روزهایی در زندگی پیش می آیند که دوست داری خودت را ببری یکجایی شبیه محل دپوی زباله تحویل بدهی یا توی کیسه زباله بگذاری دم در ، اصلا ببری خودت را بستری کنی و بعد تمام طول و عرض خیابان هارا بدوی که ازخودت دوری شوی
روزهای استیصال و پوچی که حتی
مغز استخوان سرد می شود
حالا تصور کن با چند دسته از دوستان مواجه خواهی شد
آنهایی که شانه به شانه ات می آیند (باید خیلی خوش شانس باشی برای داشتنشان)
آنهایی که سعی میکنند با نبودنشان مفید باشند و بار اضافه ای نباشند (قابل ستایش هستند )
آنهایی که می مانند آتش میزنند ،رنجی به رنجت اضافه میکنند ، تورا وسط یک جهنم احساس گناه تنها میگذارند (از این دسته نباشیم !)
《كلّ شخص يستحق شخصاً يمكنه
أن يجعل قلبه ينسى إنّه قد انكسر يوماً》
هر انسانی مستحق داشتن کسیست که
باعث شود قلبش فراموش کند که روزی شکسته است.
الليلُ مسمار
يُدَقُ في صدري
الصديع.
شب، میخی است
که در سینهی دردمندم
کوبیده میشود.
#عبدالوهاب_البیاتی
بر هر کسي که مي نگرم در شکايت است....
در حيرتم که گردشِ دوران به کامِ کيست!؟!
#طايرشيرازي
هرگز گمان مبر كه دلم را شكسته اي؛
با هر قدم كه دور شدي، استخوان شكست.
#احسان_افشاری
دیروقت است. خستهام. تنهایی مثل خالیِ ورمکرده و تاریك توی خمرهای سربسته اتاق را پر کرده. خواب پناهگاه خوبیست: «خواب و فراموشی».
روزها در راه؛ شاهرخ مسکوب.
گفتمش: تا دیدمت عقل و دل و دین باختم
گفت: دیگر؟ گفتمش: دیگر نمیدانم چه شد!
#دهلوی
ولی کاش میدونستی پشت همهی مراقب خودت باشها، حواست به خواب و غذات باشهها، گاه و بیگاه آهنگ فرستادنها، با بهونه و بیبهونه کادو خریدنها، دلم برات تنگ شده گفتنها و...
چقدر دوسِت دارمت پنهون شده.
#عالیشا
«و القعود معاک فیه رائحة برعم الکرز.»
و کنار تو بودن، عطر شکوفههای گیلاس را دارد.
#لاادری
سر میکشم در آینه، حیرانم از خودم
برمن چه رفته است که پنهانم از خودم؟
خودرا مرور میکنم و فکر میکنم
من جز "حدیثِ رنج" چه میدانم از خودم؟
عمریست هرچه میکشم از خویش میکشم
باید دوباره روی بگردانم از خودم
باید دگر به خویش بگویم که "عاشقم"!
تا کی همیشه چهره بپوشانم از خودم؟
شاید دگر نبینیام اما برای توست
این آخرین ترانه که میخوانم از خودم..
#محمدسعید_میرزایی