصیت ها دید.
بیست دقیقه تفاوتشون بود، اما نمیدونم چرا برام زودتر از قسمت اول گذشت.
اگه ازم بخوان بینشون انتخاب کنم، قسمت اول رو بیشتر دوست داشتم، اما خودم به قسمت دوم نزدیک تر بودم.
🎬 Before sunset
| تَبَتُّـل |
که برم برنگردم...
زیاد ارتباط برقرار کردنم با یسری آهنگا داره ترسناک میشه.
سيَموت الإنسان
غرقاً في داخله
لولا البكاء!
ـ
انسان غرق میشد
در درون خودش
اگر گریه نبود
گر آتش دل نیست پس این دود چراست
ور عود نسوخت بوی این عود چراست
این بودن من عاشق و نابود چراست
پروانه ز سوز شمع خشنود چراست
#مولانا
آنقدر گریه نکردی میان بغض، تا چشم اشک سرانجام تر شود
امشب کنار غزلهای من بخواب شاید جهان تو آرامتر شود
#افشین_یدالهی
یه حالت روانی هست که اون قسمت فکر وخیال مغزت به حدی پر میشه که فقط برای لحظه ای آرامش و سکوت میخوای پاشی هرچی اطرافته رو خاموش کنی و رو حالت سکوت بزاری صدای خیابون/صدای بهم خوردن ظرفا/ حتی صدای بارونو...
تو اون لحظه حس میکنی اگر یک میلی دیگه صدا بره تو مغزت از هم میپاچی...
دستتو میزاری رو گوشِت واسه جلوگیری از پخش شدن مغزت کف اتاق
به این حالت میگن "سرریز احساسات روانی "یعنی تو به حد آستانه تحملت رسیدی و حتی ردشم کردی و دیگه نمیتونی ادامه بدی...
مغزت شده یه چاه گرفته که دوست داری درش بیاری تکونش بدی
آشغالایی که حتی فکر بهشون باعث تعفن بیشتر مُخت میشه مث روفرشی از بالای پشت بوم بتکونی و بعدش بیای پهنش کنی...
#بَس_کنیم..
#تراوشات_نصفِ_شبیم
تاریخ : ۲ خرداد / ساعت ١٧:۰۶ : پیرو پست آخر کانالتون (ک البته صد در صد مخالفشم!) : دستهایت مرتع انگورهای نوبر است، چون حلال من نشد، باشد حرام دیگری...
بماند برات به یادگار...(:
#ناشناس