تو دنیای موازی، یه عطر فروشی دارم که توش
عطر خاک بارون خورده میفروشم؛
عطر لاستیکِ تایرِ نوی دوچرخه
عطر چای هل و دارچین
عطر کاغذِ کتاب نو
عطر گردن نوزاد
عطر بازار ادویه فروشی
عطر چمن تازه کوتاه شده
عطر ریحون چیده شده از حیاط پدربزرگ
عطر پوست پرتقال وسط سرمای زمستون
عطر بستنی وانیلی وسط گرمای تابستون
روی یه سری از عطرها هم مینويسم فروشی نیست؛
مثل عطر دستات وقتیکه عاشقی
يا عطر اشکات وقتیکه دلتنگی
یا عطر صدات وقتیکه میگی دوستت دارم...
#سحر_دال
«یه روز همهی این اضطرابا و لحظههای سختی که مال تو نیست، که حق نیست، تموم میشه؛ ستاره میچینی.»
اولین فیلم تقریبا رزمی بود که خیییلی از دیدنش لذت بردم با اینکه یه جاهایی از شدت چندش بودنش چشمام و میبستم
ولی واقعا خیلی خوب و بامزه بود پیشنهادش میکنم
#فیلم
📽Nobody
ای فراموشی کجائی که به فریادم رسی
باز احوال دل غم پرورم آمد بـیاد
#بیدل_دهلوی
مگر من چند نفرم؛
که این همه "تو" هر شب
هجوم می آوری
بر سرم...؟!
#سید_طه_صداقت
به این جا رسیدهام که "تو" تنها ضرورت منی؛ به عبارت دیگر گور بابای همه چیز بدون تو! داشتن تو، اوجب واجبات است، واجبتر از حفظ نظام حتی!
اصلا مگر میشود تو را نداشت؟ تو "ضرورت" داری، آنجا که عصرها در انتخاب لباس مردد میشوم، و دستهای تو باید یک رنگ را خوشبخت کند.
تو ضرورت داری، آنجا که میخواهم ولیعصر را پابهپای چنارهایش گز کنم، و تو باید با انگشت مغازهها را نشان دهی تا من رصد کنم.
تو ضرورت داری، آنجا که دستان سردم را در جیب فرو میکنم، آنجا که فروردين، دستان تو را کم دارم.
تو ضرورت داری، آنجا که گوشهنشین نیمکتهای دونفرهی پارک ملت میشوم و من کیفم را گذاشتهام جای خالی تو که مثلا فکر کنم رفتهای تا دستشویی و برگردی!
تو ضرورت داری، آنجا که هوا هی آلوده میشود و نفسم را تنگ میکند، و عطر تو را کم دارد تا واکسینهام کند.
تو ضرورت داری، آنجا که دارم همان آهنگ همیشگی را گوش میدهم، و این هندزفری دو تا گوشی دارد لامصب، یکی من یکی تو!
تو ضرورت داری، آنجا که برای شناسنامه، صفحه "وسطی" هم گذاشتهاند، و اسم مبارک تو باید سیاهش کند!
تو خیلی ضرورت داری، آنقدر زیاد که وقتی از فرط اشک بالشم را خیس میکنم، گونههای خیسم دستهای تو را میطلبد...
#یاسین_کرمی
" إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ "
+خدایا، آخه من غیر تو کیو دارم؟!
#سوره
یک گوشه از قلب هست [نمیدانم نامش چیست]
جای دوست داشتن آدمهاییست که هیچوقت نمیآیند.
#معصومه_صابر
امشب شبه عیده نه؟
شب ولادت امام رضا( علیه السلام )دیگه نه؟!
ینی همون شبی که فرداش ولادت امام رضاست دیگه نه؟
الآن این حجم از بغض و دلتنگی طبیعی دیگه نه؟
می خوام بگم که آقای امام رضا
این حجم از دلگرفتگی و اشکایی که پشت چشمامون قایم کردیم تو شب میلادتون طبیعی نیست
آقای امام رضا ما دلمون لک زده برا اینکه از پنجره هتل گنبد و ببینیم و لحظه شماری کنیم برای اینکه بیایم حرم
دلمون برای اینکه توی صحن انقلاب بشینیم و یه باد کوچیک خنک بخوره توی صورتمون و چشمامون و ببندیم تنگ شده
ما دلمون برای زیارتنامه خوندن تو همهمه و شلوغی تنگ شده
ما دلمون برای اینکه توی شلوغی کسی صدامون و نمی شنوه با خیال راحت جلوی خودت بزنیم زیر گریه و هرچی داریم و نداریم برات بریزیم بیرون تنگ شده
حتی آقای امام رضا ما دلمون برای اولین باری که میایم حرم و ضریح و می بینیم چند لحظه مات و مبهوت می مونیم و همه دعاهامون و یادمون می ره هم تنگ شده
ما حقمون نیست تو شب میلادت خیره بشیم به تلویزیون و چند تا عکس و شعر
ما دلمون برای چراغونی های حرمت تنگ شده
آقای امام رضا ما دلمون براتون خیلی تنگ شده